تبیان، دستیار زندگی
نکتة بعد این است که نباید به انتظار دیگران بنشیند. یکی از آفتهایی که طلاب ما گرفتار آن هستند، به انتظار دیگران نشستن است. فکر می‌کند وظیفة‌ او بوده به حوزه بیاید و از این به بعدش، به عهدة دیگران است! اگر کاستی ‌هم می‌بیند، مسئولش را دیگران می‌داند و حلش ر
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

به انتظار دیگران نشینیم
تحول

نکتة بعد این است که نباید به انتظار دیگران بنشیند. یکی از آفتهایی که طلاب ما گرفتار آن هستند، به انتظار دیگران نشستن است. فکر می‌کند وظیفة‌ او بوده به حوزه بیاید و از این به بعدش، به عهدة دیگران است! اگر کاستی ‌هم می‌بیند، مسئولش را دیگران می‌داند و حلش را هم به عهدة‌ دیگران می‌اندازد.

هیچ وقت به این فکر نمی‌کند که من در حوزه چه باید انجام دهم؟ این در مسیر تحول خیلی مهم است؛ اگر طلبه به اینجا برسد که به جای اینکه اشکالات را مطرح کرده و دیگران را نقد نموده بگوید که فلانی مسئول است و کاری نکرد، به دست‌های خود و ذهن و اندیشة‌ خود نگاه کند، می تواند در مرحلة‌ گذار از وضعیت موجود به وضعیت مطلوب موثر باشد.

نکته دیگر اینکه طلبه در این مسیر جامعه نگر باشد؛ نگاهی جزئی و محدود نداشته باشد و مجموعه را با هم ببیند. کسانی که نگاه کلان دارند، کارهای کوچکشان را هم حساب شده نگاه می‌کنند؛ ولی کسانی که نگاه جزئی دارند، برنامه‌های بزرگ آنها هم بی‌حساب و کتاب اتفاق می‌افتد.

این جامع‌نگری، اصلی است که طلبه باید به آن برسد؛ بلکه به شکل کلان و جهانی نگاه کردن، برای او لازم است؛ نه اینکه نگاه صرف به محیط و اطراف خود داشته باشد؛ البته شاید نگاه کلان در ابتدای راه برای طلبه میسر نباشد؛ ولی وقتی آرام آرام جلو می‌آید، باید این نگاه را پیدا کند و سپس با توجه به آن و با توجه به امکانات و شرایط خود، جایگاه خود را پیدا کند.

داشتن این نگاه،‌ نقش اساسی در تحول حوزه دارد؛ زیرا اگر همة طلاب این نگاه را داشته باشند، اولاً اقدامی که می‌کنند، یک اقدام بی‌حساب نیست و بین تمام اقدامات، بهترین را انتخاب می‌کنند؛ و ثانیاً چون با آن نگاه اقدام می‌کنند، دیگرانی هم که در گوشة دیگر کار می‌کنند،‌ خود به خود اقدامی را هماهنگ با اقدام آنها انجام می‌دهند؛ ولی با نگاه محلی و جزئی، این اتفاق نمی‌افتد.

نکته بعد سعی و تلاش است؛ اگر طلبه با این هدفمندی، برنامه و نگاه  جامع بخواهد مثل یک کارمند کار کند و بگوید مثلاً من برنامه ریزی می‌کنم 7 تا 8 ساعت کار کنم ـ که این هم غالباً اتفاق نمی‌افتد ـ و فقط به این اکتفا کند، کاری انجام نمی‌شود. طلبه باید با تمام توانش حرکت کند و این با تمام توان حرکت کردن، برخاسته از آن هدف‌مندی و درک ضرورتهاست؛‌کسی که ضرورتها را حس کرده و اقدامی شروع نموده،‌ تمام وقتش را کار می‌کند؛ اما کسی که ضرورتها را حس نکرده،‌ هدفی ندارد و می‌گوید دیگرانی هستند که کار می‌کنند و من هم یک گوشه کار را می‌کنم؛ 4 یا 5 کار کردن اکتفا می‌کند و خود را بیش از این، مسئول نمی‌داند.

طلبه‌ها باید احساسی مانند احساس پدر یک خانواده که به مشکلی بر می‌خورد و با تمام توان تلاش می‌کند، برسند و با این حس و با این حد ضرورت، ساعی باشند و تلاش کنند.

در کنار همه‌ اینها، به عنوان نکتة‌ آخر، در دورة تحصیلیش باید در برابر آفت‌ها و آسیب‌ها کاملاً هوشیار باشد؛ راه طلبگی به خاطر اهمیت و جایگاهی که دارد، چه از درون خود آدم و چه از بیرون، پر آفت و پر آسیب است.

