تبیان، دستیار زندگی
امروز که برای منبر مطالعه می کردم چون به این حدیث شریف قدسی رسیدم که خداوند متعال می فرماید: یابن آدم عظ نفسک ثم غیرک. یعنی ای فرزند آدم اول خودت را موعظه کن سپس دیگران را. با خود گفتم اول باید خود را موعظه کنم. ...
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

خدا بود که افزود، ادیب الادباء را

حجه الحق شیخ محمد تقی ادیب نیشابوری

بیستم آذرماه ، سالروز درگذشت استاد محمدتقی ادیب نیشابوری، «ادیب ثانی» است . مقاله ذیل را از یادنامه ای که برای این استاد گرانقدر به همت دکتر مهدی محقق در دست گردآوری و تدوین است، نقل می کنیم:

نیشابور ز خیام و ز عطار نیفزود

خدا بود که افزود، ادیب الادباء را

ویژگیهای استاد:

خدا بود که افزود، ادیب الادباء را

به نظر حقیر که مدتی نزد استاد تلمذ نموده از نزدیک با وی در تماس بودم، آن چه از فضایل اخلاق و کمالات انسانی و سجایای نفسانی که عالمان دین و مدرسان علوم اسلامی برخوردارند. مرحوم ادیب و همه آنها بهره مند بود.

اما ویژگیهای استاد، که وی را در میان امثال و اقران خود ممتاز و برجسته می نمود، و شاگردان بلکه هر بیننده ای را به خود جذب می کرد. و به اعجاب و تحسین وامی داشت. نمونه هائی را از آنها به شرح زیر به طور فشرده و اشاره یادآور می شوم:

ساده پوشی:

استاد در پوشیدن لباس نهایت سادگی و بی آلایشی را رعایت می فرمود و از پوشیدن لباس های فاخر و گران بها سخت امتناع می ورزید. به طوری که وی را هیچ گاه با لباس نو و تشریفاتی حتی در حد معمول و متعارف یک مدرس آن زمان کس ندید.

وارستگی و آزادگی:

استاد به اقتضای طبع بلند، و وارستگی مخصوص به خویش، از هواپرستی و ریاکاری متملقان سخت متنفر بود. از حاشیه نشینی و اطراقی بودن بزرگان در تمام مدت عمر شدیداً پرهیز داشت و به ذلت در برابر این و آن هرگز تن در نداد. حتی مدح و ثنای احدی- جز استادش ادیب اول- را بر زبان نیاورد و برای این که زیر بار منت دیگران یا وابسته به کسی نباشد و در تامین معاش خانواده خود- که بسیار مختصر و اندک بود- محتاج به اخذ وجوه شرعیه و صرف بیت المال نگردد. مبلغ ناچیزی را که شاگردان ماهیانه به عنوان حق التدریس تقدیم حضورش می کردند دریافت می نمود و با همین مختصر امرار معاش می کرد و گهگاهی هم- چنان که نقل شده- با فروش کتابهای خود در ایام تنگدستی، گذران می نمود.

سلامت و نشاط:

استاد به مصداق «وزاده بسطه فی العلم و الجسم» علاوه بر کمالات علمی از جثه ای نسبتاً قوی و تنی سالم برخوردار بود و چون از طب قدیم اطلاعاتی داشت و طبعاً حکیم خود بود، لذا از مراجعه به پزشک و مصرف داروهای فرنگی- که نوعاً مخدر است- بی نیاز بود. حتی در مرض فوت- چنان که برایم نقل شده- وقتی که می خواهند برایش پزشک بیاورند اظهار می دارد: «من که عمری با خوردن دوای فر نگی مخالف بودم، میل ندارم با شکم پر از دوای فرنگی خدمت مولایم برسم.»

اما نشاط روحی استاد به حدی بود که هر بیننده ای را به اعجاب وامی داشت. وی حدود 60 سال به تدریس اشتغال داشت. تعطیلات درس وی بسیار اندک بود و تمام ایام تحصیل- و احیاناً پنجشنبه و جمعه- را درس می گفت. روزی چند درس و چندین ساعت پیاپی، و با توجه به این که استاد اصلاً در پی خوش گذرانی و استراحت نبود و در تمام عمر 81 ساله خود مسافرتی- جز یکبار در اوایل عمر به نیشابور قریه کدکن جهت صله ارحام- نکرد با اینهمه ملالت و خستگی را کسی در چهره استاد هرگز ندید. بلکه هرچه بود نشاط بود و شادابی و درس را همیشه با چنان نشاطی می گفت که به شاگردان نیز نشاط می بخشید.

درس نمونه:

درس استاد طی سالیانی دراز، در حوزه علمیه مشهد درس نمونه بود و از حوزه های دیگر- حتی قم- مشتاقان برای درک حوزه درس وی به مشهد رو می آوردند و این بدان جهت بود که وی از امتیازات فراوانی برخوردار بود که ذیلاً به بعضی از آنها اشاره می شود.

