تبیان، دستیار زندگی
صدام شخصیتی است که پدید آورندگان آن نیز در چگونگی عملکرد او عاجز مانده‏اند و هنوز نمی‏دانند در چه شرایطی و در چه ظرفیت‏های زمانی و مکانی، حوادث زندگی این شخص سپری شد تا صدام، صدام شد؛
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

صدامولوژی ؛پدیده ای بنام صدام

صدام چگونه صدام شد؟

صدام

زوایای پنهان شخصیتی و روحی افراد را می‏توان در لابه لای دوره‏های مختلف حیات آنها جست وجو کرد. در این میان شناخت دیکتاتوران به لحاظ پیچیدگی شخصیتی و روحیاتشان قابل تامل است.

از زمان سقوط صدام یعنی مارس 2003 تاکنون بیش از 50 مطلب با عنوان «صدام کیف اصبح صدام» (صدام، چگونه صدام شد) توسط نویسندگان عرب به نگارش در آمد و هر کدام از این نویسندگان به بررسی گوشه‏ای از ابعاد زندگی فردی پرداختند که بیش از سه دهه مردم  منطقه را به طور مستقیم و مردم جهان را به طور غیرمستقیم در آتش شرارت خود سوزاند.

صدام شخصیتی است که پدید آورندگان آن نیز در چگونگی عملکرد او عاجز مانده‏اند و هنوز نمی‏دانند در چه شرایطی و در چه ظرفیت‏های زمانی و مکانی، حوادث زندگی این شخص سپری شد تا صدام، صدام شد؛ همان شخصی که حتی شنیدن نامش - به دلیل 30 سال زمامداری خونین و سیاه‏ وی - دلهره‏ای در دل ساکنان عراق ایجاد می‏کرد و دوستان او و حاکمان منطقه نیز صرفا برای در امان ماندن از شرارت‏هایش، دست او را  می‏فشردند و بر گونه‏هایش بوسه می‏زدند!

روانکاوان بر این باورند که شخصیت میانسالی و کهنسالی هر انسان ریشه در دوران کودکی و نوجوانی او دارد ، از این دیدگاه به بررسی زندگی صدام در سه مقطع کودکی، نوجوانی و جوانی او می‏پردازیم؛

«من همیشه خواسته‏ام که کاری متفاوت از دیگران انجام دهم و می‏خواهم همه مردم مرا بشناسند و از من به عنوان یک مرد یاد کنند؛ مردی که مرد مردان است و همانندی مثل او نیست!»

1- کودکی صدام : صدام زمانی چشم به جهان می‏گشاید که مادر او بدون جدا شدن از شوهر در خانه برادر خود زندگی می‏کرد و در فرهنگ عرب، زن اینچنینی، زنی منفور به شمار می‏آید. از این نظر صبیحه و نوزاد او در خانه «طلفاح» سرباری بیش نبودند. مادر او در آن چهار دیواری به شدت تحقیر می‏شد تا اینکه پس از چند سال ، با دل بستن به مردی متاهل در همان روستا سعی می‏کند خود را از خانه برادر برهاند و سرانجام صبیحه پس از طلاق غیابی به همسری مردی در می‏آید که تنها هنر او بد زبانی و خشونت بود.

صدام حسین در کودکی

صدام همواره از «ابراهیم حسن» ،  ناپدری خود  به بدی یاد می‏کرد و از ستم‏های او می‏گفت: «با من رفتار خوبی نداشت، صبح زود با کلمات زشت و رکیک و با توهین به پدرم من را از خواب بیدار می‏کرد و از من می‏خواست تا گوسفندان را به چرا ببرم. او مرد بد زبانی بود و علاوه بر فحاشی، نسبت‏های ناروا به من و مادرم می‏داد . او گاهی اوقات مرا وادار می‏کرد به خانه‏های همسایگان بروم، مرغ و دیگر حیوانات آنها را بدزدم تا او آنها را به بازار ببرد و بفروشد.»

بدزبانی ناپدری او، در کودک 8 ساله عقده‏ای به وجود آورد و این عقده‏ها، بعدها چنان در روحیات صدام تاثیر گذاشت که یکی از مبتکران الفاظ رکیک به شمار می‏رفت. در زمان حکومت صدام الفاظی در میان مردم رواج پیدا کرد که برای اولین بار از زبان صدام شنیده شده بود.

از دیگرعقده‏های روانی که از کودکی در جان صدام ریشه دواند، حسن انتقام جویی بود.

