تبیان، دستیار زندگی
دغدغه دوم جریان سنت‌گرای حوزه، دغدغه تداوم و استمرار و تعمیق علوم سنتی اسلامی است.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

تحول در حوزه های علمیه عراق

دغدغه دوم جریان سنت‌گرای حوزه، دغدغه تداوم و استمرار و تعمیق علوم سنتی اسلامی است.

جریان سنت‌گرای حوزه

در جریان سنت‌گرای حوزه، دو دغدغة اصلی و یک رویکرد مقوم و مکمل وجود داشت: اولین دغدغة اصلی این جریان،‌ حفظ موجودیت حوزه است. این دغدغه به این خاطر شکل گرفت که در 150 سال گذشته، نهاد روحانیت، سازمان حوزه و بالاتر از آن، نهاد دین، در معرض مخاطرات جدی داخلی و خارجی قرار گرفت و این مخاطرات، حوزه را به اندیشة حفظ موجودیت خود سوق داد و در حال حاضر نیز وجود دارد که وظیفة اصلی ما، حفظ موجودیت حوزه است.

دغدغه دوم جریان سنت‌گرای حوزه، دغدغه تداوم و استمرار و تعمیق علوم سنتی اسلامی است. با ورود علوم مدرن و دانش‌های جدید و رغبت به آنها در میان جامعه، در دوره‌ای که حوزه و روحانیت تا قبل از آن، تنها کانون دانشی تلقی می‌شد، این احساس در میان تعداد قابل توجهی از حوزویان پدید آمد که ما به عنوان میراث ‌بانان علوم سنتی اسلامی، موظفیم علوم سنتی خود را حفظ کرده و به نسل آینده منتقل کنیم و از انقراض و اندراس آنها جلوگیری نماییم.

این دو دغدغة حفظ موجودیت حوزه و حفظ میراث علمی شیعه، دغدغه‌های اصلی جریان سنت‌گرای حوزه بود؛ ولی در کنار این دو دغدغه، یک رویکرد هم به علل تاریخی به جریان سنت‌گرا تحمیل شدو یا این جریان با آن همراه گشت که این رویکرد، فاصله ‌گرفتن حوزه از حضور فعّالانه در عرصة سیاست و به ویژه، حضور در عرصة قدرت بود؛

زیرا این جریان، با ناکامی‌هایی که حوزه و روحانیت در جنگ‌هایی که ایران و روس و در دورة مشروطیت متحمل شده بود، به این تلقی رسید که هر مقدار از حیطة سیاست و حضور در صحنة اجتماع فاصله بگیرد، برای حفظ آن دو دغدغة‌ اصلی خود نیز مفیدتر خواهد بود.

جریان تحول گرای حوزه های علمیه عراق

جریان تحول گرایی در حوزه‌های علمیّة عراق، نظیر حوزه‌های علمیه نجف، کربلا، سامرا و کاظمین، به طور عمده در 4 نسل مشهود است:

1- نسل اول

نسل اول، همزمان با انقلاب مشروطة ایران معاصر با دورة آخوند خراسانی (ره) است. در این دوره، تقریباً 5 هزار شاگرد و طلبه در نجف اشرف بودند و این مقطع، شروع یک سری از نگاه‌های تحول‌خواهانة فکری و اصلاحی در حوزه است. طلاب و روحانیون قابل توجهی در این دورة زعامت مرحوم آخوند خراسانی و دیگر هم‌عرضان ایشان، ‌چاپ‌خانه‌‌ها و مجلاتی مانند: مجلة العلم، الغری و.... را در نجف راه‌اندازی کردند که در برخی از این مجلات، دربارة مسئلة جدید آن جامعه، مطالبی از طلاب چاپ می‌شد و حتی در آنها،‌ برخی از مقالات نیز دربارة اصلاحات حوزه دیده می‌شود؛ مثلاً در مجلة الغری، مقالة مستقلی با همین عنوان «اصلاحات در حوزه» در این دوره چاپ شد و التبه مقالات دیگری نیز در این بحث داخل شدند؛ ولی عنوان اصلاح حوزه را نداشتند.

اگر بخواهیم ریشه‌ها و بذر تحول خواهی را در حوزه‌های علمیه دنبال کنیم و نقطه‌های جرقة اندیشة تحول حوزه را بررسی کنیم، باید از جریان نشر این مجلات شروع کرد. طلاب حوزة‌ نجف و دیگر حوزه‌های عربی، در  این مرحله با نشریات مصر، مانند الهلال و المنار ارتباط برقرار می‌کردند و با تفکرات جدیدی که وارد جهان عرب اهل سنت شده بود، آشنا می‌شدند.

