تبیان، دستیار زندگی
اگر بپرسیم کربلا کجاست چه می گویی؟ بیابانی از رمل و ملال صحرایی از سنگ و مصیبت عرصه ی محک زدن محبت میزان با عزت زیستن شایداین همه حقیقت است اما حقیقت همه این نیست ! ...
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

حقیقت همه این نیست!(صوتی)

حقیقت همه این نیست!(صوتی)

اگر بپرسیم کربلا کجاست چه می گویی؟

بیابانی از رمل و ملال

صحرایی از سنگ و مصیبت

عرصه ی محک زدن محبت

میزان با عزت زیستن

شایداین همه حقیقت است

اما

حقیقت همه این نیست !

تو می گویی :

کربلا یعنی پای پیمان ایستادن

یعنی بیرق یقین برافراشتن

حقیقت همه این نیست!(صوتی)

یعنی محبوب را از تنهایی به در آوردن

تو می گویی:

کربلا یعنی کفن فدا شدن به بر کردن

یعنی به آب و آتش زدن

تو می گویی :

کربلا یعنی ماندن

یعنی نرفتن

تو می گویی و می گویی

حرارت رگهایت بالا می رود

و داغ دلت تازه می شود

زخم کهنه ات سر باز می کند

حقیقت همه این نیست!(صوتی)

و خشم در رخسارت بر می آشوبد

چه می کنی ؟

ابر مرد آسمان ها

زانو می زنی به خاک

و شمشیرت را در سینه ی زمین فرو می بری

به آن تکیه می دهی

سرت را میان دو دست می گیری

شانه هایت را

چرا شانه هایت می لرزد؟!

شانه هایت از گریه می لرزد ؟!

وای بر من

هرچه بیشتر یادت می آید ، زخمت بیشتر نمک می خورد

حقیقت همه این نیست!(صوتی)

دستی را مشت کرده ای

و

در قفسه ی سینه می کوبی

نکن

مولای مهربان

آخر دیگر تنها تو را داریم

تنها تو را

تو امام عصر مایی

و زمان در سیطره ی ولایت توست

هر لحظه می توانی حجاب لحظات را بدری

و در دقایق عبور کنی

و از بستر ساعت ها بگذری

حقیقت همه این نیست!(صوتی)

می توانی خودت را به کارزار نینوا برسانی

و جگرت را در حرارت ریگ ها و شرار خیمه ها گداخته بینی

اما

نمی توانی!

اما نمی توانی فریاد حبس شده در گلویت را رها کنی

و تیغ بجنبانی

و از حریم پدر پاسداری کنی

نمی توانی گاهواره را به جای امنی برسانی

و راهی برای رسیدن آب تا خیام باز کنی

این است که خرد می شوی

می شکنی و از پا می افتی

آه

کاش هرگز تو را از کربلا نپرسیده بودم

صاحب همه عمر ما

اگر قافله ی تو نیز در راه شهر ماست

تو را به خدا نگو

انا لله و انا الیه راجعون

تو را به خدا فکر نکن ما نیز در بیابان حیرت از تو پذیرایی می کنیم

فکر نکن

ما تو را سر سفره ی عطش می نشانیم

تو را به خدا

به ما اعتماد کن

می دانیم که جلوی راه بازگشت سدی قطور از معصیت بنا کردیم

اما

باور کن

که شکستن این سد کار خودت است

ما دلهایمان را از تو ندزدیده ایم

از نگاه تو سر باز نزده ایم

و به تو پشت نکرده ایم

ما نگاهت را دوست داریم

تو را به خدا، تو را به خدا

به ما اعتماد کن

کاروان تو را حیات بدرقه می کند

و زندگی به پیشواز علمدارانش می آید

قول می دهمیم

که هیچ گاه حریمت را با اضطراب دست به گریبان نکنیم

« فمنن علینا بما انت اهله وجد علینا ، فانا محتاجون الی نیلک»

گل نرگس

آبروی دو عالم

خیالت کی می رود ز خیالم

جمالت جلوه ی الله

بیا جانا ، بیا جانا

طی کن این شب هجران

بیا مهدی با تلاوت قرآن

سحاب رحمت الله

نگاهم کن ، من فدای نگاهت

صدایم کن ، من فدای صدایت

حلالم کن

ای چکیده ی رحمت

سلاله ی عصمت

تک سوار قریب

تو را جان قامت خم زهرا

و به اشک چشمان چون یم مولا

مرانی از درت ما را

جواب سوال را در اینجا بیابید!

تنظیم برای تبیان : زهره سمیعی