تبیان، دستیار زندگی
در گفتگویى كه ترجمه آن از پى می آید, آیت الله فضل الله به پرسش هایى در باره قدرت (حكومت), نقش جامعه در برابر قدرت و رابطه بین فقیه و جامعه پاسخ مى دهد.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

ولايت فقيه, شورا و دموكراسى

ولایت فقیه, شورا و دموكراسى

قسمت اول

در گفتگويى كه ترجمه آن از پى می آيد, آيت الله فضل الله به پرسش هايى در باره قدرت (حكومت), نقش جامعه در برابر قدرت و رابطه بين فقيه و جامعه پاسخ مى دهد.

اسلام و قدرت

اسلام از چه منظرى به قدرت مى نگرد؟

آيت الله فضل الله:با مطالعه متون متنوعى كه جايگاه قدرت را در اسلام مشخص مى كند و بويژه بامطالعه الگوى پيامبر و امام و نمونه فقيه, بر اساس نظرياتى كه براى فقيه نقشى در قدرت قائل است, مى بينيم كه اسلام, قدرت را وظيفه اى اجتماعى مى داند كه بر اساس آن شإن جايگاه رهبرى رو به رو شدن با مسائل جامعه از دريچه شريعت اسلامى است, چندان كه رهبر, هيچ گاه نمى تواند با ناديده گرفتن اصول موضوعه حكومت در اسلام, از قدرت استفاده شخصى نمايد.

با مطالعه رفتار و موضع پيامبر در برابر مردم, در آخرين لحظه هاى زندگى اش, در مى يابيم كه آن حضرت اعمال خويش را در برابر توده مردم محاسبه مى كند, در حالى كه امر نبوت بر نبى ايجاب نمى كند كه در برابر مردم حساب پس بدهد; زيرا او فرستاده خداى سبحان است. اما هنگامى كه پيامبر در برابر مردم قرار مى گيرد و خويش را در معرض محاسبه قرار مى دهد, از جايگاه حكومت و به عنوان حاكم با مردم سخن مى گويد و هماهنگى خط حكومت و مسير رسالت را به آنان يادآورى مى كند. آنجا كه مى گويد: ((ايها الناس لا تعلقون على بشىء انى ما احللت الا ما احل القران و ما حرمت الا ما حرم القران)); اى مردم بر من چيزى نبنديد, كه من حلال نگردانيدم جز آنچه را كه قرآن حلال گردانيده و حرام نگردانيدم جز آنچه را كه قرآن حرام گردانيده است.

اين نص به ما مى گويد كه درونمايه طبيعت و تجربه رهبرى حكومت ـ حتى اگر در سطح شخصيت پيامبر(ص) باشد ـ پيوند امت با حكومت است; چندان كه حاكم آزاد از هر قيد و بندى نيست.

همچنين ملاحظه مى كنيم كه انديشه ((بيعت)) كه از مسلمانان خواسته مى شد, مانند بيعت مردان و زنان با پيامبر (ص), از نظر اسلام پايه مشروعيت حكومت يا نبوت نيست, اما نماد وفادارى مردم به رهبرى بر اساس برنامه كلى يا جزئى اى است كه رهبرى ارائه مى دهد. از اين رو مى بينيم كه پيامبر (ص) نيز بر اساس برنامه اى كه عرضه مى كند از مردم بيعت مى گيرد, نه بر اساس شخص. در نص قرآنى در باره بيعت زنان هم اين امر را مشاهده مى كنيم, كه گرفتن بيعت از زنان بر اساس برنامه اسلامى فعاليت زن در عرصه اجتماعى بوده است[.بيعت با شخص پيامبر بر اساس برنامه ارائه شده بود].

با توجه به اين امر در مى يابيم كه نگرش اسلام به قدرت رهبرى, به لحاظ تشخص رهبر نيست; حتى اگر داراى تشخصى باشد كه از مردم نگرفته باشد, مانند برجستگى عنوان نبوت و امامت كه پيامبر و امام داراى آن هستند. دلايل اين مدعا را در كلام امام على(ع) مى جوييم كه در مناجات با پروردگارش چنين مى گويد: ((اللهم انك تعلم انه لم يكن الذى كان منا منافسه فى سلطان و لا التماس شىء من فضول الحطام و لكن لنرد المعالم من دينك و نظهر الاصلاح فى بلادك فيإمن المظلومون من عبادك))(2); خدايا تو مى دانى كه آنچه ما انجام داديم براى رغبت و ميل شديد به قدرت و فرمانروايى نبود و نيز براى به دست آوردن چيزى از زيادتى هاى كالاى ناچيز دنيا نبود, ليكن براى اين بود كه نشانه هاى دين تو را[ كه از ميان رفته بود] باز گردانيم و اصلاح ويرانى ها را در شهرها و سرزمين هاى تو ظاهر و آشكار سازيم تا در نتيجه آن بندگان ستمديده تو ايمن گردند و آرامش يابند.

