تبیان، دستیار زندگی
میثم در كوفه، مورد احترام بود و شخصیت اجتماعى‏اش موقعیت او را از هرجهت، حساس كرده بود. از سفر حج‏به سوى كوفه برمى‏گشت كه «ابن زیاد» دستور دستگیرى او را قبل از رسیدن به شهر، صادر كرد. این در حالى بود كه مسلم‏بن عقیل در كوفه به شهادت رسیده و تشنج و اضطراب،
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

دستگیر شدن میثم

میثم تمار

میثم در كوفه، مورد احترام بود و شخصیت اجتماعى‏اش موقعیت او را از هرجهت، حساس كرده بود. از سفر حج‏به سوى كوفه برمى‏گشت كه «ابن زیاد» دستور دستگیرى او را قبل از رسیدن به شهر، صادر كرد. این در حالى بود كه مسلم‏بن عقیل در كوفه به شهادت رسیده و تشنج و اضطراب، كوفه را فراگرفته و شیعیان سرشناس و چهره‏هاى برجسته هوادار اهل‏بیت، تحت تعقیب یا در زندان بودند و زمینه براى اعتراضها و شورشها فراهم بود.

«عریف‏» به همراه صد نفر از ماموران، برنامه دستگیرى میثم را قبل از ورودش به كوفه، تدارك دیدند. ابن‏زیاد او را تهدید كرده بود كه اگر میثم را دستگیر نكند، خودش به قتل خواهد رسید. عریف به «حیره‏» آمد و با همراهانش در انتظار رسیدن میثم بود. میثم را در همان جا، پیش از آن كه پایش به خانه برسد گرفتند. میثم به ماموران حوادث آینده و چگونگى شهادت خویش را بازگو كرد.

میثم گرچه در آن روز، پیرمردى سالخورده بود كه بر استخوانهایش جز پوستى باقى نمانده بود و از نظر جسمى، تحلیل رفته بود، لیكن از نظر شهامت و قوت قلب و قدرت روحى و اراده استوار و زبان گویا و فصیح و ایمان راسخ در حدى بود كه ابن‏زیاد را، با آن همه قدرت و مامور به وحشت افكنده بود; به همین جهت هم براى بازداشت این پیرمرد جواندل و توانمند، صد مامور را گسیل ساخته بود.

ماموران، میثم را به كوفه وارد كردند. به عبیدالله‏بن زیاد خبر دادند كه میثم اسیر و گرفتار شده است. در معرفی میثم به ابن‏زیاد گفتند كه: او از نزدیكترین و برگزیده‏ترین یاران ابوتراب، على(ع) است.

ابن زیاد گفت: واى بر شما! كار این مرد عجمى به این جا رسیده است؟! بیاوریدش...! میثم را از بازداشتگاه به حضور والى كوفه آوردند.

ابن زیاد، براى آزمودن روحیه میثم و گفتگو با او پرسید: -پروردگارت در كجاست؟

- در كمین ستمگران ... كه تو یكى از آنانى.

- با این كه عجم هستى با من این گونه سخن مى‏گویى؟! به من خبر داده‏اند كه تو با «ابوتراب‏» بسیار نزدیك بوده‏اى!

- آرى، درست گفته‏اند.

- باید از على تبرى بجویى و با ابراز تنفر از او، او را به زشتى یاد كنى وگرنه دستها و پاهایت را بریده و بر دار مى‏آویزمت.

میثم در مقابل این تهدید گفت: على(ع) به من خبر داده است كه مرا به دار مى‏آویزى.

ابن زیاد براى جبران این وضع نامطلوب كه پیش آمده بود، گفت: واى بر تو! با سخنان على درخواهم افتاد. (عمل بر خلاف آن پیشگویى).

میثم در كوفه، مورد احترام بود و شخصیت اجتماعى‏اش موقعیت او را از هرجهت، حساس كرده بود. از سفر حج‏به سوى كوفه برمى‏گشت كه «ابن زیاد» دستور دستگیرى او را قبل از رسیدن به شهر، صادر كرد.

میثم گفت: چگونه؟ در حالى كه این خبر را على -علیه السلام از پیامبر و او از جبرئیل و جبرئیل هم از طرف خدا بیان كرده است. به خدا سوگند! از مكانى هم كه در آن به دار آویخته مى‏شوم به خوبى آگاهم كه در كجاى كوفه است و من نخستین مسلمانى هستم كه در راه اسلام بر دهانم لجام زده خواهد شد.

