تبیان، دستیار زندگی
مادرم که لیوانها را پر از شربت کرد، دایی عباس آمد و آن ها را برد. گفتم: «این همه شربت را برای چه درست کردید؟» مادرم گفت برای عزاداران امام حسین(ع).» همین موقع حسین آمد و از مادرم شربت خواست. مادرم لیوان ها را گذاشته بود توی سینی تا آن ها را پر از شربت کند
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

پذیرایی از عزاداران امام حسین
پذیرایی از عزاداران امام حسین

مادرم که لیوانها را پر از شربت کرد، دایی عباس آمد و آن ها را برد. گفتم: «این همه شربت را برای چه درست کردید؟» مادرم گفت برای عزاداران امام حسین(ع)

همین موقع حسین آمد و از مادرم شربت خواست. مادرم لیوان ها را گذاشته بود توی سینی تا آن ها را پر از شربت کند، حسین دستش به سینی خورد و تمام لیوان ها افتادند روی زمین، اما نشکستند، چون همه شان پلاستیکی بودند. به حسین گفتم: «بروبرای خودت بازی کن!»

حسین حرف مرا گوش نکرد و دامن مادرم را گرفت و پیش او ماند. مادرم به او یک لیوان شربت داد، بعد مجبور شد تمام لیوان هایی را که روی زمین افتاده بودند، دوباره بشوید. او به من گفت: «بهتر نیست تو و حسین بروید و بازی کنید؟» گفتم: «من می خواهم کمک کنم.» مادرم به حسین نگاه کرد و گفت: «اگر تو سر حسین را گرم کنی که بازیگوشی نکند کمک بزرگی کرده ای.» گفتم: «می خواهم مثل شما یک کار مهم بکنم.»

مادرم کمی فکر کرد و گفت: «یک کار مهم! خب، تو و حسین لیوان هایی را که شسته ام خشک کنید و دوباره توی سینی بچینید!» من خیلی خوشحال شدم. این یک کار مهم بود. پذیرایی از عزاداران امام حسین (ع) و کمک به مادرم.

تنظیم:بخش کودک و نوجوان

**************************************

مطالب مرتبط

پذیرایی از میهمانان امام حسین (ع)

هر جا که مهربانی باشد خانه‏ی خداست

عاقبت قسم دروغ

هدیه خدا

شکر یعنی تشکر

نمازدر مسجد

مهربان باش، مثل خدا

جای دعا کجاست ؟

مشاوره
مشاوره
در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید.