تبیان، دستیار زندگی
افسانه یعنی قصه های محبوب مردم که اعتقاد قلبی و ایمانی در آن نیست لذا وقتی می گویند افسانه علاءالدین و چراغ جادو، دیگر مردم اعتقادی به این قضایا ندارند و صرفا جنبه سرگرمی برای مردم پیدا کرده است. این، اعتقاد شخص بنده است اما می شود در این باره به مکاتب ..
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

اسطوره ایرانی

اسطوره ایرانی

ما با اسطوره ها زندگی می کنیم، به آنها پناه می بریم، نقدشان می کنیم، تکریمشان می کنیم و در گفتارهای روزمره ما همواره جاری و ساری اند. تمدن های بزرگ نظیر ایران همواره آوردگاه و مخزن گرانبهای اساطیر بسیاری بوده اند که جای تحقیق و تتبع فراوان دارند و البته عمر اسطوره شناسی در ایران حتی به نیم قرن هم نمی رسد؛ جوان است و نوپا و رو به سوی آینده ای روشن تر با قدمتی کهن تر و دیرپاتر. دکتر ابوالقاسم اسماعیل پور ، نویسنده، مترجم، اسطوره شناس و مانی شناس است. دکتر اسماعیل پور استاد تمام دانشگاه شهید بهشتی در رشته فرهنگ و زبان های باستانی است. او همچنین از سال 2004 تا 2006 رئیس مرکز تاریخ و فرهنگ ایران در دانشگاه مطالعات بین المللی شانگهای بوده است. از آثار اوست: زیر آسمانه های نور، ادبیات مانوی (با دکتر مهرداد بهار)، سرودهای روشنایی، ادبیات گنوسی، رؤیاها (کارل گوستاویونگ)، زبور مانوی (س.ر.س.آلبری)، آیین گنوسی و مانوی (میرچاالیاده) و... با او در باب پدیدار ارسطوره ایرانی به گفت و گو نشسته ایم.

این سوال شاید خیلی کلیشه ای به نظر برسد؛ اسطوره چیست؟

اسطوره ابعاد مختلفی دارد؛ بستگی دارد؛ به اینکه اسطوره را از نظر هنری دنبال کنید یا از بعد اسطوره شناسانه به عبارت دیگر، دانش اسطوره شناسی می تواند تعاریف متفاوتی را در بر بگیرد. ما مفهومی به نام اسطوره داریم که ساده ترین تعریفش این است که اسطوره بیانی است نمادین و سمبلیک و اسطوره یک روایت است. حالا این روایت می تواند نوشتاری باشد که به صورت یک قصه اساطیری نقل شود و می تواند به صورت یک روایت تصویری باشد که در قالب سنگ نگاره ها و نقاشی های کهن بیان شود.

بنابراین روایت نمادین به وجود می آید تا نشان دهد که هر قومی از کجا آمده و نیز جهان آن قوم چگونه به وجود آمده است و ویژگی ها و عناصر طبیعی آن چیست و به کجا خواهد رفت. در واقع اساطیر هر قوم آفرینش، زندگی، مرگ و پایان جهان را به شکل سمبلیک و در قالب نقاشی، موسیقی و رقص های آیینی برای مردم بیان می کند. البته دیدگاه من نسبت به اسطوره، پدیدار شناختی است؛ آنچه از نظر مکاتب اساطیری به مکتب میرچا الیاده معروف است.

من تئوری ایشان را بیشتر می پسندم و البته از مکاتب دیگر اسطوره شناسی هم استفاده می کنم؛ مثلا مکتب روانکاوری اسطوره ، مکتب جامعه شناسی اسطوره و مکتب تاریخی اسطوره. اینها دیدگاه های متفاوتی هستند ولی با توجه به کهن بودن اسطوره های ایرانی و اینکه به هر حال من به عنوان یک ایرانی باید به اسطوره نگاه کنم، مناسب تر می دانم که با دیدگاه پدیدار شناسی، اسطوره ها را بسنجم. این دیدگاه در واقع اسطوره را به شکل یک دین اولیه نگاه می کند و آنها را باور آیینی می داند؛ یعنی اسطوره ها افسانه و خرافات نیستند و کاربرد آیینی داشته اند. بنابراین تعریفی که من از اسطوره دارم این است که اسطوره ها حداقل در ایران از قداست بسیار بالایی برخوردار بوده اند؛ یعنی عامه مردم، اساطیر را باور داشته اند؛ مثلا اگر می گفتند اسطوره میترا، یعنی به یک خدای خورشید اعتقاد داشتند و می گفتند که این همان میتراست که هر روز می درخشد و بدی ها را از بین می برد و نیکی ها را پاداش می دهد.

