تبیان، دستیار زندگی
تقابل مرگ و نویسنده،‌ محور اصلی نمایش «فیروزه»، به نویسندگی و كارگردانی بهزاد فراهانی است كه این روزها در تالار اصلی مجموعه تئاتر شهر روی صحنه می‌رود.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

كابوس‌های شصت‌سالگی

بهزاد فراهانی

تقابل مرگ و نویسنده،‌ محور اصلی نمایش «فیروزه»، به نویسندگی و كارگردانی بهزاد فراهانی است كه این روزها در تالار اصلی مجموعه تئاتر شهر روی صحنه می‌رود.

فراهانی سال 85  نمایش «دنیای دیوانه دیوانه...» را روی صحنه برده بود و پس از آن  موفق به اجرای نمایش دیگری نشد. او در این سال‌ها مرتب از «تئاتر ملی» سخن می‌گوید و همیشه یكی از طرفداران پروپاقرص تئاتر ملی بوده است. شاید از همین روست كه او در نمایش «فیروزه» مرگ نویسنده را رقم می‌زند و به‌نوعی مرگ تئاتر ملی یا دست‌كم، افول و انزوای شدید آن را هشدار می‌دهد. به بهانه اجرای نمایش «فیروزه» با بهزاد فراهانی گفت‌وگویی انجام  داده‌ایم.

اولین مسئله‌ای كه در نمایش «فیروزه» دیده می‌شود، حضور بهزاد فراهانی به عنوان نویسنده است كه البته نویسندگی نمایشنامه را هم برعهده دارد.

از قدیم گفته‌اند:«خجالت بی‌بی از بی‌چادری است». من از ابتدای فعالیتم نمایشنامه‌نویس بوده‌ام. شاید بدانید كه رشته‌تحصیلی من در دانشكده هنرهای دراماتیك هم نمایشنامه‌نویسی است. نخستین نمایشنامه‌هایم را هم در دهه 40نوشته‌ام.

در دانشگاه هم،‌ در رشته نمایشنامه‌نویسی تدریس می‌كردید؟

بله. تا همین چند سال پیش هم تدریس می‌كردم. اما هیچ وقت این  فرصت پیش نیامد تا من هم به عنوان نویسنده معرفی شوم و نام نویسنده از روی من حذف شد؛ البته شاید هم به خاطر این بود كه در این سال‌ها بیشتر روی بازیگری متمركز شده بودم در حالی‌كه كار اصلی من نوشتن است.

در این نمایش كاملا مشخص است كه نویسنده شخصیت اصلی نمایش، خود واقعی بهزاد فراهانی است یا حداقل می‌توان گفت كه  نویسنده وامدار شخصیت بهزاد فراهانی است.

حقیقتش را اگر بخواهید، از ابتدای نگارش نمایشنامه، نویسنده را شاهین سركیسیان در نظر گرفته بودم. بعدها كه دیگر اعضای گروه هم معترض شده بودند كه چرا از آثار دیگر هنرمندان استفاده می‌كنی اما از نمایشنامه‌های خودت استفاده نمی‌كنی، تصمیم گرفتم به تبعیت از خواست گروه از آثار خودم هم استفاده كنم. در ابتدا از نمایشنامه «دیوان بلخ‌» بیضایی، «اتللو» شكسپیر، و…  استفاده كرده بودم كه درنهایت به جای این آثار از نوشته‌های خودم استفاده كردم.

در اصل هدفم از این نمایشنامه و اجرای آن  ارجگذاری و احترام قائل شدن به عباس جوانمرد، شاهین سركیسیان و بهرام بیضایی بود؛ چرا كه شاگردی هر سه اینها را در پرونده‌ام دارم.

پس  به همین خاطر است كه در تركیب بازیگرانتان هم از اعضای سابق گروه و بازیگران دهه 40 استفاده كرده‌اید؟

بله. اغلب، بازیگران دهه40 و50 هستند؛ بازیگرانی كه سابقه همكاری زیادی با همدیگر دارند و همیشه نسبت به گروه و اعضای گروه وفادار بوده‌اند. البته عده زیادی هم مثل پرویز‌پرستویی، عبدالرضا اكبری، محمود جعفری و… در این كار حضور ندارند. عده‌ای هم مثل مجید كربلایی نجف، نسرین پاكرو و محمد طلارود- كه یا از ایران رفته‌اند یا فوت شده‌اند- در گروه ما حضور ندارند و جایشان همیشه در گروه تئاتر كوچ خالی است.