«شستن خون با خون» در قبایل بدوی یک اصل است و صدام با تمسک به این اصل، در سراسر زندگی  خود یک لحظه از انتقام جویی دست برنداشت.

او در نوجوانی برای اولین بار دست خود را به خون دایی‏اش آلوده ساخت و قتل «سعدون تکریتی» را صرفا به دلیل حقارت‏هایی دانست که او از کودکی تحمل کرده بود. این حس تا سال‏های جوانی و میانسالی با او بود و در جریان ترور «عبدالکریم قاسم» که صدام نقش اصلی را بازی می‏کرد، به اوج خود رسید. بعدها که زمامدار و دیکتاتور مطلق عراق شد، انتقام از اصول اولیه حکومت او بود. حمله به کویت و ایران  نیز در راستای اشباع روحیه انتقام جویی صدام تفسیر می‏شود.

2- نوجوانی صدام: صدام در 21 سالگی به حزب بعث پیوست؛ حزب بعث در آن زمان گروهی ضعیف و بی‏قدرت متشکل از 300 عضو بود و این زمینه‏ای را فراهم کرد تا صدام یکی از عقده‏های درونی  خود یعنی «ریاست بر دیگران» را بروز دهد: «من همیشه خواسته‏ام که کاری متفاوت از دیگران انجام دهم و می‏خواهم همه مردم مرا بشناسند و از من به عنوان یک مرد یاد کنند؛ مردی که مرد مردان است و همانندی مثل او نیست!»

فواد رکابی دبیر منطقه‏‏ای حزب بعث در عراق با شناخت این روحیه، صدام را برای ترور عبدالکریم قاسم انتخاب کرد اما این ماموریت در 3 اکتبر 1959 شکست خورد و صدام براساس توصیه رئیس خود، عراق را به مقصد سوریه ترک کرد و در همان روز یاران او در بغداد دستگیر شدند و صدام سه ماه بعد در ژانویه  1960 خود را از دمشق به قاهره پایتخت مصر رساند.

این‏طور به نظر می‏رسد، او در حالی که در یک ویلا زندگی می‏کرد، دوران دبیرستان خود را در دبیرستان خصوصی به نام قصر النیل به اتمام رساند.

صدام

3-  جوانی صدام : ( آغاز سر سپردگی و شرارت) براساس برنامه‏ای که بعدها طراحان آن در خاطرات خود از آن یاد کردند، جاسوسان انگلیسی برای اجرای برخی نقشه‏های استعماری خود در عراق در پی جوانی با شرایط ویژه بودند؛ این جاسوسان ردپای چنین شخصی را در قاهره یافتند و از این روست که صدام به محض رسیدن به قاهره در اولین سفر خود در فرودگاه مورد استقبال یکی از همکاران سفارت انگلیس در مصر قرار گرفت و او را با احترام به آپارتمانی مجهز هدایت کردند و مبالغ قابل توجهی پول را در اختیار او گذاشتند و زمینه ثبت نام در دانشکده حقوق را برای او فراهم کردند.

براساس اسنادی که هم اکنون در موزه سیاسی انگلستان موجود است، اولین مقام انگلیسی که صدام 21 ساله در قاهره با او ملاقات کرد، شخصی بود به نام «جورج رمینکتون» ؛ این شخص صدام را این گونه معرفی می‏کند: می‏توان به او اعتماد کرد؛ همه آنچه را که ما می‏خواهیم، ندارد، اما مورد خوبی است، حرف شنو است، مغرور و خودسر؛ اما می‏داند از چه کسی به خوبی اطاعت کند، در پیشانی او آینده خوبی دیده می‏شود و بریتانیا اگر بخواهد از سیستم  سنتی حکومت عراق و شاید سوریه رهایی یابد، این شاه جوان مورد خوبی است. صدام در نهایت به عراق بازگشت. در آن زمان عبدالکریم قاسم سقوط کرد و جسد او در خیابان‏ها بازیچه اشرار و کودکان بود.

دانشگاه بغداد پذیرای صدام بود؛ اما استادان این دانشگاه با جوان تازه وارد مشکل داشتند: او انسان متعصب عجیبی است. تعصب او به «عرب بودن» از نوع دیگری است. یک عربی که برای غیر عرب‏ها موجودی تنفرانگیز است و در مقابل کمترین ناملایمات به شدت می‏خروشد.

در پرونده دانشجویی صدام که هم اکنون در دانشگاه بغداد موجود است، به صراحت قید شده که صدام از اخلاق یک دانش‏آموز دانشگاهی (دانشجو) کاملاً دور است.

شیعیان هرگز !

شرارت کاملا روشنی که در زندگی صدام وجود دارد، شرکت درعملیات ترور عبدالکریم قاسم است. این شخص رژیم سلطنتی عراق را سرنگون کرد و زمینه را برای استقرار نظام جمهوری در عراق هموار ساخت.

«عبدالکریم» یا شیعه بود یا از هواداران شیعه و این برای بعثی‏های تازه به دوران رسیده و سرمست از غرور قدرت، قابل قبول نبود؛ از این رو حزب نوپای بعث برنامه ترور او را طراحی و صدام در راس یک گروه سه نفره در این عملیات ناموفق شرکت کرد. روحیه ضد شیعه صدام تا آخرین روزهای حکومت او ادامه داشت.

دیکتاتور عراق در سال 1981 جزوه‏ای منتشر کرد که در سطح وسیعی در عراق منتشر شد؛ آن جزوه عنوانی این چنینی داشت: «موجوداتی که بهتر بود خدایشان نمی‏آفرید ایرانیان، یهود و مگس». صدام با ایران هیچ مشکلی نداشت و در واقع او با شیعیان ایران که اکثریت مردم این کشور را تشکیل می‏دهند، دشمنی داشت.

وقتی صدام عهد شکنی کرد

در سال دوم جنگ تحمیلی صدام به تکریت، زادگاه خود، سفر کرد و در دیدار با برخی از سران عشایر در زادگاه خود، از مشکلات جبهه‏ها سخن بر زبان آورد. سران عشایر تکریت او را دلداری دادند و اظهار داشتند: نباید نگران باشی. در واقع تو باید خوشحال باشی زیرا آنچه رخ می‏دهد کشته شدن جوانان شیعه در جبهه‏های عراق و ایران است و در این میان آنکه بیشترین صدمه را می‏بیند، شیعیان هستند. بنابراین جای هیچ‏گونه نگرانی  نیست. «یا صدام لا تهتم، شیعه- یجری‏ دم» ای صدام نگران نباش، شیعیان خون خود را می ریزند.

خود بزرگ بینی

در میان زمامداران عرب طی دهه‏های اخیر، حتی آنهایی که داعیه رهبری جهان عرب را داشتند، تنها کسی که جرات کرد خود را «مرد مردان عرب» نام نهد، صدام بود. این روحیه چنان در وجود این شخص ریشه دوانیده بود که پیش از هر انتخاباتی در عراق- هر چند صوری و فرمایشی برگزار می‏شد- اعلام کرده بود باید 100 درصد مردم به او رای بدهند و شخص دیگری در رقابت با او شرکت نکند.

صدام از هر فرصتی برای تبلیغ خود استفاده می‏کرد. در جای جای شهرهای عراق به ویژه بغداد، تصویری یا مجسمه‏ای از صدام نصب کرده بودند. این تبلیغات در آخرین انتخابات عراق در اکتبر 2001 به اوج خود رسید. در آن زمان به جای بوق آزاد تلفن صدای نعم نعم صدام (آری، آری صدام) با صدای صدام پخش می‏شد. نخستین فرمانروای مقتدری که بر سر زمین بین‏النهرین حکومت کرد، بخت النصر بود که بر بابل و عراق امروزی حکومت می‏کرد. صدام دستور داد بر سردر بزرگی نوشتند: صدام عظمت و اقتدار بخت النصر را در دوران زمامداری خود تجدید و احیا کرد. او دستور داد، شکل این پادشاه را چنان ترسیم کنند که به سردار قادسیه شباهت داشته باشد.

کینه ‏توزی و بی‏اعتمادی

از خصوصیات صدام که نشان از عمق افکار پلید او دارد، کینه توزی و سخت‏گیری او حتی نسبت به خانواده‏اش بود.

رغد دختر بزرگ صدام می‏گوید: پدرم را فقط در روزهایی از هفته و ساعت معینی که او خود تعیین می‏کرد، می‏توانستیم ملاقات کنیم و اگر یک دقیقه از ساعت تعیین شده زودتر یا دیرتر می‏رفتیم، مورد بازخواست رئیس دفتر پدرم واقع می‏شدیم و باید پاسخ‏گوی علت زود آمدن یا دیر آمدن می‏بودیم. زیرا پدرم به رئیس دفتر خود توصیه کرده بود که اگر ملاقات کنندگان زودتر یا دیرتر به ملاقات او بیایند حتما نقشه‏ای برای ترور او در سر دارند؛ حتی فرزندان.

