قیس بن مسهر صیداوى؛ یكه سوار طاغوت شكن
در سرزمین حاجز، امام حسین(علیهالسلام) پس از دریافت نامه مسلم بن عقیل(علیهالسلام) كه در آن از استقبال مردم كوفه و انتظار آنها سخن به میان آمده بود، نامهاى براى مردم كوفه نوشت و به قیس داد تا با شتاب آن را به مردم كوفه برساند، قیس سوار بر اسب به سوى كوفه روانه شد، ولى در سرزمین قادسیه توسط دژخیمان حصین بن نمیر دستگیر شد، او را نزد فرماندار خون آشام كوفه، ابن زیاد، آوردند، او نامه امام حسین(علیهالسلام) را جوید و خورد، تا ابن زیاد نام آنها را كه حسین (علیهالسلام) برایشان نامه نوشته بود نشناسد.
ابن زیاد: تو كیستى؟
قیس: من از شیعیان امیرمومنان على(علیهالسلام) هستم.
ـ چرا نامه را جویدى؟
ـ چون تو ندانى در آن چه نوشته شده است؟
ـ بگو بدانم این نامه از چه كسى و براى كه بود؟
ـ نامه از طرف امام حسین(علیهالسلام) براى گروهى از مردم كوفه بود كه نام آن گروه را نمىدانم.
ابن زیاد در حالى كه سراپا خشم شده بود، بر سر او فریاد كشید و گفت: «هم اكنون در حضور این جمعیت، بر فراز منبر برو و دروغگو و پسر دروغگو؛ حسین بن على را لعنت كن.»
قیس بالاى منبر رفت و حضرت حسین بن على(علیهالسلام) را با بهترین تعبیرات تمجید كرد، و عبیدالله بن زیاد و پدرش و دودمان بنى امیه را لعن و نفرین نمود، و درودهاى خالصانهاش را بر حسن و حسین (علیهماالسلام) و خاندان نبوت فرستاد.
ابن زیاد با فریادهاى خشن خود به جلادان دستور داد، قیس را بر بالاى دارالاماره بردند و از همان بالا او را بر زمین افكندند، سپس یكى از مزدوران ابن زیاد سر از بدن او جدا كرد.(1) او این چنین در برابر طاغوت عراق ابن زیاد ایستادگى كرد، و حسرت تسلیم در برابر دشمن را بر دل ناپاك او نهاد، و در سختترین شرایط، حق گفت و خط بطلان بر روى باطل كشید، و در این راستا، شهد شهادت نوشید.گروه دین و اندیشه تبیان، هدهدی
1- تاریخ طبرى، ج6، ص226/ مقتل الحسین مقرم، ص211.