بزرگی می‌فرمود: «اگر می‌خواهید بدانید اهمیت یک کار چقدر است، بینید چقدر شیطان روی آن سرمایه گذاری می‌کند؟» کسی که در یک اداره کار می‌کند، به آفت کمی بر می‌خورد؛ ولی می‌بینید کسی که طلبه می‌شود بیشترین آسیب‌ها و آفت برای اوست؛

لذا باید در برابر این آفت‌ها و آسیب‌ها هوشیار باشد و این هوشیاری به این معناست که چون در نگاه اول، مشکلات و آفات و آسیب‌ها را دیده، برای خودکارهایی را شروع کرده که روزنه‌ها و خلأهای موجود را از بین ببرد و تدبیری اندیشیده که اگر آفت‌ها پیش آمدند، با هر آفتی باید چگونه برخورد کند.

خشت اول: حال یک طلبه با این ویژگی‌هایی که فرمودید، چه نقشی را در تحولات حوزه می‌تواند عهده‌دار باشد؟

به نظر بنده، نقشی که طلاب جوان می‌توانند داشته باشند، زمینه سازی است. تحول یک گام و یک نقطه نیست؛ بلکه یک مسیر و خط است که باید اتفاق بیفتد. این تحول ابتدا زمینه سازی می‌خواهد؛ درمرحلة زمینه سازی طلاب جوان می‌توانند نقش داشته باشند؛‌ چون طلبة جوان است که به طور ملموس با مشکلات و مسائل مواجه است. ممکن است کسی که حالا سن و سالی از او گذشته و تبع گذر زمان، در جای ثابتی قرار گرفته و به روزمرگی افتاده و به شرایط عادت کرده است، مشکلات و مسائل را حس نکند؛ ولی آن طلبة جوانی که تازه، وارد حوزه می‌شودو گامهای اول را برمی‌دارد، با مشکلات مواجه است و آنها را خوب درک می‌کند و کاستی‌ها را می‌بیند. بعد از اینکه او کاستی‌ها را حس کرده و مشکلات را درک کرد، باید برای تبیین و طرح صحیح آن اقدام کند. گاهی ما مشکلات را حس می‌کنیم، ولی نمی‌توانیم خوب تبیین کنیم؛‌ لذا نمی‌توانیم خوب تأثیر بگذاریم. گاهی حس می‌کنیم و می‌توانیم تبیین کنیم، اما در جایگاه خود تبیین نمی‌کنیم؛ لذا تأثیر گذار نمی شویم.

بنابراین اول باید مشکل را خوب بفهمیم و بعد خوب فکر کنیم که این مشکل را چگونه می‌توانیم به اساتید حوزه منتقل کنیم؛ به گونه‌ای که آنها هم این مشکلات را دریابند و بر ایشان ملموس شود و در جایگاهی مطرح کنیم که به جایی آسیب نزند.

گام اول در بحث زمینه سازی برای تحول این است که بدنة اصلی حوزه به ضرورت تحول برسد. برای رسیدن به ضرورت تحول، مهم‌ترین مسئله این است که آنها آسیب‌ها و مشکلات و کاستی‌ها را درک کنند؛ به گونه‌ای که باور کنند که باید تغییراتی اتفاق بیفتد تا این کاستی‌ها جبران شود؛ لذا اینجا طلاب و خصوصاً طلاب جوان می‌توانند نقش مهمی داشته باشند.

گام بعدی این است که طلبه‌ای که حالا مشکل را می‌شناسد، به انتظار دیگران ننشیند و بگوید که من مشکل را حس کردم و به دیگران هم رساندم و حالا کارم تمام شد! بلکه خودش هم به مشکل بیندیشد و به راه‌کارها فکر کند؛

با اینکه امروز این اندیشه و طرح او خریداری نداشته باشد؛ ولی خود این اندیشیدن هیچ اثری هم که نداشته باشد،‌ ذهن و توانایی‌های او را به سمت و سویی می‌برد که فردا اگر جایگاهی پیدا کرد و از او طرح و پاسخ سؤالی را خواستند، این تجربه‌ها و مهارت فکر کردن به این مسائل را دارد و اطلاعات و آگاهی‌های لازم را به طور عمیق کسب کرده و می‌تواند پاسخ بدهد.