موفق الربیعی گفت که صدام پیش از اعدام بارها فریاد «مرگ بر ایرانی‌ها» را تکرار کرد.

در مورد دیگری یکی از ژنرال‏های مورد اعتماد صدام در حال مستی در جایی که میکروفون کار گذاشته بودند، به صدام توهین کرد و از مادر او مطالبی بر زبان آورد. وقتی نوار آن سخنان را نزد صدام بردند، دستور داد او و فرزندش را بکشند و خانه آن ها را با بولدوزر ویران کنند.

بی‏اعتمادی به اطرافیان از دیگر خصوصیات صدام بود. او به ندرت به کشورهای دیگر مسافرت می‏کرد و در سفرهای ضروری فقط غذای آشپز خود را می‏خورد. حتی در مهمانی‏های رسمی نیز هرگز لب به غذا نمی‏زد.

در یکی از جلسه‏های شورای همکاری خلیج فارس، ناگهان لامپی منفجر شد و صدام در واکنشی غیرارادی از جا پرید و به زیر میز پناه برد و دقایقی در همان سنگر باقی ماند. سرانجام صدام، این مجسمه نخوت، شرارت و تکبر به دست همان کسانی اسیر شد که روزی او را در دامان خود پرورانیده بودند و ... این گونه به زباله‏ دان تاریخ پیوست.

لحظات اعدام صدام

سرنوشت دیکتاتور( نگاهی به زندگی صدام)

صدام حدوداً در ساعت 6 بامداد به وقت محلی در تاریخ 9 دی 1385 (30 دسامبر2006 ) در صبح روز عید قربان به دار آویخته شد. مراسم اعدام در اردوگاه عدالت در شهر کاظمین در شمال عراق برگزار شد، که در آن شهروندان عراقی زیادی توسط مأموران صدام شکنجه و کشته شدند.

به گفته‌های یکی از شاهدان، صدام پیش از اعدام «بسیار آرام بود و نمی‌لرزید». با اینحال برخی گزارش‌ها مبنی بر این است که درگیری کوچکی هنگام خارج کردن وی از سلول اتفاق افتاد. موفق الربیعی، مشاور شورای امنیت ملی عراق به العربیه گفت که «صدام حاضر نشد که نقاب مخصوص اعدام را به سر کند». صدام پیش از اعدام ذکر شهادتین بر لب آورد اما تا زمان اعدامش حرف خاص دیگری نزد  و در هنگام اعدام همچنان همان قرآنی را که در تمام طول محاکمات در دست داشت به همراه خود آورده بود.

موفق الربیعی گفت که صدام پیش از اعدام بارها فریاد «مرگ بر ایرانی‌ها» را تکرار کرد.

سامی العسکری که یکی از شاهدان مرگ صدام بود گفت: «پیش از آنکه طناب به گردن صدام انداخته شود او فریاد الله اکبر سر داد و ادامه داد: ملت پیروز است و فلسطین عربی است». سپس صدام صلوات فرستاد و گفت: «درود بر محمد و پیروان او» که ناگهان چند نگهبان با فریاد ادامه دادند: «زنده‌باد مقتدا» صدام با نگاهی تحقیرآمیز به آنها نگاه کرد. فیلمی که توسط شبکه الجزیره به دست آمده بود، نشان داد که برخی از اعدام کنندگان گفتند: «انشاءالله به جهنم بروی» و شخص دیگری به آنها تذکر داد: «آقایان تمامش کنید. او در حال اعدام است». سپس صدام لفظ شهادتین را بر زبان آورد و پس از آن سکوی زیر پای او باز شد. یکی از منابع آگاه اطلاع داد که آخرین گفته‌های صدام این بود: «مرگ بر خائنین، آمریکایی‌ها، جاسوس‌ها و ایرانی‌ها» اما این جمله‌ها در فیلم منتشر شده مشخص نیست.

فیلم تلویزیونی آماده کردن صدام برای اعدام  ،ابتدا از طریق تلویزیون عراق و سپس در سراسر جهان پخش شد. در فیلم پخش شده تنها لحظات پیش از انداختن طناب به گردن وی نشان داده شد. اما چند ساعت بعد تصاویر جسد صدام که در کفن پیچیده شده بود توسط دولت عراق و به منظور اثبات مرگ وی انتشار یافت. البته در خبر ها آمده که فیلم به صورت HDTV ضبط شده ...


منبع :

بر گرفته از سند غربت

زندگی نامه صدام حسین

تهیه و تنظیم برای تبیان :

بخش هنر مردان خدا - سیفی