تبیان، دستیار زندگی
در تاریخ فرهنگ جهانی، همیشه ارتباطات ژرفی میان آثار هنری و فلسفی وجود داشته. ایده های فلسفی، خصوصا به صورت عمیق و ارگانیك در ادبیات نمود می یافتند ....
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

ایده‌های فلسفی در ادبیات روس

ایده‌های فلسفی در ادبیات روس

در تاریخ فرهنگ جهانی، همیشه ارتباطات ژرفی میان آثار هنری و فلسفی وجود داشته. ایده های فلسفی، خصوصا به صورت عمیق و ارگانیك در ادبیات نمود می یافتند. آثار كهن برخاسته از تفكر فلسفی غالبا واجد ماهیتی ادبی – هنری و همچنین منظوم بودند. بعدها نیز ایده های فلسفی همچنان به ایفای نقش اساسی و محوری در سنت های مختلف ادبی ملی پرداختند. به این ترتیب به عنوان مثال بسیار سخت می توان اهمیت فلسفی ادبیات آلمان ( گوته ، شیلر و نویسندگان كلاسیك) و ارتباطش با فلسفه كلاسیك آلمان را ارزشگذاری كرد. دلایلی نیز وجود دارند كه طبق آنها می توان از فلسفی بودن ادبیات روس سخن به میان آورد.

مباحث متافیزیكی در آثار منظوم شاعران قرن نوزدهم (به خصوص در آثار تیوتچف) و البته در آثار بزرگترین و نامدارترین شعرای آغاز قرن بیستم (ویچسلاو ایوانف و الكساندر بلی) موجود می باشد. ادبیات روس همواره ارتباط ارگانیك با سنت تفكر فلسفی را در خود حفظ می كرد: رومانتیسم روسی، جستوجوهای دینی – فلسفی در آثار متاخر نیكلای گوگول و آثار داستایوسكی و تولستوی را می توان به عنوان مثالهایی از جایگاه تبلور این ارتباط ارگانیك برشمرد. همانا آثار این دو نویسنده نامدار روس عمیقترین بازتابها را در فلسفه ملی روسی و در وهله نخست در متافیزیك دینی اواخر قرن نوزدهم یافتند.

ایده‌های فلسفی در ادبیات روس

بسیاری از متفكران روس به اهمیت آثار ادبی داستایوسكی (1881-1821)، اذعان دارند و ارزش و احترام خاصی برای آثار او قائل می شوند. حتی ولادیمیر سالویف فیلسوف – هم عصر كوچكتر و دوست داستایوسكی – سایرین را به دیدن پیشگو، پیامبر و پرچمدار هنر فلسفی مذهبی نوین در داستایوسكی فرا می خواند. در قرن بیستم، مضمون متافیزیكی نوشته های وی موضوع خاص و بسیار مهم تفكر فلسفی روسی است. در مورد داستایوسكی به مثابه ادیب و متافیزیك شناس و نابغه، ویچسلاو ایوانف، واسیلی رازانوف، مرژكوفسكی، نیكلای بردیایف، لوسكی، لف شستوف و دیگران مطالب بسیار ذی قیمتی به رشته تحریر درآورده اند كه در میان آنها آثار ویچسلاو ایوانف و واسیلی رازانوف از اهمیت خاصی در آرشیو فلسفه و ادبیات روس برخوردارند.

اما چنین سنت خوانش مجموعه آثار داستایوسكی ، به هیچ وجه او را مبدل به «فیلسوف» و خالق آموزه ها و نظامهای فلسفی و مانند آنها نكرد. فلارفسكی می نویسد: «داستایوسكی به تاریخ فلسفه روس وارد میشود نه از آن رو كه نوعی نظام فلسفی را بنیان نهاده است بلكه از آن جهت كه به خود تجربه متافیزیكی وسعتی فراخ و عمیق بخشیده. همچنین او بیشتر نشان می دهد تا اینكه درصدد اثبات برآید. در آثار او تمام ژرفای مسائل دینی و مجموعه مشكلات بشر در تمام دوران زندگیاش با نیرویی استثنایی و وصف ناشدنی نشان داده می شود.»

ایده های فلسفی و مشكلات (مسائل لعنتی)، زندگی قهرمانهای آثار داستایوسكی را در بر می گیرند، تبدیل به عنصر لاینفك بافت مضمونی (ایده های لعنتی) آثار او می شوند و همچنین با محاوره «پلیفونیایی» میان دیدگاهها و جهانبینی ها (باختین) رودررو می شوند. این دیالكتیك ایده ها (دیالكتیك سمفونیایی) كمتر از دیگر ویژگیهای آثار وی جنبه انحرافی داشته است. دیالكتیك ایده ها در قالب ادبی – سمبولیك تجربه عمیقا شخصی، روحی و می توان گفت وجودی نویسنده را بیان می كند. برای این تجربه، جست وجوی جوابهای حقیقی به «آخرین» مسائل متافیزیكی، دلیل و معنای اصلی زندگی و آثار وی بودند.