  1. الف: تبحر استاد در ادبیات عرب، به طوریکه در عصر خود صاحب نظر، و یگانه به شمار می رفت و چنان که نقل شده یکی از اساتید جامع الازهر مصر وی را جهت تدریس به مصر دعوت کرده بود.
  2. ب: جامعیت استاد در علوم متعارفه و فنون مختلفه که در نتیجه درس وی را از آن حالت یک نواختی و خشکی که در دیگر درسها به چشم می خورد بیرون آورده و آن را پرمحتوی و جالب توجه می نمود.
  3. ج: سابقه ممتد، و تجربه فراوان استاد، شیوه صحیح و مفید تدریس را به او آموخته بود.
  4. د: داشتن صدائی غرا و رسا و طلاقت لسان، و قدرت تفهیم
  5. هـ: استاد چون درس را با «لفظ قلم» بیان می کرد، طبعاً سخنی موزون و آهنگی دلپذیر داشت. به حدی که شاگردانی که ساعتها در حوزه درس وی حضور داشتند نه تنها خسته نمی گشتند، بلکه با رغبت تمام درس را تا آخر گوش می دادند.
  6. ز: رعایت نظم و شروع درس در راس ساعت مقرر، و کمی تعطیلات و در نتیجه پیشرفت درس.
  7. ح: آمادگی استاد برای پاسخگویی به هر گونه سوال درسی و رفع هر گونه ابهامی از عبارات کتاب.
  8. ط: و بالاخره چشمان نافذ و چهره جدی، نشاط و جذابیت، تواضع و بی آلایشی محبت پدرانه، و دیگر اخلاق حسنه استاد، خود امتیازاتی دیگر بود که حوزه درس وی را برای شیفتگان و مشتاقان جلوه ای دیگر می بخشید.

خاطرات:

خدا بود که افزود، ادیب الادباء را

نگارنده که بین سالهای 1337 تا 1339 شمسی در درس های سیوطی، مغنی و مطول استاد شرکت می کرده و از خرمن پرفیض وی بهره ها جسته، و گهگاهی برای حل مشکلات درسی و پاسخ به سوالات خویش، مراجعات خصوصی نیز با وی داشته، خاطرات شیرین و فراوانی از استاد به یاد دارد که در اینجا فقط به ذکر دو نمونه از آن اکتفا می شود.

روزی در آخر درس، به هنگامی که جمعیت شاگردان متفرق شده بودند، اشکالی را که از درس سیوطی به نظرم رسیده بود به عنوان سوال حضور استاد مطرح نمودم. جوابی را که وی فرمود به نظرم کافی و قانع کننده نبود، لذا اشکال خود را دوباره تعقیب نمودم. استاد این بار چیزی در جواب نفرمود و من ساکت شدم و از محضرش خداحافظی کردم، لکن از اینکه اشکالم حل نشده اندوهگین بودم. روز بعد استاد طبق معمول درس را شروع نمود. و در اثنای درس با همان آهنگ مخصوص خود فرمود: «بیداد بفهمد» و سپس اشکال روز قبل مرا مطرح و با بیانی دیگر جوابی قانع کننده داد.

این لطف خاص استاد نسبت به شاگرد خود که در اثنای درس وی را به اسم مورد خطاب قرار داده و جوابی دوباره به اشکال روز قبل وی می دهد. چقدر آن روز در روحیه من اثر گذاشت و مرا تشویق کرد و خاطره ای شد برایم فراموش نشدنی و از طرف دیگر این خود نشانی است از اهتمام استاد نسبت به حل اشکالات و پاسخ به سوالات.

1- زمانی که استاد به بیماری گژدمه (عقربک) مبتلا گشته بود، روزی برای ملاقات و عبادت به منزل ایشان رفتم. پس از سلام و احوال پرسی، دفتری را که همراه داشتم باز کرده و قلم به دست گرفتم و از استاد خواستم نصیحتی فرماید، تا بنویسم و آن را نصب العین خویش سازم. وی در ابتدا از اجابت خواسته من امتناع ورزید چون اصرار نمودم، فقط قصه ذیل را برایم نقل کرد و گریست و دیگر هیچ نگفت.

استاد فرمود: یکی از علمای مشهد، که مردی عالم و وارسته بود و با این جانب آشنایی و دوستی داشت در ماه مبارک رمضان در مسجد گوهرشاد پس از نماز ظهر منبر می رفت و مردم را موعظه و ارشاد می نمود. در اثنای ماه، یک روز مردم هر چه پای منبر به انتظار نشستند، آن عالم نیامد. جمعی از خواص که از نیامدن وی نگران شده بودند، جهت استفسار از حال وی به منزل او رفتند، چون وارد اطاق شدند، پس از سلام و احترام پرسیدند آقا خدای نخواسته حادثه ای رخ داده و یا کسالتی عارض گشته است؟ فرمود: خیر، هیچکدام گفتند پس چرا امروز مردم را در انتظار گذاشتید و برای منبر به مسجد تشریف نیاوردید؟

جواب داد: امروز که برای منبر مطالعه می کردم چون به این حدیث شریف قدسی رسیدم که خداوند متعال می فرماید: یابن آدم عظ نفسک ثم غیرک. یعنی ای فرزند آدم اول خودت را موعظه کن سپس دیگران را. با خود گفتم اول باید خود را موعظه کنم.

مرحوم استاد وقتی که این جملات آخر را برایم نقل می کرد خود بشدت می گریست و سپس با همان اشک ریزان ادامه داد و فرمود:

آقای بیداد، من هنوز خودم را موعظه نکرده ام، چطور از من می خواهی که ترا موعظه نمایم؟

روانش شاد و یادش گرامی باد 

علی اکبر الهی خراسانی

تنظیم : بخش ادبیات تبیان