در این مقطع، تحت عنوان مختلف، نقطه‌های اولیه تحول‌خواهی حوزه، در فضای حوزه‌های عربی شکل گرفت؛ موضوعاتی در این فضا مورد توجه قرار می‌گرفت که در حوزه‌های سنتی مورد توجه نبود و کارهایی مانند روزنامه نویسی، چاپ مجله و.... انجام می شد که در حوزه‌ها، معمول نبود و حتی توسط برخی از فضلای حوزه، تشکّل‌ها و انجمن‌های حوزوی شکل می‌گرفت و با آنکه این تشکل‌ها گسترده نبودند؛ ولی بعدها که در کنار یکدیگر قرار گرفتند، تبدیل به مجموعه‌هایی شدند که اثرگذاری‌های بسیار داشتند.

بنده به اوضاع سیاسی عراق آن زمان، در جریان سقوط عثمانی و موضع علما علیه قوای انگلستان نمی‌پردازم؛ چون آنها مباحث دیگری که مربوط به حضور روحانیون در امور سیاسی و اجتماعی آن دوره می‌شود و فعلاً با نگاه درون‌گرایانه به حوزه می‌پردازیم و به خاطر فاصلة تاریخی ما با آن دوره، به سرعت از آن می گذرم و نسل‌های بعدی رابررسی می‌کنیم.

2- نسل دوم

نسل دوم جریان تحول‌خواه حوزة عراق، هم در سطح مرجعیّت،‌ مانند آیت الله سیّد ابوالحسن اصفهانی و هم در سطح غیر مرجعیّت، مانند مرحوم علامه بلاغی و مرحوم شهرستانی است. دراین دوره، توسط مرجعیّت آن زمان، یعنی مرحوم آیت الله سید البوالحسن اصفهانی، در زمینة تحول حوزه دنبال می‌کردند؛ ولی با شرایط خاصی که بعدها ایجاد شد، دامنة آن اصلاحات، مقداری محدودتر گشت.

مرجعیت ایشان، مصادف با دورة سلطنت رضاخان در ایران بود که حوزه‌های ایران، گرفتار ابتلائات ایام رضاخان شدند. عقبة حوزة عراق، حوزه‌های ایران بودند که این عقبه هم، مقداری در هم شکست. این اتفاقات، نگاه‌های اصلاحی مرحوم سیدابوالحسن را آنطور که باید و شاید، محقق نکرد؛‌ ولی در مجموع، یک نگرش اصلاحی در سطح مرجعیت تعقیب شد.

در این بین، اساتید و مجتهدان برجسته‌ای ـ با اینکه در علم و دانش کم نداشتند؛‌ ولی در سطح مرجعیت مطرح نشدند ـ مانند مرحوم بلاغی که از شاگردان مرحوم آخوند خراسانی و شیخ الشریعة اصفهانی و مرحوم میرزای شیرازی دوم بود، و مرحوم شهرستانی که او نیز از شاگردان مرحوم آخوند بود، فضای جریان مقایسه‌ای و مقارنه‌ای را بین اسلام و ادیان و مکاتب دیگر در حوزه‌های عربی ایجاد کردند.

حوزه‌های سنتی، به علت حضور استعمال در فضای داخلی جهان اسلام و فعال شدن مکاتب و جریان‌های فکری جایگزین و رقیب، فاصله‌های قابل توجهی از گفتگو با ادیان و مکاتب دیگر را پیدا کرده بودند؛ ولی تلاش فعالانة امثال مرحوم بلاغی و شهرستانی در این حرکت‌های مقارنه‌ای و مقایسه‌ای بین تفکر اسلامی و شیعی بین مکاتب و ادیان سابقه‌دار، مثل مسیحیت که در فضای جهان اسلام و شیعه آن قدر حضور نداشتند و برخی مکاتب بی‌سابقه، مثل جریان‌های ماتریالیستی و مادی‌گرایانه، در تحول علمی حوزه بسایر مهم بود.

مرحوم علامه بلاغی با تدوین کتابهایی مانند: «الهُدی الی دین المصطفی» و «الرحله المدرسیّة» در نقد مسیحیت و کتاب‌هایی در نقد وهابیّت و بابیّت مانند «دعوی الهدی» و کتاب‌های دیگری از این قبیل، وارد گفت‌و‌گویی نقادانه با ادیان و مکاتب رقیب شد و کاری را انجام داد که حوزة سنتی، توجه جدی به آن نداشت.

