تبیان، دستیار زندگی
حکایاتی شنیدنی از زهد وتنگ دستی مردی بزرگ
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

رندان بلا کش
3j/ '(h'd-3f

 فقر و مشكلات اقتصادي «مرحوم سيّد»

يكي از خصوصيّات و برجستگيهاي زندگي بزرگان و فرزانگان‌، از جمله علما و مراجع تقليد شيعه‌، مشكلات اقتصادي و معيشتي‌، خصوصاً در أوايل تحصيل مي‌باشد.

آري‌! گويا اين سنّت الهي است كه : علم و معنويّت‌، نعمتي است كه از طريق رنج و مصيبت و خصوصاً فقر و تنگدستي‌، قابل تحصيل است‌.

ناز پرورده تنعّم نبرد راه به دوست‌

عاشقي شيوة رندان بلاكش باشد

زندگاني «مرحوم سيّد» نيز از اين قبيل بود.

آن مرحوم از ابتدأ تحصيل و حتّي سالها بعد از هجرت به نجف أشرف (طبق نقل‌هاي موثّق‌) در تنگناي سخت اقتصادي و معيشتي بسر مي‌برد و با فقر و تنگدستي‌، دست و پنجه نرم كرده و از تحصيل علم و معنويّت دست برنداشته بود.

تو گويي‌، او به الهام الهي يافته بود كه :

  1. بايد براي دستيابي به فضايل و معنويّات «مايه و هزينه‌» پرداخت‌.

همان‌طور كه بدون پرداخت هزينة متاع دنيوي‌، نمي‌شود به آن متاع مادّي دست يافت‌، متاع معنوي (علم و تقوا و...) نيز هزينه لازم دارد كه بدون پرداخت آن‌، دست‌يابي به آن معنويّات‌، ممكن نيست‌.

يكي از آن هزينه‌ها «فقر و تنگدستي‌» است‌.

در اينجا مناسب است اندكي از قضايايي كه در ارتباط با «مشكلات اقتصادي در زندگي مرحوم سيّد» مي‌باشد، ذكر شود :

1 ـ مرحوم سيّد به مناسبتي براي «مرحوم آيت‌الله سيّدمرتضي‌َ مرتضوي لنگرودي‌» (شاگرد مرحوم سيّد) نقل مي‌كنند :

من روزيكه وارد نجف أشرف شدم‌، فقط دو «روپيه‌» داشتم‌. آن را هم به خادم مدرسه دادم كه حجره‌اي برايم آماده كند.

هيچ در بساط نداشتم‌. توكّل كردم بر خدا و مشغول تحصيل شدم‌. اين هم وضع الآن من است‌!

(مجلّة حوزه‌: شمارة 55)

2 ـ آيت‌الله حاج شيخ‌علي غروي علياري (از شاگردان آن مرحوم‌) :

خود ايشان (مرحوم سيّد) در دوران تحصيل‌، سختي فراوان ديده بود. از ايشان نقل شده است كه فرموده بود : وقتي از اصفهان به نجف براي تحصيل آمدم وضع مادّي‌ام بسيار سخت بود.

كفشم پاره بود، در حين راه رفتن به گونه‌اي راه مي‌رفتم كه مشخّص نباشد! مرحوم‌ِ آخوند در ماه «يك ليرة عثماني‌» مي‌داد كه بايد از همان‌، خرج عائله‌مان را هم مي‌داديم‌.

مرحوم آيت‌الله مرعشي مي‌فرمود :

روزِ عيدي بود، ديدم صاحب‌ِخانة «آقاي اصفهاني‌» أثاثية ايشان را انداخته بيرون و مي‌گويد: حال كه پول اجاره نداري‌، برو بيرون‌!

هر چه ايشان اظهار ناداري و ناتواني مي‌كرد، او نمي‌پذيرفت‌! ناراحت شدم‌، جلو رفتم‌، به آن مردِ عرب گفتم : آيا ايشان را مي‌شناسي‌؟! او از بهترين شاگردان‌ِ «مرحوم آخوند» است به او مهلت بده‌، اجاره‌ات را مي‌پردازد. با التماس‌ِ من راضي شد به «آقا» مهلت بدهد. چون خود، سختي ديده بود، به فكرِ زندگي طلّاب بود.

(حتي‌ّ در زمان رسيدن به مرجعيّت‌) بخاطر مانع شدن «رضاخان‌» از رسيدن وجوه شرعيّه از ايران به نجف‌، سيّد در مضيقة مالي شديدي افتاده بود. به گونه‌اي كه پول چند ماه شهريّه و نان طلّاب را مقروض بود و به آقايان مي‌فرمود : دعا كنيد خداوند فرجي كند!

پس از فوت‌، نيم ميليون تومان بدهي داشت‌ كه برخي از تجّار تهران با اجازة «آيت‌الله بروجردي‌» بدهيهاي ايشان را پرداختند.

(مجلّة حوزه : شمارة 64 ـ 63)

 3 ـ صاحب‌ِ كتاب «وفيات العلمأ» (آقاي حسين جلالي شاهرودي‌) از «مرحوم حاجي شيخ آقابزرگ أشرفي‌» نقل مي‌كند :

در خدمت «آقا سيّدأبوالحسن اصفهاني‌» بودم كه از كوچه‌اي عبور مي‌كرديم‌. خرابه‌اي بود. به من فرمود : من با أهل‌ِ بيتم‌، پانزده روز در اين خرابه‌، مسكن داشتيم‌!! چون صاحب خانة ما به من گفت : من راضي نيستم شما اينجا باشيد!

ناچار حركت كردم و اينجا منزل گرفتم‌، تا خانه‌اي اجاره كردم و از اينجا منتقل شدم‌.

(وفيات العلمأ : صفحه 240)

4 ـ مرحوم آيت‌الله حاج سيّدمحمّدجعفر مروّج (جزائري‌) صاحب كتاب «منتهي الدِّراية في شرح الكفاية‌» :

«مرحوم سيّد» در دوران تحصيل‌، دشواريهاي زيادي داشته است‌. البتّه بسياري از علمأ، اين گرفتاري را داشته‌اند، از جمله جدّ أعلاي ما، مرحوم جزائري هم نقل مي‌كنند : دوران تحصيل را خيلي به سختي گذرانده است‌.

مرحوم سيّد تمام‌ِ مدّت‌ِ تحصيل‌، اجاره‌نشين بوده‌، حتّي پس از مرجعيّت هم‌، مدّتي اجاره‌نشين بوده و بعد خانة ملكي خريده است‌!!

دربارة دشواريها و گرفتاريهاي اجاره‌نشيني‌، خود مي‌فرمود : منزلي را در آخر «بازار سلطاني‌» اجاره كرده بوديم‌، مدّتي گذشت‌، نتوانستيم اجارة آن را بپردازيم‌.

چند بار صاحب خانه به ما اخطار كرد، تا اينكه يك روز با صراحت گفت : اگر تا امروز ظهر اجاره را نداديد، أثاثيّه‌تان را كنارِ خيابان مي‌ريزم‌!! اين را گفت و رفت‌.

متحيّر شدم چه كنم‌؟!

به منزل رفتم و جريان را به «همسرم‌» گفتم‌. ايشان گفت : من هنوز يك قطعة ديگر طلا دارم‌! ببريد بفروشيد و مشكل را حل‌ّ كنيد!

با شرمندگي به ايشان گفتم : من همة طلاهاي شما را فروختم و خرج امرار معاش كردم‌، اين يكي باشد مال خودتان‌!

گفت : «آقا» آبروي شما از همه چيز بالاتر است‌.

خلاصه‌، با اصرارِ همسرم‌، طلا را گرفتم و با عجله وارد بازار شدم و موفّق شدم در آخرين مغازه‌اي كه هنوز نبسته بود، طلا را بفروشم‌، كه او هم بي‌انصافي كرد و كمتر از معمول‌، خريد و من هم آن مبلغ را به صاحب‌ِخانه دادم و قضيّه حل‌ّ شد.

اين قضيّه را براي ما نقل مي‌كرد، تا آن گذشته‌ها را به ياد بياوريم‌.

خاطره‌اي ديگر ايشان نقل مي‌كرد، كه حاكي از شدّت تلاش و كوشش بود كه در راه‌ِ تحصيل داشته است‌.

مي‌فرمود : مدّت زيادي‌، خورشت‌ِ ما گرمي‌ِ نان بود! (نان‌ِ داغ‌).

يك وقتي‌، طبق‌ِ معمول‌، نان را گرفته به حجره آمدم‌. ولي چون يك مطالعه ضروري داشتم‌، گفتم : ألآن وقت‌ِ نان خوردن نيست‌، أوّل مطالعه را أنجام مي‌دهم‌، بعد غذا مي‌خورم‌!

پس از مطالعه‌، خواستم نان بخورم‌، ديدم نان نيست‌! هرچه أطراف را نگاه كردم از نان اثري نبود! بعد متوجّه شدم‌! آنچنان‌، گرم مطالعه بوده‌ام كه نان را همچنان خرده خرده‌، خورده‌ام و متوّجه نشده‌ام‌!!

با اينكه سيّد مرجعيّت علي‌الاطلاق داشت‌، ولي خيلي از زندگي ساده‌اي برخوردار بود. وضع لباس و پوشش ظاهرِ وي‌، خيلي ساده بود. بيشترِ وقت‌ها، با پاي بدون جوراب راه مي‌رفت‌!

(مجلّة حوزه : شماره 98)


تنظیم برای تبیان حسن رضایی گروه حوزه علمیه