تبیان، دستیار زندگی

پولیس، دموس، اخلوس؛ نگاهی به جایگاه تهران در داستان کوتاه معاصر

صحنه‏ای هست که پدر و پسر در شهر قدم می‏زنند و پسر با دیدن نوشته‏ای پشت شیشه یک مغازه؛ «ورود سگ و یهودی ممنوع!»، از پدرش علت را جویا می‏شود و پدر در مقام پاسخ می‏گوید: «اینجا کشور آزادی است. هر کس حق دارد هر چه دلش می‏خواهد پشت شیشه مغازه‏اش بنویسد ما هم..
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

 

پولیس/دموس\اخلوس

شهرنشینی و ادبیا ، از دیر باز قرابت داشته‏اند. انسان شهرنشین، دیگر دغدغه‏ها و مشاهداتش را در قالب ترانه و حکایت‏های افسانه‏گونه بیان نمی‏کند. او در آغاز عصر جدید رمان را برگزید تا خود و شهرش را روایت کند داستان‏نویسی‏ مدرن، به تعبیری با شهرنشینی جدید متولد شد. تهران، نیز داستان‏نویسان بسیاری را به خود دیده است؛ از صادق هدایت تا جوان‏های امروزی. اما خود تهران در داستان کوتاه فارسی چه جایگاهی دارد؟ پویا رفوئی، منتقدی که دو کتاب از هوشنگ گلشیری و رمانی از ابو تراب خسروی را نقد و بررسی کرده است، در این مقاله به تبیین جایگاه تهران در داستان کوتاه ایرانی پرداخته و این هدف را در چهار محور پی گرفته است.

 

- شهر، شهرنشینی و ادبیات داستانی

در اینکه شهر و شهرنشینی هر دو در لحظه‏ها و دیرش‏های متفاوت زمانی، جلوه‏های گوناگونی از خود بروز داده، جای هیچ‏ شکی نیست. اما لازم است قبل از آنکه به بررسی سیر تاریخی بپردازیم یا فرایند تحول شهر را دنبال کنیم، آن را به صورت یک مفهوم در نظر بگیریم. از این بابت مفهوم شهر، آنقدر که فلسفی و سیاسی است، تاریخی و جامعه‏شناختی نیست. البته منظور این نیست که جامعه‏شناسی یا تاریخ در مورد شهر و شهرنشینی حرفی نزده‏اند یا از عهده تحلیل و بررسی شهر بر نمی‏آیند؛ در اینجا تاکید بر «شهر» به مثابه یک مفهوم است؛ مفهومی که به مقولاتی مثل درون/ بیرون، خصوصی/ عمومی، انسان/ حیوان و سوژه / ابژه دامن می‏زند. اگر به یونان برگردیم در نگاه رواقیون این ایده را به طور ضمنی در می‏یابیم که شهر مکان انقباض‏ها و انبساط‏هاست.

آنها شهر را به هیات جایی مجاور ساحل در نظر می‏گرفتند و از این رو، جذر و مد در کیفیت‏ها، روحیات و برخوردهای شهری موثر می‏افتاد. ارسطو به صراحت پولیس را جایی برای وقوع فضیلت درک می‏کرد و از این جنبه شهر، با هر مکانی که عده‏ای در آن جمع شده باشند، تفاوت کیفی پیدا می‏کرد. تاکید برای نگریستن به شهر به عنوان مفهوم، یک جریان ذهنی و فلسفی را نشان‏دار کرده و نمی‏توان به ویژگی‏های هندسی و جغرافیایی شهر بسنده کرد؛ منتهی در اینکه شهرها نسبت به متغیر زمان واکنش نشان می‏دهند و به جلوه‏های مختلف در می‏آیند و روابط انسانی را دست‏خوش تغییر می‏کنند، جای تردیدی نیست که تاثیر شهر در تولد یا تطور ادبیات داستانی از چند جنبه در خور تامل است؛ اول از همه آنکه آیا رابطه تاثیر و تاثر میان شهر و ادبیات همواره یک‏سویه بوده و ادبیات، تخیل و زبان هیچ‏تاثیری بر شهر نداشته‏اند؟

رانسیر شهروند را موجودی می‏داند که بین فهم زبان و خلق زبان واقع می‏شود. عده‏ای زبان را می‏فهمند و به تبع آن، جایگاه، شغل، نحوه رابطه و شکل حیات خود را درک می‏کنند وعده‏ای دیگر هم زبان را می‏سازند و ساختن یعنی اینکه علاوه بر منزلت خود، شان دیگران را در نظم سلسله مراتبی جاری و ساری در شهر ساماندهی می‏کنند.

