خانه ی خاطرات کودکی ام
بوی سیمان نداشت ، خشتی بود
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :
تاریخ : سه شنبه 1388/09/24
چشم ها را دوباره باید بست
خانه ی خاطرات کودکی ام |
بوی سیمان نداشت ، خشتی بود |
پدرم عارف قبیله ی خاک |
مادرم ، حوری بهشتی بود |
صبح ها با صدای ساز اذان |
هر دو با هم نماز می خواندند |
ربنا آتنای دل را با |
نغمه ی دلنواز می خواندند |
مادرم با نوازش خورشید |
گاوها را همیشه می دوشید |
پدرم بیل را که بر می داشت |
تا سر ظهر داغ می جوشید |
خشکی شاخه ی درختان را |
اره اره به خاک می آورد |
عصر هر جمعه بوی نان و تنور |
شعله شعله زبانه می آورد |
پدرم با تمام سادگی اش |
رستم کشور خیالم بود |
مادرم در جواب پرسش عشق |
بهترین پاسخ سئوالم بود |
رستم آباد من دل خاکش |
در گنجینه های او دارد |
شاخه های درخت پسته ، هنوز |
ارثی از پینه های او دارد |
بر سر جوی آب کوچه ی ما |
ظهر ، پروانه ها که می خفتند |
سایه ی زندگی خنک می ریخت |
از درختی که پتک می گفتند |
چهره ی خاطرات پیر محل |
سرخی از آفتاب می پوشید |
کربلایی حسن که روحش شاد |
عشق را از قنات می نوشید |
در هیاهوی ظهر تابستان |
بچه گانه شلوغ می کردیم |
سر سفره عجیب می چسبید |
ماست هایی که دوغ می کردیم |
بعضی از روز ها و شب ها را |
پیش مادر بزرگ می ماندم |
از لبش چشمه چشمه می جوشید |
آیه الکرسی ای که می خواندم |
داشت قرآنی از زمان قدیم |
می گرفت استخاره های زیاد |
شعر حافظ همیشه ورد لبش |
بهترین نغمه ای که مانده به یاد |
نوجوانی و جوش جبهه و جنگ |
مدتی همدم تفنگم کرد |
با نوای رحیل قافله ها |
همدم بچه های جنگم کرد |
تانک ها ، توپ ها ، مسلسل ها |
سنگر و خاک سرخ و پاکیشان |
مین و خمپاره ها به من گفتن |
شرح از راز سینه چاکیشان |
مدتی در جزیره ی مجنون |
چشم لیلی همیشه با من بود |
عشق ، شیرینی خودش را داشت |
روح فرهاد و تیشه با من بود |
در فضایی چنین اهورایی |
طبع من جرعه جرعه شاعر شد |
با نسیمی که آمد از مشرق |
عطر احساس من مسافر شد |
در زمانی که کاروان غزل |
هر شب از جاده های کج می رفت |
از مسیر غدیر خم عمری |
باره ی شعر من به حج می رفت |
ای مسافر ببین که فصل جدید |
فصل آژانس های شیشه ای است |
زنگ در انعکاس و آینه ها |
زخم هاشان عمیق و ریشه ای است |
چشم ها را دوباره باید بست |
فصل رفتن به کنج پستویی ست |
گیسوان را بکن بریز ای باد |
بید مجنون غمش پرستویی ست |
بغض تهرانی دماوندم |
خیلی آلوده گشته حال و هوام |
مانده ام تا مسافری از ری |
پا گذارد به روی سنگ صدام |
عصر ها با چنین خیابان ها |
عشق از نام خود هراسان است |
خط چشمان که چیزی نیست |
مارمولک شدن هم آسان است |
از سحرگاه غفلت گندم |
در غزل خواب جیغ می بینم |
هر کجا کوچه ی پرستویی ست |
عشق را زیر تیغ می بینم |
قدر آن روز های زیبا را |
فصل فهمیده ها نفهمیدم |
کاش در یک شب غزل باران |
خوابشان را دوباره می دیدم |
چاه های عمیق غفلت شهر |
آمدند و قنات را کشتند |
آب شیرین کودکی ها را |
سایه سار حیات را کشتند |
ای مسافر دو استکان غزل |
گر بریزم تو نوش جان بکنی |
مطمئنم که با چشیدن آن |
جاده ها را پر از تکان بکنی |
قسمت خوب آسمانی من |
رفت و دارد دلم بهانه ی اشک |
سال ها بعد از آن نشسته دلم |
روی سکوی قهوه خانه ی اشک |
قهوه تلخ زندگانی من |
برلبانت اگر نموده اثر |
خاطرات مرا سروده شبی |
پسری غصه گو به نام پدر |
علی حیدری زاده – شمیم عشق