اشاره کردید به اینکه اسطوره، افسانه نیست؛ چه تفاوتی میان اسطوره و افسانه وجود دارد؟

اسطوره ایرانی

افسانه یعنی قصه های محبوب مردم که اعتقاد قلبی و ایمانی در آن نیست لذا وقتی می گویند افسانه علاءالدین و چراغ جادو، دیگر مردم اعتقادی به این قضایا ندارند و صرفا جنبه سرگرمی برای مردم پیدا کرده است. این، اعتقاد شخص بنده است اما می شود در این باره به مکاتب دیگر هم نقب زد؛ مثلا دیدگاه روانکاوانه اسطوره در آموزه های فروید ویونگ خیلی حائز اهمیت است به این دلیل که اسطوره را ناخودآگاه جمعی یک قوم محسوب می کنند. مثال آن خواب دیدن است؛ خواب ها، رویاهای فردی هر انسان هستند اما وقتی این رویاها جمعی می شوند یک کهن الگو می سازند و این کهن الگو عامل اصلی به وجود آمدن اسطوره از دید یونگ است که با چیزی تحت نام افسانه بسیار تفاوت دارد.

پس در واقع خرد جمعی آدمها در هر خطه و سرزمینی باعث به وجود آمدن اسطوره ها می شود؛ اما در مطالعه اساطیر با برخی از مشابهت ها مواجه می شویم که لزوما همزمان نیستند؛ مثلا شباهت اسطوره گیل گمش با اسطوره مصری ایزیس و اوزیریس. به نظر شما ارتباط میان تمدن ها و سرزمین ها باعث این مشابهت ها بوده یا می توان این امر را تعمیم داد به خرد جمعی آدمیان و نیاز همه انسان ها به داشتن اسطوره؟

به نظر من یک سلسله شباهت همگانی در اساطیر جهان وجود دارد؛ یعنی همه اقوام کهن و باستانی جهان مثل ایران، مصر، چین، بین النهرین، هند، یونان و... یک سری رویاها و احساسات مشترک داشته اند؛ مثلا همه آنها نسبت به خورشید و ماه عکس العمل نشان داده اند و برای هر دوی آنها اسطوره هایی دارند و این لزوما به معنای تاثیر و تاثر از یکدیگر نیست؛ البته جاهایی هست که نزدیکی اقوام مثل ایران و بین النهرین از لحاظ جغرافیایی، ناخودآگاه باعث تاثیر پذیری می شود؛ مثلا اسطوره های انکی در بین النهرین که خدای خرد است در واقع بازمانده بابلی اسطوره دوموزی یا تموز است.

از طرفی در ایران باستان ما اهورامزدا را داریم که از ترکیب دو اسم اهورا به معنای سرور و مزدا به معنای خرد تشکیل می شود؛ یعنی خدای بزرگ بین النهرین و ایران هر دو خدای خرد هستند. حالا این یک شباهت است یا تاثیر و تاثر؟ به گمان برخی مثل اسطوره شناس نمی توان نادیده گرفت. اما در خیلی از موارد هم این قضیه هیچ ارتباطی به تمدن های دیگر ندارد؛ به عنوان مثال اسطوره خورشید در مصر به نام شمش است، در برابر خدای خورشید ما که میتراست. اینها بدون هیچ گونه تاثیری از یکدیگر به وجود می آیند بنابراین سوال شما دو جواب دارد؛ یکی اینکه احساسات و رویاهای بشر دارای یک سری اشتراکات همگانی است که یونگ اسمش را رویای جمعی می گذارد؛ یعنی همه ابنای بشر تا چشم باز می کنند و آسمان را می بینند پس به دنبال خدای آسمان می روند و به او ایمان می آورند.