اما اگر امروز به این مسئله نپردازد و به آینده واگذار کند، وقتی که از او می‌خواهند،‌ تازه باید بسم‌الله بگوید و شروع کند! طلبه‌ای که اینگونه فکر می‌کند در یک سطح بالاتر،‌ دنبال این است که تحول چه نیروهایی می‌خواهد؟ اگر طلبه‌ای است که رسائل یا کفایه یا مکاسب می‌خواند،‌ با جمع طلبه‌های دیگری ارتباط برقرار می‌کند و در جذب نیروهای با انرژی به حوزه و در درس خواندن و هدایت فکری آنها،‌ گام برمی‌دارد و آنها را آماده می‌کندو می‌تواند توانایی‌های آنها را در نظر بگیرد که هریک با ویژگی‌های خاص خود، در کجای مسیر تحول می‌توانند کارایی داشته باشند.

پس مجموعة نقشهای طلاب جوان را در این دو محور می‌توان خلاصه کرد: اولاً بر اساس اینکه مشکل را خوب حس کردند؛ می ‌توانند نقش مهمی در زمینه‌سازی تحول داشته باشند؛ ثانیاً به علت اینکه هنوز به جایگاهی نرسیده و حرفش در جایی مطرح نمی‌شود، خود را بدون مسئولیت نداند و به مشکلات و راهکارها و ساختن و فراهم کردن نیروهای مناسب برای تحول بیندیشد تا زمانی که شرایط فراهم می‌شود،‌ دستش خالی نباشد.

خشت اول: آیا زمینه سازی برای تحول، چیزی غیر از مطالبه ‌تحول است؟

تحول مطالبه کردنی نیست؛ اینطور نیست که از دیگران تحول را مطالبه کنیم. تحول ایجاد کردنی است؛‌ یعنی هر کسی در هر جایگاهی که هست، باید در حد توان خود گامی برای تحقق تحول بردارد. این،‌ یک اصل است؛‌ لذا اینطور به تحول نگاه نکنیم که طلبة‌جوان فکر کند نقش اساسی او این است که از مسئولین بخواهد؛ نه،‌ نقش اساسی او این است که ببیند در جایگاهی که خودش قرار دارد،‌ با تمام توان و امکانی که دارد،‌ چه تأثیری می‌تواند در تحول داشته باشد.

خشت اول: چه آسیب‌های متوجه حرکت‌های تحول خواهانه از سوی جوانان است؟

برنامه داشتن و طبق قواعد بازی حرکت کردن، اصل مهمی است. اگر از این جدا شویم و بی‌برنامه، فقط بر اساس اینکه ضرورت را حس کرده‌ایم  و اینکه باید کاری بشود حرکت کنیم، راه را به جایی نمی‌بریم. در یک کلمه، شتاب، آسیب عمدة حرکت تحول است. شتابی که نمی‌گذارد اندیشه،‌ کار خودش را بکند و برنامه‌ای شکل بگیرد و برنامه‌ها حساب شده برداشته شود. مسئلة دوم، همان نکته‌ای است که در بحث دورة تحصیل طلبه گفته شد؛ اینکه به انتظار دیگران بنشینیم؛ اینکه من فهمیده‌ام باید تحول اتفاق بیفتد،‌ولی به انتظار دیگران هستم و خودم نمی‌خواهم کاری را شروع کنم؛ اینکه همیشه هرکجا می‌نشینم،‌ حرف از تحول و ضرورت تحول می‌زنم؛ ولی به فکر این نیستم که کاری را شروع کنم.

عمده تصوری هم که باعث این حالت می‌شود این است که من یک سازمانی را برای حوزه تحول می‌کنم و فکر می‌کنم جریان تحول باید از بالا شروع شود و چون من نقشی در بالا ندارم، پس مسئولیتی هم ندارم و باید فقط حرف بزنم! در حالی که اگر آن طراح و مسئولی که بالاست بخواهد کاری را در راستای تحول شروع کند، باید بدنة‌ مهیایی داشته باشد؛ نتیجتاً کار من که در یک گوشه‌ای در بدنة حوزه قرار دارم، ‌این است که بدنه را فراهم کنم؛ پس اینکه بخواهیم هر کدام از ما به انتظار دیگران بنشینیم، این هم یک آفت و تهدید دیگری است که نمی‌گذارد تحول سامان پیدا کند.

مسئلة بعدی که ممکن است آسیب ایجاد کند، این است که اقدامی را شروع کنم، ولی ببینم نتیجه‌ای ندارد و دچار یأس و ناامیدی شود و ارام آرام به وضعیت موجود عادت کنم. این اتفاقی است که بسیار تکرار شده است؛‌ یعنی طلبه‌هایی می‌آیند و در اوایل سن جوانی،‌ حرف از تحول و اینکه باید اینطور شود یا نشود را دارند،‌ ولی کم‌کم به روزمرگّی می‌افتند و به وضع موجود عادت می‌کنند و دیگر از اینکه تحولی رخ دهد،‌ نا امید شده و به وضع موجود راضی می‌شوند.


تنظیم:نقدی -حوزه علمیه تبیان