در مورد داستایوسكی به مثابه ادیب و متافیزیك شناس و نابغه، ویچسلاو ایوانف، واسیلی رازانوف، مرژكوفسكی، نیكلای بردیایف، لوسكی، لف شستوف و دیگران مطالب بسیار ذی قیمتی به رشته تحریر درآورده اند كه در میان آنها آثار ویچسلاو ایوانف و واسیلی رازانوف از اهمیت خاصی در آرشیو فلسفه و ادبیات روس برخوردارند.

این دقیقا همان چیزی است كه لف شستوف نیز در سلسله مقالات خود در باب آثار داستایوسكی ، در قالب جمله ای وزین، بدان اشاره میكند: «داستایوسكی با شور و نیروی نه كمتر از آنچه در لوتر و كی یركگارد می بینیم، ایده های اصلی و بنیادین فلسفه وجودی را بیان كرد.» داستایوسكی به عنوان یك ادیب و متفكر با تاثیرپذیری از ایده های سوسیالیستی در جوانی، گذر از تبعید با اعمال شاقه و از سرگذرانیدن تكاملی عمیق در نگرش خود به جهان، در رمانها و آثار ادبی، سیاسی و اجتماعی از همان ایده هایی پیروی می كند كه در آنها شالوده فلسفه مسیحی و متافیزیك مسیحی را می دید. جهانبینی مسیحی داستایوسكی مطلقا یكسان درك و فهمیده نمی شود. ارزش گذاری های به شدت انتقادی همانقدر زیاد بودند (به عنوان مثال از طرف لئونتیف) كه ارزشگذاری های بسیار مثبت (مثلا از جانب لوسكی). تاثیر جهانبینی داستایوسكی بر نویسندگان روسی و خارجی پس از خود به حدی است كه بسیاری از آنها چندی از منشور فلسفی داستایوسكی به جهان پیرامون خود و وقایع روی داده، در آن نگاه كرده اند.

با تمامی تفاوتهایی كه در خوانشهای گوناگون آثار داستایوسكی و نتیجتا تفاوت در درك و فهم این آثار وجود دارد،یك مساله كاملا محرز است: با به تصویر كشیدن تعالی و سقوط انسان و «زیرزمین» روح او در آثار خود و همچنین بی حدوحصر بودن آزادی بشر و وسوسه ها و اغواهای ناشی از این آزادی، با دفاع از اهمیت مطلق و كامل ایده های اخلاقی و واقعیت هستی شناسانه «زیبایی» در جهان و انسان با افشا كردن پستی و پوچی تلقی اروپایی و روسی از زیبایی و درنهایت با قرار دادن اعتقاد به راه كلیسا، «راه وحدت تمام عالم به نام مسیح» در مقابل ماتریالیسم تمدن نوین و پروژه های مختلف اتوپیاییاش، داستایوسكی در جست وجوی جواب برای «پرسشهای ابدی» بود. او با نیروی فلسفی و هنری، پارادوكس مختص به تفكر مسیحی و ناسازگاری اش با چارچوبهای عقلانی صرف را بیان می كرد.

ایده‌های فلسفی در ادبیات روس

جست وجوهای دینی – فلسفی دیگر بزرگترین نویسنده روس، لف نیكلا یویچ تولستوی(1910-1828)، به جهت سعی و تلاش مستمر در نیل به آشكاری و صراحت (اساسا در سطح عقل سلیم) در توضیح مسائل بنیادی و فلسفی و دینی و مخصوصا به دلیل سبك خطابهای و موعظه وار در اظهار «سمبل ایمان» خود وی، متمایز می شوند. واقعیت تاثیر عظیم آثار تولستوی بر فرهنگ روسی و جهانی مسلم و قطعی است. ایده های وی نیز موجب ارزشگذاریهای متفاوتی شده و می شوند.

ایده های تولستوی به همان اندازه كه در روسیه بازتاب گسترده ای را به همراه داشت در جهان نیز با واكنشهای متفاوتی روبه رو شد.

به عنوان مثال در روسیه استراخوف از دیدگاه های تولستوی برداشتی فلسفی داشت و بسیاری نیز قائل به ماهیتی مذهبی برای آثار وی بودند، به طوری كه «تولستوی گری» را مكتبی دینی می پنداشتند. همچنین خطابه ها و موعظه های تولستوی از بازتابی جدی نزد فعالان اصلی جنبش آزادی بخش هند برخوردار شد اما در عین حال واكنش انتقادی و نسبتا گسترده سنت تفكر روسی به عقاید و آرایی تولستوی نیز بازتاب یافته است.

در مورد اینكه تولستوی «هنرمندی نابغه» اما متفكری بد بود در سالهای مختلف، سالاویف، فلارفسكی، میخایلوفسكی، پلخانوف و ایلین نوشته اند اما هر قدر هم كه براهین منتقدان تولستوی جدی و منسجم باشد مكتب تولستوی به علت انعكاس راه معنوی این نویسنده بزرگ و نمایاندن تجربه فلسفه شخصی وی به پاسخگویی به «آخرین» مسائل متافیزیك، از جایگاه خاصی در تفكر روسی برخوردار است.