حالا ممکن است در بین النهرین باشد که خدای آسمان، آنو نام دارد یا ممکن است در ایران به وجود بیاید و نامش آسمان باشد که یکی از ایزدان است و هم در هند، یونان و... جواب دوم این است که بعضی به خاطر همزیستی کنار هم مثل ایران و هندی یا ایران و بین النهرین یا مثال بهتر آن یونان و روم است که می دانیم رومی ها در خلق اساطیرشان بسیار وامدار یونان هستند.

آقای دکتر می توان گفت اولین جایی که اسطوره ثبت می شود و در واقع به رسمیت شناخته می شود، تمدن است؛ وقتی تمدن شکل می گیرد آن وقت کمبود اسطوره شکل می گیرد یا اسطوره در قبایل بدوی پدید می آید که زمینه ساز تمدن است؟

اسطوره ایرانی

لزوما اساطیر، همپا و همزمان با تمدن ها نیستند بلکه شق دوم مطلب شما محتمل تر به نظر می رسد که اتفاقا پیش از شکل گیری تمدن های بزرگ است که اسطوره ها سیطره بیشتری دارند و در واقع کار تمدن را انجام می دهند. به طور مثال اساطیر ایرانی اغلب متعلق به قبل از سلسله هخامنشیان و مادها هستند؛ یعنی از دوره ای که اقوام آریایی به شکل قبایل ابتدایی هستند این اساطیر به وجود می آیند و قوام می گیرند و بعد در دوران زردشت به صورت مکتوب در می آیند.

میرچا الیاده اتفاقا معتقد است که هرچه جامعه بدوی تر باشد مثل سرخ پوست ها، اساطیر آن خیلی طبیعی تر و بکرتر هستند چون وقتی یک جامعه متمدن می شود، اساطیر آن جامعه به دین تبدیل می شوند و چون ادیان به وجود می آیند، اساطیر را کنار می زنند و آنها در واقع تبدیل به باورهای دینی می شوند. بنابراین اسطوره ها نقش حیاتی ای در شکل گیری اقوام ابتدایی دارند و بعد حتی وقتی دین به وجود می آید باز آنها خودشان را به اصطلاح در حواشی آیین های دینی نگه می دارند و خودشان را همرنگ دین می کنند؛ مثلا زردشت  هزار سال پیش آمد و توسط اهورا مزدا یک دین یکتاپرستی رواج داد و پیروان زیادی هم پیدا کرد. اهورا مزدا وقتی آمد، تمام این ایزدهای باستانی که پیش از این خدا بودند، باید از بین می رفتند اما آنها در آیین زردشت تبدیل به فرشتگان در رده های پایین تری می شوند؛ مثلا میترا که خدای بزرگ آسمان و خدای پیمان است، در آیین زردشت تبدیل می شود به یک فرشته که ترازودار روز رستاخیر است. جالب اینجاست که این فرشتگان دوباره بعد از زردشت خودشان را به این آیین بزرگ تحمیل می کنند و دین زردشت دوباره با اساطیر می آمیزد. در کتاب «یشت ها» دوباره میترا می آید و مقامش را احیا می کند. همواره ادیان وجود دارند اما اسطوره ها آن قدر قدرتمند هستند که خودشان را دوباره می چسبانند به حواشی دین.

ادامه دارد ...

خرد نامه همشهری

مطالب مرتبط:

اسطوره و حماسه

پیدایش اسطوره 

جامعه شناسی اساطیر

روایتی از اسطوره های ایران

ادبیات حماسی در ادبیات جهان

ادبیات ایران پیش‌ از اسلام‌

بررسی اسطوره خط در ملل مختلف

نگاهى به اژدها در اسطوره های ایرانی

ققنوس

خون گاو

بینوایان و فرودستان، توانگران و فرادستان همه یکی هستند

سودابه ای دیگر

شعرهای منگ از بنگ

تنظیم:بخش ادبیات تبیان