ایشان با اینکه در فضای سنتی رشد کرده بود،‌ به عنوان یک روحانی تحصیل کردة موجّه، زبان عبری را از یک یهودی آموخت و با تسلط به زبان عبری و آشنایی با زبان انگلیسی، مباحث بین الأدیان را دنبال کرد. این زبان برای وارد شدن در مباحث بین الأدیان از زبان‌های قابل توجهی است که در دورة معاصر، مرحوم شعرانی نیز به این زبان مسلط بود.

3-  نسل سوم

نسل سوم جریان تحول خواه حوزه‌های عربی، تا حدی خود را محسوس‌تر از نسل‌های قبلی در حوزه‌های عراق نشان داد؛ فعاّلان این نسل که بعد از افرادی مثل ابوالحسن اصفهانی، مرحوم بلاغی و مرحوم شهرستانی، آمدند، مرحوم مظفر و اصحاب او بودند.

مرحوم مظفر در 1935 میلادی، جمعیّت منتدی النشر را در آن مقطعی که عراق هنوز تحت قیمومیت انگلستان بود، به عنوان یک جمعیت دینی و فکری تشکیل داد و به ثبت رساند. در فاصلة بین جنگ جهانی اول و دوم، عراق هم مثل بعضی از کشورهای دیگر، از عثمانی جدا شده بود و تحت قیمومیت انگلستان قرار داشت. مرحوم مظفر دراین برهه، این جمعیت را تأسیس کرد و در ابتدا، فعالیت‌های پژوهشی را در مسیر کاری این جمعیت قرار داد؛ به عنوان مثال، مرحوم بلاغی تفسیر آلاء الرحمن را به پیشنهاد این جمعیت نوشتند؛ ولی چون عمر ایشان کفاف نداد، این تفسیر ناتمام ماند.

مرحوم مظفر در سال 1936 میلادی، در کنار کارهای پژوهشی حوزوی، اجمالاً کارهای اجتماعی نیز انجام دادند و یک سری مدارس راهنمایی و دبیرستان (به اصطلاح ما) در نجف و جاهای دیگر برای ارتقاء علمی فرزندان  و متدینین تشکیل دادند.

ایشان در دهة 50 مدرسه عالی دینی را به عنوان دانشگاه اجتهاد با چهار رشته تشکیل دادند و قرار بود در این دانشگاه اجتهاد، چهار رشته در سطوح عالی تدریس شود؛ منتها به خاطر مخالفت‌هایی که در فضای حوزه عربی علیه این رویه و عمل پیش آمد، پس از یک سال کار، تعطیل شد.

ایشان در سال 1943، دانشکدة وعظ و الارشاد را طراحی می‌کند و کار گروه آ ن را هم تشکیل می دهد؛ ولی باز با مخالفت‌هایی با حوزه‌های عراق مواجه می‌شود؛ بعضی فکر می کردند ایشان می‌خواهند روضه خوانی و عزاداری را تعطیل کند و در نهایت این دانشکده نیز تعطیل می‌شود.

سپس ایشان در دهة 60، دانشکدة منتدی النشر و کلیّة الفقه را تدریس می‌کند که در دانشکده منتدی النشر، دورة عمومی اسلامی و در کلیة الفقه چهار سال اطلاعات میان اجتهادی، تدریس می‌شد که کسانی مثل مرحوم محمد تقی حکیم و دیگران با او همکاری می‌کردند و جمعی از دست پرودگان حوزة عراق، در کنار مسیر رسمی حوزه در آنجا پرورش یافتند.

اگر شما به مواد و متون آموزشی آنها مراجعه‌ای کنید، خواهید دید نگاه‌های امثال مرحوم مظفر با تدوین کتب المنطق و اصول الفقه، هم به اصلاحات برخی متون درسی کمک کرد و هم نگاه خود را در فضای آموزشی ـ حداقل در تدوین این دو متن درسی ـ نشا نداد که بایستی متون آموزشی، در چه قالب‌ها و اصول‌هایی نوشته شود.

خود مرحوم مظفر، در خاطرات‌نامه و دست‌نوشته‌‌های خود، با نام «اضغاثُ الاحام» که چاپ نشده و از ایشان نقل شده است،‌ تصریح می‌کند که در عالم رویا دیدم که صد سال بعد از فوتم، از قبر بیرون آمدم و به نجف رفتم و قبل از اینکه به حرم حضرت علی(ع) مشرف شوم، به حوزة نجف رفتم و فضای حوزه را خیلی مرتب و منظم دیدم و آن‌طور که می‌شناختم، نبود! از نگهبان پرسیدم: «چه اتفاقی افتاده است؟» گفت: «روحانی به نام شیخ محمدرضا مظفر در اینجا بود که کارهایی در حوزه انجام داد و حالا نتیجه‌اش این شده است!» ایشان در نگاه به آینده، چنین تصویری را از تلاشهای خود می‌کنند.

در همین دست نوشته‌ها، ایشان می‌فرمایند که خیلی‌ها در حوزه هستند و بوده‌اند که روند آموزشی آن انتقاد دارند و نسبت به این روند آموزشی آن انتقاد دارند و نسبت به این روند راضی نیستند؛ ولی آنچه که از ورود آنها به این میدان جلوگیری می‌کند، این است که اگراین جریان اصلاحات حوزه شروع شود، چطور می‌توان آن را کنترل کرد؟ به تعبیر امروزة ما، آنها نسبت به مدیریت تحول بیمناک‌اند و نگران‌اند که این جریان به کجا خواهد انجامید.

4-1 نسل چهارم

نسل چهارم را نسل مرحوم شهید صدر می‌توان قلمداد کرد که نقطة بلوغ تحول‌خواهی در حوزه‌های عربی است. مرحوم صدر قابل مقایسه با گذشتگان نیست؛ البته ایشان آن عقبة تارخی تحول‌خواهی در حوزه را هم داشته‌اند و از گذشته استفاده می کردند و خود، شروع‌کنندة نبودند؛ ولی در عین حال مرحوم شهید صدر، نقطه اوج جریان تحول‌خواهی در حوزه‌های عربی است. تحلیل و بررسی نگرش و انگاره‌های شهید صدر دربارة تحول حوزه، خود موضوع مستقلی است؛ ولی به طور اجمال، نکاتی را از ایشان خدمتتان عرض می‌کنم:

چند نقطة برجسته را در فضای مرحوم شهید صدر می‌توان تعقیب کرد که یکی از اقدامات مهم ایشان، شبیه حرکت امام (ره) بود و آن حرکت، سیاسی کردن حوزه است. حوزة نجف هم شبیه حوزة ایران، بعد از دورة سلطنت رضاخان، دچار یک نوع سیاست‌زدایی شده بود. علمای عراق، مثل علمای ایران در نهضت مشروطیت تلاش قابل توجهی را کرده بودند و حتی بخش قابل توجهی از مشروطیت ایران، معمول حمایت‌های مراجعی مثل مرحوم آخوند خراسانی و حمایت‌های فکری و نظریه‌پردازی امثال مرحوم نایینی بود؛ ولی وقتی مشروطیت ایران دچار آن عواقب شد، طبعاً یک نوع دل‌زدگی سیاسی هم در حوزه‌ها ایجاد گشت. بعد از آن، قضایای جنگ جهانی اول رخ داد و علمای عراق، حضور فعال علیه انگلستان و متفّقین داشتند و بعد که عثمانی شکست خورد، بحث استقلال عراق در سال 1920 پیش‌آمد و جنبشی در فضای عراق، توسط مرحوم میرزای شیرازی و شیخ الشریعة اصفهانی و صدها عالم برجستة دیگر شکل گرفت و آنها دراین نهضت شرکت کردند؛ ولی این تلاش‌ها نیز به سرانجامی نرسید.

این اتفاقات سیاسی نوعی دل‌زدگی و یأس سیاسی را در حوزه ایجاد کرد و همة اینها موجب شد که حوزة عراق یک نوع سیاست‌گریزی داشته باشد؛ حتی جریان مرحوم بلاغی و مرحوم مظفر نیز، یک جریان سیاست‌گرا نبود؛ بلکه عمدتاً یک جریان تحول‌گرای فرهنگی بود. بعد از شکست جنبش استقلال عراق، فضای عمومی حوزه و حتی فضای تحول‌گرایانه هم، یک فضای فرهنگی بود؛ نه فضای سیاسی؛ و سنت گرایان نیز بالطبع از سیاست ملول بودند.

در این فضا مرحوم شهید صدر، در سیاسی کردن حوزه‌های عربی، به ویژه حوزة عراق، حرکتی شبیه امام (ره) داشتند و نقشی اساسی ایفا نمودند.


منبع:حوزه نت                                           تنظیم:نقدی-حوزه علمیه تبیان