حکایت هایی از امام رضا (ع)
1- آراستن خود
ابوعباد گوید: امام رضا علیهالسلام در تابستان بر روی بوریا و در زمستان بر روی نمد مینشستند. و آنچه میپوشیدند، از پارچههای زیر درشت فراهم میآمد. فقط هنگامی که نزد مردم میرفتند. به خاطر ایشان خود را میآراستند.
بحارالانوار ج49
2- اسراف
روزی غلامان امام رضا علیهالسلام میوه میخوردند. آنها در حالی که هنوز یک میوه را به طور کامل نخوردند، آن را میانداختند. حضرت به آنان فرمودند: سبحانالله اگر شما نیازی ندارید، انسانهایی هستند که به آن نیاز دارند. این میوهها را به نیازمندان بدهید.
بحارالانوار ج49
3- اعتقاد نادرست
سلیمان جعفری گوید: حضرت امام رضا علیهالسلام به پدرم فرمودند: چرا با عبدالرحمن یعقوب مجالست داری؟ پدرم گفت: او دایی من است. حضرت فرمودند: او درباره خداوند، اعتقادات نادرستی دارد. بنابراین یا با ما نشست و برخاست داشته باش یا با او مجالست کن.
مستدرک الوسایل ج2
4- امتحان شیعیان
امام رضا علیهالسلام فرمودند: شیعیان و پیروان ما را به سه مسئله امتحان کنید:
1- اهمیت به اوقات نماز؛ که آیا اوّل وقت نماز را بر پای میدارند یا خیر؟
2- حفظ اسرار؛ یعنی در حفظ اسرار و مسایل محرمانه کوشا هستند یا خیر؟
3- از حیث توانمندیهای مالی؛ یعنی آیا در مال خود برای برادران دینی سهمی قائلند و دست آنها را میگیرند یا خیر؟
خصال شیخ صدوق ج1
تنظیم : بخش کودک و نوجوان