به آرامی یك اقیانوس
امیر كاستاریكا، كارگردان بوسنیایی را بیشتر بهعنوان یكی از مطرحترین سینماگران مولف سینمای امروز جهان میشناسیم اما او این بار برای فیلم ماجرای فارول در كنار گیومكنه جلوی دوربین كریستیان كاریون قرار گرفته و در این فیلم بازی كرده است.
شاید بتوان از گیومكنه (كه شاید خوانندگان او را با نقشش در فیلم ساحل كنار لئوناردو دی كاپریو به یاد بیاورند) بهعنوان مهمترین استعداد در بین نسل جدید سینماگران فرانسه نام برد كه در كنار ایفای نقشهای متعدد، در مقام كارگردان نیز خوش درخشیده است و در سال2007 برای فیلم «به هیچكس مگو» جایزه سزار را بهخود اختصاص داد. ماجرای فارول به داستان واقعی ولادیمیر وتروف، مامور كاگب میپردازد كه مایوس از نظام كمونیستی با سرویسهای امنیتی غرب همكاری كرد؛ ماجرایی كه از آن بهعنوان مهمترین ماجرای جاسوسی قرن بیستم یاد شده است.
اولین واكنشتان نسبت به متن فیلمنامه چه بود؟
امیر كاستاریكا: من همان لحظه اول از شخصیت خودم خوشم آمد؛ یك آدم معمولی كه دچار یك آرمانگرایی فوقالعاده است. او دست به افشای اطلاعات میزند نه برای پول، بلكه برای اینكه بهنظرش كاری درست میآید. او سقوط امپراتوری كمونیست را یك تنه انجام نداده است، اما او به مانند كاتالیزور عمل كرده و سهم مهمی در این فروپاشی داشته است.
گیومكنه: او یك فعال سیاسی است، یك بمب انسانی كه اطمینان دارد انفجارش شكافی در دنیایی كه دیگر به آن باور ندارد ایجاد میكند. در مقابل، نقش من چیزهای بیشتری برای از دست دادن دارد. او انگیزهای ندارد كه از آن دفاع كند. او یك زندگی آرام را در كنار خانوادهاش میگذراند و كار خوبی نیز دارد. بزرگترین امتیاز فیلمنامه كریستیان كاریون تركیب تاریخ با زندگی شخصی دوشخصیت فیلم است. ما آنها را در جمع خانواده میبینیم همین جاست كه پی به همه چیز میبریم، بهخصوص نزد شخصیت امیر؛ رابطهاش با همسرش متزلزل است و پسرش او را یك آدم ناموفق محسوب میكند چرا كه او برای كاگب كار میكند. هیچكس به استواری او باور ندارد.
ا.ك: وجه شاخص این فیلم نسبت به سینمای جاسوسی این است كه 80 درصد صحنهها در فضای خانواده میگذرد. اینجا مردی را میبینیم كه در زندگیاش رنج میبرد.
گ.ك: او چیزی برای از دست دادن ندارد. ما در صحنهای كه به تماشای فیلمهای هشت میلیمتری قدیمی نشسته است به دركی از او میرسیم و دورهای كه همه چیز خوب بود. میدانیم كه این دنیا در گذر زمان تغییر كرده و به موازات آن رابطه او با كمونیسم نیز . به نظرم ایده كریستیان (كاریون) برای سپردن این نقش به امیر، عالی بود، چرا كه وقتی برای نخستین بار با او ملاقات كنید بهنظرتان میآید كه هیچچیز برایش اهمیت ندارد! (خنده)
ا.ك: سرصحنه یك روزنامهنگار به من گفت كه شما بسیار آرام بهنظر میرسید و من به او جواب دادم «به آرامی یك اقیانوس». (خنده)
گ.ك: اما شما مانند شخصیت نقشتان هستید؛ آدم بیتفاوتی نیستید و در درونتان متأثر میشوید. شما با فاصله و پختگی همیشه خودتان را بیان میكنید چراكه پیرشدهاید. (خنده)
ا.ك: همینطور به پیری یك اقیانوس (خنده)! اما من همیشه همینطور بودهام.