امام علی(ع)

ابن زیاد با شنیدن این سخن، بیشتر برآشفت و گفت: به خدا قسم! دست و پایت را قطع كرده و زبانت را رها مى‏گذارم تا دروغ مولایت و دروغ تو آشكار شود. و همان دم دستور داد كه دست و پایش را قطع كنند و بر دارش آویزند.

و آن چنان كه خواهیم دید، ابن زیاد نتوانست زبان میثم را رها و گویا ببیند، و به قطع آن هم دستور داد.

بر فراز دار

براى مردان خدا فراز دار، سكوى رفیع و افراشته‏اى براى معراج است.

به دار آویختن فرزانگان و غیورمردان به همان اندازه كه براى قدرتهاى خودكامه باطل، دلیل ضعف و هراس از آشكار شدن حق و تابش نور فضیلت و راستى است; براى شهیدان مصلوب، سرمایه عزت و سند افتخار است. میثم را به جرم حقگویى و حمایت از خط راستین علوى و سازش نكردن با سلطه جبارانه یزیدى به طرف چوبه دار بردند.

میثم را به دار آویختند. میثم مرگ را به چیزى نمى‏گرفت و چنان عادى و بى‏اعتنا، آن را تلقى مى‏كرد كه بر خشم دشمن مى‏افزود. میثم تمار بر فراز دار با صدایى رسا مردم را براى شنیدن حقایق اسلام و احادیث‏سرى على(ع) فرامى‏خواند. میثم مى‏گفت: هركس مى‏خواهد حدیث مكنون و ارزشمند على(ع) را بشنود، پیش از آن كه كشته شوم بیاید. من شما را از حوادث آینده تا پایان جهان، خبر مى‏دهم. مردم مشتاق، پیرامون او جمع مى‏شدند. میثم از فراز منبر «دار» براى انبوه جمعیت، سخن مى‏گفت. فضایل و شایستگیهاى اهل‏بیت پیامبر و دودمان على(ع) را بازگو مى‏كرد و خیانتها و فسادهاى بنى‏امیه را فاش مى‏ساخت.

بیان حقایق و افشاگریهاى میثم، در آن آخرین لحظه‏هاى حیات و از بالاى دار، چنان مؤثر و تكان‏دهنده بود كه به «ابن‏زیاد» خبر دادند: این بنده، شما را رسوا كرد. گفت: به دهانش لجام بزنید. و میثم، اولین كسى بود كه در راه اسلام بر دهانش لجام زده شد.

براى مردان خدا فراز دار، سكوى رفیع و افراشته‏اى براى معراج است. به دار آویختن فرزانگان و غیورمردان به همان اندازه كه براى قدرتهاى خودكامه باطل، دلیل ضعف و هراس از آشكار شدن حق و تابش نور فضیلت و راستى است; براى شهیدان مصلوب، سرمایه عزت و سند افتخار است.

پس از آن، زبان حقگوى او را، كه به صراحت روز و به برندگى شمشیر بود، بریدند. آن كس كه مامور بریدن زبانش بود، به میثم گفت: هرچه مى‏خواهى بگو! امیر فرمان داده است كه زبانت را قطع كنم. میثم گفت: فرزند زن تبهكار -عبیدالله‏بن زیاد - خیال كرده است كه مى‏تواند من و مولایم را دروغگو معرفى كند! این است زبان من.

و آن مزدور، زبان میثم را از كامش برآورد....

میثم به همان حالت‏بود، تا این كه فردایش، از بینى و دهان او خون غلیظ مى‏آمد و بدین صورت، طبق آن پیشگویى، موى سفید صورتش با خون سرخ، رنگین شد.

روز سوم، مردى نزدیك میثم آمد و با نیزه به او اشاره كرد و گفت: به خدا قسم مى‏دانم كه اهل عبادت بودى و شبها را به مناجات به‏سرمى‏بردى. آن گاه با نیزه، چنان ضربتى بر پهلو یا شكم میثم فرود آورد كه پیكرش دریده شد و جان پاك آن اسوه صبر و مقاومت و رشادت به افلاك شتافت و میثم با روح بلندش معراجى والاتر را آغاز كرد; كه هم‏اكنون هم، آن طیران معنوى ادامه دارد و با هر درودى كه از سوى خداجویان پاكدل و وارسته، نثار آن شهید راه فضیلت مى گردد، مقام و رتبه‏اش در فردوس اعلا و نزد پروردگار، بالاتر مى‏رود.