شهر در کنار خصایص ظاهری و جغرافیایی خود از موقعیتی نومینال هم برخوردار است. شهرهای زیادی را می‏توانیم فرض کنیم که وجود بیرونی ندارند و در عین حال ما آنها را به عنوان شهر می‏شناسیم. اتوپیاها- شهرهای فضایی در ادبیات علمی، تخیلی- نمونه‏ای از این شهرها هستند. از این رو شهر به طور یکسویه بر زبان اثر نمی‏گذارد. زبان و نحوه بیانگر هم در تحول مفهوم شهر موثرند. عامل زبان نقش موثری بر نحوه توزیع و تقسیم مکان و زمان در شهر ایفا می‏کند. از این منظر،ژاک رانسیر شهر را متضمن ایجاد و حفظ نوعی «مدار زبانی» در نظر می‏گیرد. مدار زبانی بدین معناست که شهر با تعیین جایگاه و منزلت هر کس در نظمی نمادین، میزان برخورداری و تمتع او را در زمان مشخص می‏کند. در وهله اول، شهر و شهرنشینی چنین ایجاب می‏کند که موجودات بیانگر و موجودات بیان شده از یکدیگر متمایز بشوند؛ رانسیر شهروند را موجودی می‏داند که بین فهم زبان و خلق زبان واقع می‏شود.

عده‏ای زبان را می‏فهمند و به تبع آن، جایگاه، شغل، نحوه رابطه و شکل حیات خود را درک می‏کنند وعده‏ای دیگر هم زبان را می‏سازند و ساختن یعنی اینکه علاوه بر منزلت خود، شان دیگران را در نظم سلسله مراتبی جاری و ساری در شهر ساماندهی می‏کنند. سقراط در آتن پرسه می‏زند و از صاحبان مشاغل متفاوت سوال‏هایی می‏پرسد که همیشه آنها در پاسخ به این سوال‏ها توانا نیستند در پایان بهترین پاسخ نزد فیلسوف است زیرا اوست که مدار زبانی را شکل می‏دهد، رانسیر متعتقد است که توفیق سقراط به این دلیل است که او برای تامل در مفاهیم و زبان وقت بیشتری نسبت به دیگری مردم دارد. او می‏تواند در شهر حرکت کند و بیندیشد؛ حال آنکه دیگران از این حق برخوردار نیستند.