نمایش «فیروزه» بیش از حد به تلخی می‌گراید. حتی صحنه آخر نمایش كه بار طنز و كمیك هم دارد، ‌نمی‌تواند بر این تلخی غلبه كند. تلخی‌های نمایش «فیروزه» نشأت گرفته از غم و اندوه  حاكم بر شرایط گروه و تئاتر ملی است یا دلیل دیگری دارد؟

در نمایشنامه ابتدایی، من تلاش كردم تا آن طنز تلخ و گروتسك مدنظرم در نمایش وجودداشته باشد اما شما درست می‌گویید. اذعان می‌كنم كه بدجوری با تئاتر برخورد می‌شود. ببینید تلویزیون در این روزها چگونه برخورد می‌كند. رسانه ملی بد سری تاریخی با تئاتر پیشه كرده و نوعی جنگ راه انداخته است. البته شاید مسئولان تلویزیون  از این جنگ اطلاعی نداشته باشد و اصلا نداند كه این جنگ با تئاتر است و احتمال می‌دهم كه  آنها به هیچ عنوان تئاتر را نمی‌شناسند و این احتمال قوی‌تر است.

در گذشته دور، تلویزیون به ضبط و پخش تئاتر می‌پرداخت و  با همان كانال‌های اندك، هفته‌ای یك یا دو تئاتر پخش می‌شد. شاید دست‌اندركاران رسانه ملی  فكر می‌كنند تئاتر ملی همین تئاتر فرنگی است كه امروز در تلویزیون رواج پیدا كرده است. تئاتر ملی كاربردی است و تاثیرگذاری بالایی دارد. هر تئاتری كه از تلویزیون پخش شود پشتوانه‌ای برای اقتدار گروه‌های تئاتری خواهد بود.

به نظر می‌رسد از تلویزیون و كم مهری‌های آن به تئاتر بسیار دلگیر هستید. شاید تلخی و سیاهی نمایش را باید به همین عصبانیت ربط داد!

البته من خیلی هم تلاش نكردم تا به یك تلخی و سیاهی آنچنانی وارد شوم. اگر شما در معدن این تلخی را می‌بینید، دلیلش این است كه  جامعه، این اقشار را نمی‌بیند.

به نظر می‌رسد این اقشار به طور كامل فراموش شده‌اند. در تلویزیون هر كارگری كه دیده می‌شود، مشخص نیست كجا كار می‌كند، از كجا تأمین می‌شود و مناسبات و روابط كاری او چگونه است. دهقان را با یك لهجه مسخره معرفی می‌كنند؛ با یك لباس و یك لهجه كه یك دهقان باورپذیر نمی‌شود.

ساختار اپیزودیكی كه برای نمایش انتخاب كردید به دلیل علاقه شخصی شما به این نوع ساختار بود یا اینكه شرایط قصه و داستان‌ها شما را ملزم به این كار كرد؟

شوخی مسئله این است كه وقتی چند سال یك‌بار امكان اجرا پیدا می‌كنم با خود می‌گویم پس بگذار همه كاری بكنم؛ واقعیت این است كه طرح اولیه این نمایشنامه این بود كه كل تئاتر كشور را به چالش‌های تاریخی می‌كشاند اما الان از دوران خوارزمشاهیان تا امروز قدم می‌گذاریم. من احساس می‌كنم كه بسترهای خیلی خوبی بوده كه می‌توانسته در یك پیوستگی به درام تبدیل شود.

سیر تاریخی نمایش چقدر در این زمینه تاثیرگذار بوده است؟

كابوس‌ها طبقه‌بندی شده و قانونمند نیستند. گاهی اوقات در كابوس‌ها از عروسی به خاكسپاری می‌رسید.

در حقیقت این نمایشنامه كابوس‌های دوران شصت‌سالگی من است و اصلا دلم نمی‌خواهد این كابوس‌ها نظم و قانونمندی داشته باشد. اما یك چیز واقعیت دارد و آن این است كه در جریان برخورد  مرگ و نویسنده یك روند منطقی طی می‌شود.

تنظیم برای تبیان : مسعود عجمی