در مورد اینكه تولستوی «هنرمندی نابغه» اما متفكری بد بود در سالهای مختلف، سالاویف، فلارفسكی، میخایلوفسكی، پلخانوف و ایلین نوشته اند اما هر قدر هم كه براهین منتقدان تولستوی جدی و منسجم باشد مكتب تولستوی به علت انعكاس راه معنوی این نویسنده بزرگ و نمایاندن تجربه فلسفه شخصی وی به پاسخگویی به «آخرین» مسائل متافیزیك، از جایگاه خاصی در تفكر روسی برخوردار است. طی سالیان زیادی تاثیر ایده های ژان ژاك روسو بر تولستوی جوان بسیار عمیق بوده و اهمیت خود را حفظ كرده. رویكرد انتقادی تولستوی به تمدن و تبلیغ «طبیعی بودن» كه این آخری در نهایت منجر به انكار مستقیم اهمیت خلاقیت فرهنگی، از جمله اهمیت آثار ادبی شخص از او شد، همانا در بسیاری از موارد از افكار این روشنفكر فرانسوی سرچشمه می گیرد. تاثیر فلسفه شوپنهاور «نابغه ترین از مردمان» لقبی است كه تولستوی به شوپنهاور داده است و براهین و استدلالات شرقی (بیش از همه بودایی) موجود در آموزه وی در كتاب «اراده و تصور» از تاثیرات بعدی بر تفكر تولستوی هستند اما در سالهای دهه 80، ارتباط تولستوی با مفاهیم شوپنهاوری نقادانه می شود كه بی ارتباط با ارزشگذاری بالای «نقد خرد عملی» كانت از سوی وی (تولستوی) نبود. تولستوی ، كانت را «آموزگار بزرگ دینی» می پنداشت اما باید بر این نكته معترف شد كه فلسفه استعلایی و آداب «وظیفه» كانت و خصوصا درك وی از مفهوم تاریخ، در موعظه های دینی – فلسفی متاخر تولستوی از آنچنان نقشی اساسی برخوردار نمی باشند كه ضدتاریخ گرایی منحصر به فرد او، عدم پذیرش اشكال اجتماعی، فرهنگی و دوستی زندگی همچون پدیده ای كاملا «برونی» كه انتخاب تاریخی دروغین بشریت را مجسم می كند و او را از حل هدف یگانه و اصلی خود – تكامل اخلاقی نفس – دور می سازند. تمام اینها حاكی از آن است كه وزلنكوفسكی دركی كاملا صحیح از «پان اخلاقگرایی» تولستوی را ارائه داده است. دكترین اخلاقی تولستوی واجد ماهیتی ناهمگون است كه دیدگاههای كاملا متناقض و ناسازگار را دربرمی گیرد. تولستوی از منابع مختلفی الهام می گرفت – از آثار روسو ، شوپنهاور، كانت ، ازآموزه های بودیسم، كنفوسیوسی و دائوئیسم. اما این متفكر دور ایستاده از سنت راست دینی (ارتدوكس) شالوده و مبنای آموزه های دینی – فلسفی خود را اخلاق مسیحی می دانست. هدف فلسفیدن مذهبی تولستوی ، مرسوم كردن مسیحیت و گفتمانهای این دین در قالب اعتقادات اخلاقی واضح و مشخصی است كه شامل براهین و استدلالاتی عقلانی و در عین حال قابل فهم – هم از سوی خرد فلسفی و هم از سوی عقل سلیم معمولی – باشند. تمامی آثار دینی – فلسفی متاخر او – اعتراف، ملكوت خداوندی در درون ما، درباره زندگی و مانند آنها – به این هدف اختصاص یافته اند. تولستوی پس از انتخاب این راه آن را تا به آخر پیمود. مناقشات و منازعات وی با كلیسا اجتناب ناپذیر بود و البته تنها جنبه «ظاهری» نداشتند؛

نقد اساس دگماتیسم مسیحی، نقد الهیات عرفانی مسیحی ولادیمیر سالاویف و ایلین به ترتیب در «سه گفت وگو» و «در باب مقابله با شر از طریق زور» جدی ترین نقدهای فلسفی را بر اخلاق دینی تولستوی در زمان خود وی وارد كردند.

الكساندر نیكولایف /ترجمه: سیدمازیار كمالی

مطالب مرتبط:

خاطرات صوفیا و لئو

همه چیز درباره تولستوی

چرا اینان جایزه نوبل نگرفتند ؟

اقتباس، هنر را تقلبی می کند

دهقان و خیار

جنگ و صلح

برادران کارامازوف

بزرگان در تنهایی چه می کنند؟

داستان نویسی به سبک مینی مالیست ها

آخرین سخن مشاهیر جهان در آخرین لحظه زندگی

این جهان،جهان تغییر است نه تقدیر

برشی از زندگی

عاشق جزئیات ملکوتی

تنظیم:بخش ادبیات تبیان