و در جاى ديگر چنين مى گويد: ((لولا حضور الحاضر, و قيام الحجه بوجود الناصر و ما اخذ الله على العلمإ ان لا يقاروا على كظه ظالم و لا سغب مظلوم لا لقيت حبلها على غاربها و لسقيت آخرها بكإس اولها))(3); اگر حضور مردمانى كه با من بيعت كردند نبود و اين كه با وجود كسانى كه مرا يارى مى دادند حجت بر من تمام بود و نيز اگر عهد و پيمانى كه خداوند از علما گرفته است كه در برابر سيرى بى اندازه ظالم و گرسنگى بى حد مظلوم آرام و قرار نگيرند, نبود, هر آينه ريسمان خلافت را به گردنش مى انداختم و با جام نخستين آن آخرش را سيراب مى ساختم.

و در روايتى كه حكومت را با پاره كفشى مقايسه مى كند, مى گويد: ((والله لهى احب الى من امرتكم هذه الا ان اقيم حقا او ادفع باطلا))(4); به خدا قسم, من اين كفش را از فرمان راندن بر شما بيشتر دوست دارم, مگر اين كه بتوانم حقى را به پا دارم يا از امر باطلى جلوگيرى نمايم.

اين روايات ما را به اين نتيجه مى رساند كه امر حكومت ـ حتى اگر حاكم در سطحى برجسته مانند امامت باشد ـ به عنوان يك وظيفه مطرح است كه بر اساس آن, حاكم براى عملى كردن خطوط ترسيمى اسلام تلاش مى كند, نه براى ابراز وجود شخصى و نه براى عرضه برنامه فردى خويش.

امام بر اساس برنامه اى اسلامى كه به آن ايمان دارد و با توجه به آن, رهبرى مردم را به عهده گرفته و مردم هم به او گرويده اند, پيشواى مردم است و اهتمام او به اين است كه آموزه هاى دين را احيا كند و سرزمين ها را سامان دهد و امنيت بندگان ستمديده را فراهم آورد و حق را به پا دارد و باطل را دفع كند. از آنچه ذكر شد در مى يابيم كه حاكم اسلامى در خطاب خود به امت و هنگام سخن گفتن از مسئله حكومت, بر نظارت امت بر كار خويش تإكيد مى ورزد; هر چند در جايگاهى باشد كه براى مشروعيت حكومتش يا عدالتش ـ به دليل داشتن عصمت ـ نيازى به نظارت مردمى نباشد.

با توجه به اين كه حاكم, محكوم برنامه هاى خويش است, نمى تواند به ملاحظه خواسته هاى نادرست مردم از اصول دست بردارد. اين همان است كه در سخن امام على(ع) آمده است: ((ليس امرى و امركم واحدا اننى اريدكم لله و انتم تريدوننى لانفسكم))(5); كار و فكر من با كار و فكر شما يكسان نيست. همانا من شما را براى پيشبرد كار خدا و يارى دين او مى خواهم و شما مرا براى منافع خود مى خواهيد.

در عين حال مى بينيم كه امام مردم را به يارى خود در امر حكومت فرا مى خواند و از آنان مى خواهد كه او را مورد نقد و انتقاد قرار دهند: ((فلا تكلمونى بما تكلمون به الجبابره و لاتتحفظوا بما يتحفظ به عند اهل البادره و لاتخالطونى بالمصانعه و لاتظنوا بى استثقالا فى حق قيل لى و لا التماس اعظام لنفسى فانه من استثقل الحق ان نقال له او العدل ان يعرض عليه, كان العمل بهما اثقل عليه, فلا تكفوا عن مقاله بحق او مشوره بعدل, فانى لست فى نفسى بفوق ان اخطىء))(6); پس بدان گونه كه با جباران و گردنكشان سخن مى گويند با من سخن نگوييد و سخن و عقيده و رإى خود را به همان گونه كه از افراد خشمگين كه زود از جا به در مى روند و به كارهاى زشت مبادرت مى ورزند, پنهان مى دارند از من پنهان نكنيد, و با من به طور ساختگى رفتار ننماييد و اين گمان را به من نبريد كه اگر سخن حقى به من گفته شود برايم سنگين است يا اين كه خواهان بزرگ شمردن خود هستم. پس بى گمان كسى كه شنيدن سخن حق و عرضه شدن عدل و داد بر او سنگين باشد, عمل به آن دو برابر براى او سنگين تر خواهد بود. بنابر آنچه گفته شد, از سخن گفتن به حق و مشورت همراه با عدالت خوددارى نكنيد, پس به راستى من در نزد خودم بالاتر از آن نيستم كه هرگز مرتكب خطايى نشوم.

(ادامه دارد)


در گفتگو با آيت الله سيد محمد حسين فضل الله

ترجمه مجيد مرادى رودپشتى

تنظیم:امید واضحی آشتیانی_حوزه علمیه تبیان


پى نوشت ها:

1- منبع: آيت الله العظمى السيد محمد حسين فضل الله, حوارات حول السياسه و الفكر و الاجتماع, اعداد و تنيسق نجيب نورالدين, قم, بى تا, ص 146.

2. نهج البلاغه خطبه 33. (در سراسر اين نوشتار, در برگردان خطبه هاى نهج البلاغه, از ترجمه على اصغر فقيهى, تهران, انتشارات صبا, چاپ دوم, 1376 استفاده شده است. )

3. همان, خطبه 3, ص 34.

4. همان, خطبه 33, ص 78.

5. همان, خطبه 134, ص 255.

6. همان, خطبه 214, ص 437.