تبیان، دستیار زندگی
این چه استحالت است؟ او از اهل علم است و از اهل فضل و ما هم از اهل فضل و علم. بلکه او بر ما فضل دارد که ما از اهل دنیاییم و او را هیچ دنیاوی نیست. پس از ما شریف‌تر و به‌تر باشد. ما را ترک دنیا می‌باید کردن تا همچو او شویم ...
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

قصه دختر سعید مسیّب

قصه دختر سعید مسیّب

قصه سعید مسیّب که او را مسند تدریس بود در بغداد. او را دختری بود که صفت لطف و جمال او به امیرالمومنین رسید، چه حیله‌ها و توسل‌ها کرد غیر ستم و ظلم، که آن دختر را در نکاح خود آرد؛ البته میسر نشد. فقیهی بود در درس او را از همه مُقِّل‌حال‌تر، و در صف نَعّال‌تر. او را مادری بود درویش. آن بزرگ را نظر بر او افتاد، چون درس خلوت شد، او را پیش خواند. احوال او بپرسید و او را گفت که«دختر تو را دهم و نایب من باشی.»

او این قصه با مادر حکایت کرد. مادرش ترسید که این، از تکرار شب و تحصیل روز  بی‌نوایی، دیوانه شد.

-ای فرزند، به خواب دیدی یا خیال است تو را؟ مرا مال نی که تو را معالجه کنم.

گفت: «ای مادر، نه خواب است و نه خیال و نه علت خستگی. حقیقت دیدم دی

مادر بتر می‌شد و با زنان محله مشورت می‌کرد که«این پسر سرما را به باد دهد. شماش بترسانید تا از این خیال باز نگوید و اگر بشنود جایی، بر جنون او گواهی دهند

روز دوم که باز به درس رفت، باز بخواندش. چندان مبالغه کرد از آن بیش. و این دانشمند طالب علم چشم می‌مالد، می‌گوید که«عجب! مبادا که خیال باشد یا خواب؟ چنان که مادرم و آن جماعت زنان به اتفاق می‌گویند که تو از بسیاری اندیشه و سودا، عقل یاوه کردی، مالیخولیا بر تو غالب شد.» باز می‌نگرد مدرسه را و خویشتن را و مدرس را می‌گوید «نه والله! خیال نیست و هیچ مالیخولیا نیست و خواب و جنون نیست. »

باز به خانه رفت و حکایت کرد. ایشان گفتند که«سخت سودا متمکن است این سر خود را و از آن ما را به باد دهد».

علی‌الجمله، هر چند که با ایشان مبالغه می‌کرد ایشان منکرتر می‌شدند؛ چندان که وقت زفاف نزدیک شد و خلعت پوشیده در خانه آمد و اوش سیم و زر داد. مادر در گمان افتاد و هنوز گمان‌ها می‌برد.

شب دختر را آوردند و زنان همسایه و مادر به تعجب می‌نگرند و قومی‌از زنان که می‌شناختند پیش دختر رفتند و استحالتی می‌نمودند که«ای خدا، آخر این چگونه بود؟»

دختر بر ایشان بانگ زد که«این چه استحالت است؟ او از اهل علم است و از اهل فضل و ما هم از اهل فضل و علم. بلکه او بر ما فضل دارد که ما از اهل دنیاییم و او را هیچ دنیاوی نیست. پس از ما شریف‌تر و به‌تر باشد. ما را ترک دنیا می‌باید کردن تا همچو او شویم

مقالات شمس تبریزی – انتشارات خوارزمی – تصحیح و تعلیق محمدعلی‌موّحد

تنظیم:بخش ادبیات تبیان