گ.ك: بله اما این كمك زیادی به نقشتان میكند. به او یك وجه انتحاری میدهد. به ما این حس را میدهد كه برایش اهمیتی ندارد كه دستگیر شود. او هرگز دستپاچه نمیشود.
ا.ك: اما این بیش از آن بر میگردد به بازسازی درست این دوره، به سالهای دهه70 جماهیر شوروی. به ندرت در سینما فیلمی را دیدهام كه این كشور را جدا از كلیشهها به تصویر بكشد. ما در آن معماری، پاركها و... را كشف میكنیم و اینكه پلیسهای آن از یك فیلم تبلیغاتی لیوایز بیرون نیامدهاند.آنچه كریستیان (كاریون) نشان میدهد درست است.
ازبازیگری لذت میبرید؟
ا.ك: هرگز تمایلی به بازیگرشدن نداشتم. اما وقتی موقعیت انجام آن پیش آمد، توانستم لمس بكنم كه تا چه حد عینیت بخشیدن به تخیل لذتبخش است. اما هرگز برای این كار برنامه نداشتهام چرا كه همیشه خودم را پشت دوربین پنهان كردهام. اعتراف میكنم كه خوشحال خواهم شد اگر به من نقشهایی چون فیلمنامه ماجرای فارول پیشنهادشود و این فیلم موجب شد كه به ایفای نقش پانچو ویلا در فیلمی كه در تدارك ساخت آن هستم، فكركنم. به لطف كریستیان متوجه شدم كه قادر هستم با چنین نقشی كلنجار بروم. در ضمن بازیگری این لذت را دارد كه مسئولیت كمتری روی شانهتان است.
گ.ك: مخصوصا وقتی توسط كسی چون كریستیان حرفهای و علاقهمند هدایت میشویم كه دقیقا میداند كه دارد چه كار میكند. تذكر این، بدین معنی نیست كه من با تمام انتخابهای او موافق هستم. اما میدانم كه میتوانم به سراغش بروم و با او بحث كنم و او به بهترین طریق نقطه نظرش را بیان میكند و اعتمادتان را جلب میكند. برایمان پیش آمده كه با سینماگرانی كار كنیم كه دست در جیب به سرصحنه میآیند. قبل از ماجرای فارول تجربه و حس بدی داشتم؛ فیلمی كه در آن بازی كردم ربطی به فیلمنامهای كه خوانده بودم نداشت پس با اضطراب بسیاری سرصحنه فیلم كریستیان حاضرشدم. اما كار با او تمام لذتی كه از بازیگری میبردم را به من بازگرداند.
ا.ك: در مورد كریستیان، ملاقات ما نقش اساسی داشت. فوراً حس كردم كه آدم خوبی است. من كریسمس مبارك (2005 ساخته كریستیان كاریون) را قبل از پذیرفتن بازی در این فیلم ندیده بودم اما آنچه در سینما فوقالعاده است این است كه هیچ منطقی وجود ندارد. هیچكس نمیتواند مدعی شود كه میتواند بر ساخت فیلم تسلط مطلق داشته باشد. هر چقدر كه تجربه داشته باشد، یك كارگردان هرگز نمیداند آنچه تخیل كرده به چه نتیجهای منجر خواهد شد.
گ.ك: من نیز این عدماطمینان راخیلی دوست دارم. اما یك كارگردان همیشه باید مسلط بر صحنه باشد. سر صحنه 50نفر میآیند و شما را مورد سؤال قرار میدهند و شما باید جوابهای دقیقی به آنها بدهید و آنها از شما انتظار مطمئنترین جوابهای ممكن را دارند. اما همین كورمال راهرفتن است كه اجازه یافتن راه را به شما میدهد.
