تبیان، دستیار زندگی
علامه بسیار روشنفکر بودند. شرایط روزگاری را که در آن زندگی می‎کردند کاملا می‎شناختند و قبول داشتند؛ برخلاف خیلی از آقایانی که در آن زمان زندگی می‎کردند. ایشان در کشاورزی رفتاری مدرن داشتند که آن زمان اصلا مطرح نبود.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

علامه طباطبایی کشاورزی مدرن
علامه طبا طبایی

خاطراتی از فرزند بزرگ علامه طباطبایی (این خاطرات در چند بخش خواهد امد)
علامه بسيار روشنفکر بودند. شرايط روزگاري را که در آن زندگي مي‎کردند کاملا مي‎شناختند و قبول داشتند؛ برخلاف خيلي از آقاياني که در آن زمان زندگي مي‎کردند. ايشان در کشاورزي رفتاري مدرن داشتند که آن زمان اصلا مطرح نبود.

چندين ماه از اقامت آن‎ها در نجف مي‎گذشت. محمدعلي، پسرشان، مريض شد. از وقتي آمده بودند نجف، چندبار مريض شده بود. آب و هواي نجف به او نمي‎ساخت. بچه را نزد چند پزشک بردند، اما افاقه نکرد. محمدحسين گفت: «مي‎رويم بغداد. شايد آن‎جا بتوانند معالجه‎اش کنند.» اما در بغداد هم کسي نتوانست کاري بکند و بچه از دست رفت.

قمرالسادات گريه مي‎کرد و مي‎گفت: «باد سام بچه‎ام را زد.» محمدحسين تا چند روز سر درس و کتابش نرفت... . مسئله ديگر که محمدحسين را ناراحت مي‎کرد اين بود که نمي‎توانست «خط» کار کند. آن‎قدر درس‎ها زياد بودند و سخت که وقتي براي اين يکي نمي‎ماند. محمدحسن (برادر علامه) پيشنهاد کرد قبل از نماز صبح بلند شوند و خط بنويسند. اول قمرالسادات بلند مي‎شد.

محمدحسين را بيدار مي‎کرد و او هم برادرش را. بعد از خط نوشتن و خواندن نماز صبح، سه‎تايي صبحانه مي‎خوردند. اما محمدحسين فکر مي‎کرد قمرالسادات اين‎جا حوصله‎اش سر مي‎رود، دلش مي‎گيرد. از صبح تا شب او بيرون است يا اگر توي خانه است، دارد مي‎خواند و مي‎نويسد؛ کاش بچه داشتند.

بعد از محمدعلي چندبار بچه‎دار شدند، اما آن‎ها نيز همان‎ ماه‎هاي اول مريض شده و از دست رفتند.روزي استادش، ميرزا علي قاضي ، همان که فاميلشان بود ، منزلشان آمده بود. هرگاه مي‎فهميد محمدحسين در سختي است يا گرفته و دلتنگ، مي‎آمد خانه به آن‎ها سر مي‎زد و گاهي اتفاق‎هاي عجيبي مي‎افتاد.

آن روز موقع خداحافظي به قمرالسادات گفت: «دختر عمو، اين فرزندت مي‎ماند. پسر هم هست. اسمش را بگذاريد عبدالباقي.» قمرالسادات دست و پايش را گم کرد؛ محمدحسين هم همين‎طور، چون او اصلا نمي‎دانست قمرالسادات باردار است. چند ماه بعد بچه به دنيا آمد؛ پسر بود.

اسمش را گذاشتند عبدالباقي. سال‎هاست که از آن ماجرا مي‎گذرد، عبدالباقي با چشماني سبز به مانند علامه، پا به سن گذاشته است، اما خاطرات آن سال‎ها را به‎خوبي در ذهن دارد. با او هم‎کلام مي‎شوم و آن روزگار که علامه محمدحسين طباطبايي از نجف بازگشت را مرور مي‎کنيم.

از زمان تحصيل علامه شروع کنيم، هنگام اقامت ايشان در نجف، درآمدشان از کجا تأمين مي‎شد؟

زماني‎که علامه براي تحصيل علوم ديني به نجف رفتند، تمامي خرج زندگي خود را از طريق املاک پدري که به ايشان ارث رسيده بود، تأمين مي‎کردند. براي ايشان از تبريز پول فرستاده مي‎شد.

تا اين‎که حکومت رضا‎شاه پهلوي دستور قطع ارتباط با عتبات عاليات را صادر مي‎کند و هرگونه مراوده با عراق قطع مي‎شود. مدتي از نظر مالي به خانواده سخت مي‎گذرد و علامه تصميم بازگشت به تبريز را مي‎گيرند.

از نجف که خارج شديم، من سه و نيم سال داشتم، لذا از آن شهر چيز زيادي به ياد ندارم. از مرحوم پدر علامه املاک زيادي به ايشان به ارث رسيده بود که آن‎ها هنوز هم موجود است. علامه تأمين مخارج زندگي از محل وجوه شرعي را براي طلاب جايز نمي‎دانستند.

چه دليلي براي اين مسئله داشتند؟

ايشان مي‎گفتند دين اسلام و بيت‎المال مسلمين اين تعهد را ندارد که کسي با استفاده از آن، علوم اسلامي را فرا بگيرد. مي‎گفتند: اگر کسي طالب مطلبي باشد، مثل دانشجويان بايد از جيب خود خرج کند.

به هر حال، ابتداي سال 1315 ضمن ورود به تبريز با املاک مزروعي نيمه مخروبه مواجه شديم. ده سال در نجف بوديم و در اين مدت کسي نظارت خوبي بر اين املاک نداشت. به همين دليل، علامه شروع به تعمير قنات‎ها، باغ‎ها و مزارع کردند.

علامه بسيار روشنفکر بودند. شرايط روزگاري را که در آن زندگي مي‎کردند کاملا مي‎شناختند و قبول داشتند؛ برخلاف خيلي از آقاياني که در آن زمان زندگي مي‎کردند. ايشان در کشاورزي رفتاري مدرن داشتند که آن زمان اصلا مطرح نبود.

در حال حاضر کشاورزي علمي شده، اما آن زمان ايشان کشاورزي را علمي انجام مي‎دادند. در حالي‎که زمينه‎اش وجود نداشت و معمول نبود.

کارهايي مانند رديف‎کاري درخت، برگرداندن زمين، جدا کردن سنگ از خاک، نحوه کوددهي، خيابان‎کشي باغ‎ها و استفاده از ابزارآلاتي که براي کشاورزي تهيه مي‎کردند. مثلا آن زمان فرغون وجود نداشت، اما ايشان به نجار سفارش ساخت فرغون با چوب را داده بودند.

علامه از چه طريقي با اين علوم آشنا شده بود؟

در آن زمان مجله‎اي تحت عنوان «نامه کشاورزي» که مدرن‎گرا بود، منتشر مي‎شد. اين مجله دستورات جديد و فوق‎العاده‎اي پيرامون کشاورزي داشت. علامه دستورات و عملکردهاي مجله را به‎کار مي‎بستند. سال 1317 علامه در روستاي شادآباد که املاکشان در آن منطقه واقع بود، خانه‎اي براي اقامت تابستاني خانواده، ساختند.

در طول تابستاني که در آن‎جا اقامت داشتيم، لازم بود که به حمام برويم. حمامي که در روستا وجود داشت، بسيار کثيف بود. به همين دليل، پدر در پايين خانه‎اي که ساختند، حمام هم تعبيه کردند و براي حمام که نياز به آب گرم داشت، ايشان آب‎گرمکني خريدند که ساخت آلمان و مسي بود، گرمايش لازم هم با هيزم تأمين مي‎شد.

ايشان يک لوله‎کش ارمني آوردند و منبع بزرگي از آب را در بالا گذاشتند و تا حمام لوله‎کشي شد. در آن زمان احدي فکر اين‎که چيزي به اسم آب‎گرمکن وجود دارد را نداشت و اين کار بسيار بديع بود. حتي در تبريز هم کسي از اين وسيله اطلاعي نداشت.

گاهي وقت‎ها هم روستاييان محتاج پول مي‎شدند و از علامه پول قرض مي‎کردند. ايشان هم بابت پول رسيدي از آن‎ها دريافت مي‎کردند. اگر روستايي‎ها دو تا سه سال بعد نمي‎توانستند پول را برگردانند، علامه پول وام را به آن‎ها مي‎بخشيدند و رسيد را هم عودت مي‎دادند.

پس با اين کار نفوذ ايشان در بين مردم منطقه زياد بود.

ايشان به‎نوعي ژاندارم منطقه بود، يعني اگر فردي کار خلافي مي‎کرد و يا مشکلي و درگيري بين روستاييان و مردم به‎وجود مي‎آمد، علامه بين آن‎ها به حکميت مي‎پرداخت و به‎نوعي از انضباط عمومي به‎خوبي حفاظت مي‎کرد

در قسمت بعد به به علت مهاجرت علامه به قم می پردازیم


لینک فیلم علامه در باره دوران تحصیل

کلیپی از قرائت قران با صدای علامه طبا طبایی


تنظیم برای تبیان حسن رضایی گروه حوزه علمیه

حسن جودوی- هفته نامه پنجره