آفرینش آدم و فرضیّه تكامل
چگونگى آفرینش آدم، از دیرباز مورد توجّه دانشمندان بوده و تاكنون دو نظریّه عمده، در این باره ابراز شده است:
1. نظریّه ثبوت صفات گونهها و انواع و خلقت* مستقل (فیكسیسم Fixism)؛
2. نظریّه تحوّل انواع و تغییر تدریجى صفات گونهها و پیوستگى نسلى جانداران و تكاملى بودن حیات آنها (ترانسفورمیسم Transformism).
دانشمندان اسلامى نیز با الهام از قرآن، در اینباره بحث و گفت و گو كردهاند و هریك از دو نظریّه پیش گفته، در میان آنان طرفدارانى دارد و به آیاتى از قرآن براى اثبات هریك از آن دو استدلال شده است. اكثر قریب به اتّفاق مفسّران، از جمله شیخ طوسى،[1] طبرسى،[2] سیوطى،[3] ابنكثیر،[4] مراغى[5] و علاّمهطباطبایى[6]، آفرینش ابتدایى آدم را از خاك (برخلاف فرضیّه تكامل) باآیات قرآن منطبق دانستهاند. برخى دیگر نیز آن را با قرآن سازگار دانستهاند.[7]پارهاى نیز به طور ضمنى نظریّه تكامل را پذیرفته و كوشیدهاند آن را (فىالجمله) با قرآن تطبیق دهند.[8]
علاّمه طباطبایى مىگوید: ممكن است برخى براى اثبات فرضیّه* تكامل به آیه «إِنَّ اللّهَ اصطَفى ءَادَمَ و نوحاً و ءَالَإِبرهیمَ و ءَالَعِمرنَ عَلَى العـلَمینَ» (آلعمران/3، 33) استدلال كنند؛ بدینسان كه «اصطفا» به معناى برگزیدنِ نخبه هر چیزى است و برگزیدن آدم در صورتى است كه در زمان وى، افرادى به عقل مجهّز نبودهاند و خداوند، آدم رااز میان آنان برگزیده و به عقل مجهز كرده است؛ در نتیجه، آدم با جهش خدایى از یك نوع جنبنده به نوعى دیگر منتقل شده؛ آنگاه نسل او فزونى گرفت و نسل انسان ناقص اوّلى، رو به نقصان نهاد تا منقرض گردید؛ امّا با توجّه به كلمه «العالمین» كه بر سر آن «ال» آمده است و افاده عموم مىكند، مقصود این است كه آدم، نوح، آلعمران و آل ابراهیم بر تمام معاصران خویش و آیندگان برترى داشته و از میان آنان برگزیده شدهاند؛ با این تفاوت كه برگزیدگى آدم(علیه السلام)فقط بر آیندگان است، ودر آیه، هیچ دلیلى بر گزینش آدم از بین انسانهاى اوّلى وجود ندارد.
وى در جاى دیگر مىگوید: آیاتى را كه پیش از این، مورد توجّه قرار دادیم، مبدأ پیدایش نسل انسان را به یك جفت انسان نسبت مىدهد كه خود آن دو، نسلِ كسى نبوده و از هیچ جاندارى زاده نشدهاند.[9]
تورات نیز بر آفرینش ابتدایى آدم از خاك صحّه مىگذارد و ازاین جهت با قرآن سازگار است؛ آنجا كه مىگوید: خداوند آدم را از خاك زمین بسرشت و در بینى وى روح حیات دمید و آدم، نَفْس زنده شد.[10]
شایان ذكر است كه اعتقاد به نظریّه تكامل، به هیچ وجه به معناى انكار صانع و عدم توجّه به خدا و دین نبوده و با اعتقاد به ربوبیّت خداوند تباینى ندارد؛ زیرا تحوّلِ چیزى به چیز دیگر در جهان (خواه در انواع و یا هر چیز دیگر) نشان دهنده نظام متقن طبیعت است كه به قدرت خداوند حكیم طرّاحى شده است. داروین خود نیز تصریح مىكند كه در عین قبول تكاملِ انواع، خداپرست است و اصولا بدون قبول خدا نمىتوان تكامل را توجیه كرد.[11]
از طرفى اگرچه داروین و گروهى از طرفداران نظریّه او، نژاد انسانى را به نوعى از میمونها كه بیشترین شباهت (در ظاهر) را به انسان داشته، منتهى مىكنند، همه طرفداران نظریّه تكامل، این امر را نپذیرفتهاند و به ویژه در حلقه مفقوده میان انسان و موجودات دیگر، اختلافهاى بسیارى وجود دارد.[12]
______________
[1] التبیان، ج1، ص136 و 137.
[2] مجمعالبیان، ج2، ص763.
[3] الدرّالمنثور، ج 1، ص 111.
[4] ابنكثیر، ج2، ص211 و 570.
[5] مراغى، مج1، ج3، ص173.
[6] المیزان، ج4، ص143 و 144؛ ج16، ص255 ـ 260.
[7] آدم و حوّا، ص59.
[8] البحث حول نظریةالتطور، ص22 ـ 43.
[9] المیزان، ج16، ص258.
[10] كتاب مقدس، پیدایش 2: 7.
[11] البحث حول نظریة التطور، ص14و15؛ تكاملجانداران، ص17ـ19؛ نمونه، ج11، ص85 و 86.
[12] آفرینش و انسان، ص91ـ94؛ البحث حول نظریة التطور، ص13.
تنظیم برای تبیان: الف_شکوری