ا.ك: اما با این حال باید اشاره كرد كه زمانه عوض میشود و ما دور از سالهای موج نو هستیم؛ كارگردانهایی كه همه برای یكدیگر فیلمنامه مینوشتند. سینما آن قدر عوض نشده است كه جوامع ما عوض شده است؛ ما امروزه در دوران تكامل رسانهای زندگی میكنیم. هیچكس نمیتواند بگوید كه سینما 5سال دیگر چگونه خواهد بود. شاید فیلمهای مان دیگر اكران نخواهد شد مگر جز روی تلفنهای همراه. اما در عین حال آینده جذاب نیز هست.
ما این را مدیون ایدئولوژی هالیوودی هستیم كه همه چیز را در سر راهش زیر میگیرد و نابود میسازد. چندی پیش استیونزایلیان فیلمنامهنویس را به روستایم (امیر كاستاریكا در منطقهای كوهستانی واقع در جنوبغربی بلگراد روستایی فرهنگی بنا كرده است كه در آن فعالیتهای متنوع فرهنگی از جمله تدریس سینما صورت میگیرد) دعوت كرده بودم. او من را مطلع ساخت كه 95درصد فروش كتاب در ایالات متحده، متعلق به نویسندگان آنگلو ساكسون است. وضع هیچوقت این قدر خراب نبوده است.
حتی در زمان امپراتوری روم تنوع بیشتری وجود داشته است! از نظر من در سینما هیچ بحرانی در زمینه مولفین وجود ندارد. 4سال پیش در مقام رئیس جشنواره كن، موفق به آشنایی و ستایش 30مؤلف حقیقی از سرتاسر جهان شدم. اما تماشاگر به تمامی اینها دسترسی ندارد. او قربانی ابرقدرت هالیوود است كه سراسر دنیا را با فیلمهایی كه آنها را زباله مینامم پر كرده است؛ كیفیت آنها هر ساله تنزل مییابد، درحالیكه سهمشان از گیشه بیوقفه در حال افزایش است. پس مشكل حقیقی در كیفیت آثار نیست بلكه به نحوه پخش آنها برمیگردد. فایدهای ندارد اگر بهترین گوجهفرنگی جهان را تولید كنید اگر بلد نباشید آن را بفروشید. با این تمایلات بود كه روستای خودم را درست كردم، جایی كه در آن به دانشجویان جوان درس سینما میدهم.
گ.ك: با تو موافق هستم. سرصحنه ساحل، از نزدیك وضعیت صنعتی هالیوود و قطع رابطهاش را با انسان دیدم؛ تهیه كنندگانی كه به تو سلام نمیكنند تا آن زمانی كه میفهمند تو با لئوناردو دیكاپریو دوست هستی. سپس اقبال آن را داشتم كه با جریشاتزبرگ كاركنم. آنجا بود كه شروع كردم به دوست داشتن سینمای متفاوت آمریكا و به لطف او شاخه مستقل آن را سر صحنه آخرین شب كشف كردم. فكر میكنم كه اوضاع در هالیوود به لطف كارگردانهای مستقل در حال عوض شدن است. آنها به مولفین نیاز دارند و نه فقط به سازندگان كلیپها. من فكر میكنم كه در مسیر درستی قرار داریم. هالیوود با ساخت بیوقفه به قول تو زباله، خود را نابود میكند.
ا.ك: این وضعیت كلاسیك كیفیت و كمیت است. سال1986 وقتی فیلم «وقتی بابا برای كار و كاسبی رفته بود» را در جشنواره كن عرضه كردم، این فیلم از بین 700فیلم انتخاب شده بود؛ امروزه این رقم به 2500 رسیده است! پس منطقی است كه تعداد فیلمهای ابلهانه نیز بالا برود. هر روز بیش از قبل افراد تصور میكنند كه قادر به ساخت فیلم هستند. اما بیشتر آنها محو میشوند. این حد نهایت دمكراسی است كه ناتوان است از ایجاد ممانعت در كار ناتوانها و كمك به كارویسكونتی است كه راه درست را نشان میدهد. سال پیش وقتی در دانشگاه كلمبیا درس میدادم 80درصد دانشجویانم هرگز حرفی از برگمان و فلینی نشنیده بودند! از این نقطه نظر، وضعیت فاجعهبار است.
تنظیم برای تبیان : مسعود عجمی