بنابراین رانسیر شهر را مکانی می‏داند که ساکنان آن برحسب زبان، از سهم محدودی از زمان برخوردار هستند او این فرایند را ذیل اصطلاح «پولیس» قرار می‏دهد. کار به همین جا ختم نمی‏شود؛ بر خلاف ایده رمانتیکی انشقاق میان حقوق طبیعی و حقوق قراردادی، در پولیس، انسان ساکن شهر است و بیرون از مفهوم شهر قابل تصور نیست. این مدار زبانی است که به شهروندان خصیصه انسان بودن را اعطا می‏کند و در شرایط خاص و اضطراری ممکن است نظم شهر ایجاب کند که برخی حیوانات، انسان تلقی شوند و بعضی انسان‏ها، حیوان. لاماس- حیوانی که در بین‏النهرین می‏زیسته و تصویر او در نقش برجسته‏ها و کتیبه‏ها به تکرار آمده و البته هنوز معلوم نیست دقیقا چه حیوانی بوده و بی‏شک موجودی اساطیری و ترکیبی نبوده – به عنوان بنیانگذار و صاحب شهر معرفی می‏شود و در فرآیند معکوس در آلمان نازی هستند کسانی که با خصایص زیست‏شناختی انسان، حیوان شناخته می‏شنوند و به زندگی حیوانی  در غلتیده‏اند.در فیلم «زندگی زیباست»، صحنه‏ای هست که پدر و پسر در شهر قدم می‏زنند و پسر با دیدن نوشته‏ای پشت شیشه یک مغازه؛ «ورود سگ و یهودی ممنوع!»، از پدرش علت را جویا می‏شود و پدر در مقام پاسخ می‏گوید: «اینجا کشور آزادی است. هر کس حق دارد هر چه دلش می‏خواهد پشت شیشه مغازه‏اش بنویسد ما هم می‏توانیم پشت شیشه مغازه‏مان بنویسیم ورود قورباغه و ژاپنی ممنوع!». اما رانسیر بر این نظر است که «حیوان ناطق» موجودی نیست که زبان را می‏فهمد زیرا زن‏ها، بچه‏ها، برده‏ها و اسرار در آتن با آنکه می‏توانند بفهمند، شهروند محسوب نمی‏شوند. حیوان ناطق صرفاً آن موجودی است که زبان را تولید و ساماندهی می‏کند و می‏تواند در نظم نمادین شهر تاثیر بگذارد. بنابراین شهر در حالت پولیس، مکان برخورد نابرابر دموس ها (Demos) و اخلوس‏ها (Okhios) است؛ جایی که مردمان و نامردمان براساس مابه‏التفاوت سهم زمانی خود در آن به سر می‏برند در تقابل با پولیس، رانسیر از مفهومی دیگر هم سخن به میان می‏‏آورد که از آن به «پولتیک» یاد می‏کند پولتیک عبارت از آن لحظه‏ای است که میان «آگاهی» و «شناخت» به عنوان دو مفهوم متفاوت، انشقاق به وجود می‏آید. آگاهی تولید و ایجاد می‏شود، حال آنکه شناخت محصول نظم بازنمایانه است. این دو نه فقط انطباق ندارند بلکه عکس هم نیز عمل می‏کنند آگاهی زمانی پا به عرصه می‏گذارد که ساکنان شهر به عنوان موجوداتی بیان شده، نظم و شرایط حاکم را نپذیرند و خود به تکاپو بیفتند تا این بار در مقام موجوداتی بیانگر، جایگاه و منزلت خود را معین کنند.

دن کیشوت نمونه‏ای از موجودات پولتیک است. او یک عوضی به تمام معنی است و مطالبی را خوانده که مخاطب واقعی آنها نیست؛ یعنی می‏خواهد چیزی باشد که با آگاهی شکل می‏گیرد و البته ربطی به معرفت اجتماعی و پیرامونی‏اش ندارد.

پولتیک ناشی از نوعی سوءتفاهم، کژفهمی اجتماعی و عاملیت «عوضی‏ها» است. برای رسیدن به آگاهی لازم است فرد دچار سوءتفاهم بشود، جایگاه فعلی خود را نپذیرد و خود را طور دیگری تصور کند. پولتیک ماحصل سرباز زدن از سهم زمانی تخصیص داده شده در زندگی شهری است. دن کیشوت نمونه‏ای از موجودات پولتیک است. او یک عوضی به تمام معنی است و مطالبی را خوانده که مخاطب واقعی آنها نیست؛ یعنی می‏خواهد چیزی باشد که با آگاهی شکل می‏گیرد و البته ربطی به معرفت اجتماعی و پیرامونی‏اش ندارد. مادام بوآری به جای آنکه جایگاه پولیسی خود را که همان زن روستایی خانه‏دار باشد بپذیرد، از طریق خواندن ادبیات عاشقانه‏ای که برای مردان پاریسی نوشته شده، مولد آگاهی نوینی برای خود و مخاطبانش می‏شود. رمان یکی از جلوه‏های بیان حسی است که منشا سوء‏تفاهم می‏شود و در مدار زبانی اخلال به وجود می‏آورد و از این جنبه، «ادبیات» را در تقابل «کلام زیبا» قرار می‏دهد، کلام زیبا نوشتار وضعیت موجود است و به نیت توجیه و زیباسازی مدار زبان تولید می‏شود؛ حال آنکه ادبیات نتیجه اخلال در مدار زبانی است و زمانی پدیدار می‏شود که بیان شده‏ها به واسطه کژفهمی تصمیم بگیرند بیانگر باشند.

ادامه دارد ...


مطالب مرتبط:

غیبت آلن پویی

حداقل لذت !

ادبیات چیست ؟

وظیفه ادبیات چیست ؟

نویسنده به مثابه روانشناس

داستان کوتاه صدای آدم های له شده اجتماع است

«برشی از زندگی»


 

پویا رفوئی

تنظیم برای تبیان : زهره سمیعی