میثم تمار

مزار شهید

مدتى پیكر پاك و مطهر میثم پس از شهادتش بر سر داربود. ابن زیاد براى اهانت‏بیشتر به میثم اجازه نداد كه بدن‏مقدس او را فرود آورده و به خاك بسپارند; به علاوه مى‏خواست‏با استمرار این صحنه، زهر چشم بیشترى از مردم‏بگیرد و به آنان بفهماند كه سزاى مدافعان و پیروان‏على(ع) چنین است، ولى غافل از آن بود كه شهید، حتى پس از شهادتش هم، راه نشان مى‏دهد، الهام مى‏بخشد، امید مى‏آفریند و مایه ترس و تزلزل حكومتهاى جور و ستم است.

هفت تن از مسلمانان غیور و متعهد كه از همكاران او و خرمافروش بودند، این صحنه را نتوانستند تحمل كنند كه میثم شهید، همچنان بالاى دار بماند; با هم، هم‏پیمان شدند تا پیكر شهید را برداشته و به خاك بسپارند. براى غافل ساختن مامورانى كه به مراقبت از جسد و دار مشغول بودند، تدبیرى اندیشیدند و نقشه را به این صورت عملى ساختند كه: شبانه در نزدیكیهاى آن محل، آتشى افروختند و تعدادى از آنان بر سر آن آتش ایستادند.

نگهبانان، براى گرم شدن به طرف آتش آمدند، در حالى كه چند نفر دیگر از دوستان شهید، براى نجات پیكر مقدس «میثم‏» از آتش دور شده بودند. طبیعتا، ماموران كه در روشنایى آتش ایستاده بودند، چشمشان صحنه تاریك محل دار را نمى‏دید. آن چند نفر، خود را به جسد رسانده و آن را از چوبه دار باز كردند و آن طرفتر در محل بركه آبى كه خشك شده بود دفن نمودند.

صبح شد. ماموران جنازه را بر دار ندیدند; خبر به «ابن‏زیاد» رسید. ابن زیاد مى‏دانست كه مدفن او مزار هواداران على(ع) خواهد شد. از این رو جمع انبوهى را براى یافتن جنازه میثم، مامور تفتیش و جستجوى وسیع منطقه ساخت، ولى آنان هرچه گشتند، اثرى از جنازه نیافتند و مایوس گشتند.

اینك مزار شهید یك مشهد است و به شهادت ایستاده است. گواه پیروزى حق و شاهد رسوایى و نابودى باطل است. در سرزمین عراق در محلى میان نجف اشرف و كوفه، بارگاهى است كه مدفن «میثم تمار» است. بر سنگ مزارش نام میثم به عنوان یار و مصاحب على - علیه السلام نوشته شده است.

«میثم‏» یكپارچه تلاش و اشتیاق بود. در راه تثبیت‏حق و روشن نگاهداشتن مشعل حق و ارزشهاى اصیلى كه به خاموشى مى‏گرایید، جان بر كف و شهادت‏طلب بود. او با وارستگى و ایمانى استوار و جهادى پایدار، رهروى راستین در مسیر حق بود; مجاهدى سرشار از اخلاص و تجسمى والا از عقیده و جهاد بود.

سزاوار است كه جویندگان حق و پویندگان راه پاكى كه میثم به انجام رسانید، به آن یگانه اقتدا كنند و در اندیشه و كردار و در فكر و عمل، گام، جاى گام او بگذارند.كه او «اسوه‏» بود.

و پیروى از اسوه‏هاى كمال، وظیفه كمال جویان است.

شهیدان، اینگونه در تداوم راهشان توسط پیروان وفادار، به حیات جاوید مى‏رسند.

سلام خدا و فرشتگان وپاكان بر «میثم تمار»، كه هنوز هم چراغى روشن بر سر راه انسانیت است، نور مى‏دهد و «راه‏» مى‏نماید.

تنظیم برای تبیان: رضا سلطانی

مشاوره
مشاوره
در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید.