تبیان، دستیار زندگی
از لقمان پرسیدند: حکمت چیست؟ لقمان گفت: کل حکمت در چهارصد جمله مستور است آن هم در چهل جمله خلاصه می شود و عصاره آن نیز این چهار جمله کوتاه است
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

عصاره حکمت
پرنده

از لقمان پرسیدند: حکمت چیست؟

لقمان گفت: کل حکمت در چهارصد جمله مستور است آن هم در چهل جمله خلاصه می شود و عصاره آن نیز این چهار جمله کوتاه است:

- نیکی خود را فراموش کن.

- نیکی دیگران را فراموش مکن.

- بدی خود را فراموش مکن.

- بدی دیگران را فراموش کن.

محبوب من

غروب بود خورشید زیباترین منظره هستی را در دل افق پدید آورده و پرتوهای رنگ به رنگش را تا دل آسمان کبود تابانده بود. من بودم و او، هر دو فارغ از دنیا و هرچه در آن است، تنها در گوشه خلوت نشسته به گفت و شنود مشغول بودیم.

او می گفت: در سکوتی پرمعنی و من در اعماق سکوتش تمام آنچه را که می گفت را می شنیدم. اغلب اوقات را که با هم هسیتم به این طریق سپری می کنیم.

او از همه چیز می گوید. از همه چیز اطلاع دارد سخنانش شیرین و دلچسب است او صادق است و بی ریا. چنان می نماید که از مغز بزرگ و توانا تراوش کرده. پیوسته در گفتارش نیک بختیها، خوشی ها و سعادتها و یا شوربختی و ظلم و فساد و بی عدالتی دیده می شود. هنگامی که بر اوج تخیلات و افکار بلندپرواز می کند.

هنگامی که از عشقها، دوستیها، صمیمت ها، یکرنگیها عواطف انسانی صحبت می کند، آنگاه شنونده هرچه سنگدل و بی احساس باشد باز خود و اطرافیان خود را از یاد می برد و روحش در اوج آسمانهای پهناور به سیر و سفر می پردازد و پرنده افکار تخیلاتش از خاک پر می کشد.

به قدری در ترسیم خیالی مناظر مهارت دارد و به اندازه ای هنگام صحبت آنها را زیبا و دلچسب نشان می دهد که شنونده خود را همانجا یافته و ریزش آبشارها و ترنم زیبای پرندگان و تابش مهتاب سپید را هم آنگونه درمی یابد که او می گوید.

محبوب من دست در دست من گذاشته بود و با ذوقی وافر از احساسات پاک آدمی از زمین و آسمان، از آفرینش انسان و ... سخن به میان می آورد او می گفت و من سراپا گوش بودم. وقتی در کنار او هستم دل از همه چیز بریده و همه را از یاد می برم و عنان اختیار در دستش می سپارم. قلب و دل را دیده می سازم دیده ای بینا.

گفتارش چون ابر بهاری داغ درون را آرامش می بخشد. بی هیچ شائبه ای حقایق را بازگو می کند. گاه از جوانمردی و غیرت و شرف و تقوا و راستی و پاکی و درستی سخن به میان می آورد و زمانی بر آدمیان زشت کردار و کج اندیش می تازد و حقایق را آشکار ساخته راز مظلومیت مظلومان و اسارت متجاوزان و ظالمان را هویدا می کند. سخنانش چنان گیرا و کلامش چنان زیباست که حتی بعد از پایانش، ذهن و فکرم را به خود مشغول می دارد.

مدتها بود که گفتار شیرین آن رفیق شفیق و همدم بی زبان به اتمام رسیده بود ولی همچنان باز به روی زانوهایم قرار داشت. بعد از دقایقی چند که هنوز سرمست از باده دلنشین کلام و ترانه های شورانگیز پیامش بودم، به خود آمده با ملایمت آن را بسته و به گوشه ای نهادم و آرام آن را در بسته چوبی خویش گذاشتم. آری او کسی نیست جز کتاب. کتاب یعنی مونس اوقات فراغت و تنها من و یار و کس من در اوج تنهایی و دلتنگی و غمخوار (محبوب من) در حوادث روزگار.

تنظیم: بخش کودک و نوجوان

*****************************************

مطالب مرتبط

ایمن از شر شیطان

محبت به خلق میانبری به بهشت است

مشاوره
مشاوره
در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید.