سبک تر بتاب
مرثیه روز عاشورا خطاب به آفتاب
الا ای فروزنده دل آفتاب |
به جسم شهیدان سبک تر بتاب |
شهیدان قربانگه راستین |
فشانده به حق بر دو کون آستین |
جگر گوشگان پیمبر همه |
گل باغ زهرای اطهر همه |
عزیزان درگاه عزّت نشان |
فتاده به چنگال آدم کُشان |
جگر گوشه های رسول خدای |
زده تشنه در موج خون دست و پای |
ز خون شهیدان زمین سرخ پوش |
زآهِ یتیمان فلک پر خروش |
از این سرزمین تا به روز شمار |
نروید مگر لالۀ داغدار |
تنوری است از کینه افروخته |
سر و دست پاکان در او سوخته |
بر این شعله ور آتش خانه سوز |
مزن دامن ای مهر گیتی فروز |
تو افزون مکن تاب این گرمگاه |
به نرمی بیافزا ز گرمی بکاه |
ز تو رحمت و مهربانی سزاست |
ترا مهر خوانند مهرت کجاست؟ |
نداری اگر پاس تیمارشان |
مکن گرم بازار آزارشان |
نبینی تن نو گلان چاک چاک |
برهنه فتاده ست در خون و خاک |
دوم مصحف کارفرمای حق |
پریشان به هر سو ورق بر ورق |
قلم رفته از خنجر آبدار |
چه بر شیرمردان چه بر شیر خوار |
برهنه تن و تشنه لب ، خسته حال |
جفا این همه چون کنند احتمال |
تن خسته را تاب این روز نیست |
مگر آفتابا تو را سوز نیست |
گزندش مده زادۀ مصطفی ست |
ستم بر پیمبر ، ستم بر خداست |
تو روشن کنِ بزم آب و گِلی |
ز دوده روانی و روشن دلی |
به خیره سران باز نِه خیرگی |
نزیبد ز روشن دلان تیرگی |
اگر رنج افتد در این موج خون |
شود کشتی طاقتش سرنگون |
کلیم الله آید اگر با عصا |
شود غرقه در نیل زین ماجرا |
مسیحا ز چارم فلک بنگرد |
خراشد رخ و جامه بر تن دَرَد |
ز طوفان دین لجۀ سهمگین |
سبک بگذر ای کشتی آتشین |
نترسی که آهِ دل دردمند |
بسوزد ترا چون بر آتش سپند |
ندانی که بنیاد افلاکیان |
شود سُست از نالۀ خاکیان |
ندانی که از گریۀ چشم پاک |
بَرَد سیل بنیاد افلاک و خاک |
ز طوفان آهِ دل سوخته |
مشو ایمن ای شمع افروخته |
ز آهِ جگر خستگان زینهار |
حذر کن که بر هم زند روزگار |
بترس از فغانی که مضطر زند |
که آهی جهانی به هم برزند |
بود کز یکی نالۀ مستمند |
فتد رخنه در هفت کاخ بلند |
بود کز یکی آهِ طفل نزار |
برآید ز بنیاد هستی دمار |
ملرزان دل دردمندی به کین |
که لرزد از او آسمان و زمین |
اگر گریه از سوز دل سرکند |
به پا ناگهان شور محشر کند |
سرآید درنگ زمین را زمان |
به پایان رسد گردش آسمان |
بپیچد به هم دفتر کائنات |
کشد خطّ بطلان به لوح حیات |
به پا گردد اندر جهان رستخیز |
شود آسمان و زمین ریز ریز |
نماند نشانی از این دستگاه |
نه گردون بماند نه خورشید و ماه |
فرو افسرد در رگ روح دم |
شود غرق گیتی به بحر عدم |
نماند زآثار صنع قدیم |
مگر ذات قیّوم حیّ قدیم |
"سنا" زین مصیبت فرو بند لب |
برین در نگه دار شرط ادب |
قلم خشک گردد به سر خطّ لا |
زند بانگ الّا الله از خود صلا |
شود محو در نیستی هر چه هست |
زیک بانگ خیزد بلی و الست |
ز طومار هستی یکی یادگار |
نماند به جز ذات پروردگار |
جلال الدین همائی (سنائی)
مطالب مرتبط:
ابرها بارانی وشاید خداهم گریه كرد
ماه محرم آمد و محرم شدم به تیغ
تنظیم برای تبیان : زهره سمیعی