فوت کوزه گری اردو داری !
فوت اول : چکش کاری
به این نتیجه رسیده بودیم که اردو بری و اردو داری یک فوت های کوزه گری ای دارد که اگر غافل باشیم کل زحماتمان را حیف می کند. یادتان که هست؟
فرض می گیریم ما مربی هستیم ( شاید واقعیت هم همین باشد!) ما مربی ای هستیم که می خواهیم گروهی را به اردو ببریم. در این باب قدما گفته اند: پس بدان ای پسر! بر تو فرض است که قبل از آن به این سوالات پاسخ گویی! (که این، یک جورهایی همان ندای وجدان خودمان است)
1ـ می دانی اگر خدای نکرده یک گوشه ی ناخن یکی از بچه ها کج شود یک عمر باید بدبختی بکشی و سرزنش خانواده اش و ناراحتی خودش و عذاب وجدان خودت و خودمان و خودشان و... ؟
2ـ خوشی آزارت می ده؟ حیف خونه ی راحت و ساکت ( یا حتی شلوغ!) خودت نیست که برداری یک مشت بچه را آواره کنی و خودت را آواره تر؟
3ـ مگر می شود بچه های این دوره و زمونه را کنترل کرد؟ هر کی میخواد بره یه طرفی، اونوقت تو می خوای چی کار کنی؟
4ـ اگه یهو وسط کار خسته شدند و همه شان دلشان تنگ مادر و پدرشان شد و گریه و زاری کردند می خواهی چه بکنی؟
5ـ فکر امنیتشان را کردی؟ اگه دخترند که وامصیبتاه!
6ـ این همه زحمت که چی؟ تهش می خوای چی بشه؟ یک اردوی کوچک که یک برنامه ی مقطعی محسوب می شه چه فایده ای داره؟
7ـ اصلا ارزش داره که اینقدر وقت و فکر و هزینه بگذاری؟
8ـ چه وسیله هایی لازمه؟ اگه قراره یک جای بی آب و علف ببری می دونی اگه یه ملاقه کم داشته باشی کارت لنگه؟!
9ـ بچه های این دوره و زمونه پرتوقعند؟ اگه هیچ کس برای زحماتت ارزش قائل نشد و فقط غر زدند که غذا خوب نیست، جا کم است، حمام کثیف است و... طاقتشو داری؟
10ـ اگه به جایی برسی که احساس کنی دیگه بریدی چی کار می کنی؟
خلاصه تا وقتی که برای این سوالات جواب پیدا نکردیم باید فکر اردو را از سرمان بیرون کنیم. اگر الان که هنوز سوار ماشین نشدیم خودمان را چکش کاری کردیم و این مسائل حل شد که هیچ، وگرنه وقتی با آن ها مواجه می شویم که دیگر کار از کار گذشته! (از ما گفتن!)
و اما جواب:
مسلما بیشترین انگیزه ای که آدم را متقاعد می کند و بهترین هدف ها و نهایت نهایت ها، خود خود خداست. فقط اوست که ارزش هدف بودن دارد.
...و اما اردو از بهترین بسترها برای کار فرهنگی است. دوست شدن با بچه ها،آموختن و آموزش شیوه ی درست زندگی (که ما هر چه می کشیم از شیوه ی غلط زندگی مان است و آن هم برمی گردد به اینکه نگاهمان به زندگی اشتباه است و... بگذریم ) در اردوها اتفاق می افتد. اردو می تواند صحنه ی آزمایشی زندگی سالم باشد همان حیات طیبه ی قرآنی... ( بله؟ انگار این منم که اینقدر دارم قلمبه سلمبه حرف می زنم! )
سوال اول، جوابش به نظر من، قضیه ی آن پیرمردی است که گفتند یک سال دیگر، خانه ات روی سرت خراب می شود و می میری. او هم کوزه ی آبی برداشت و راهی بیابان شد و عاقبت همان کوزه خورد به سرش و جا به جا مرد!!
یه بزرگی می گفت: آخه برادر یا خواهر! اگر بخواهیم اینجوری فکر کنیم که سنگ روی سنگ بند نمی شود! در ثانی صدقه بده و بچه ها را به خدا بسپار و فکر بد هم نکن...
اما اینکه چطور با ناملایمات اردو و بد قلقی بچه ها کنار بیاییم؟ بزرگترهای اهل علم و عمل، جواب این سوال را با این جمله می دهند که: «الخلق عیال الله» مردم مثل خانواده ی خدا هستند.
اگر ظرفیت نداری با خانواده ی خدا خوب برخورد کنی و بدی شان را با خوبی جواب دهی،جسارتا مربی گری نکن! یادمان نرود که اردو و کلا مربی گری قبل از هر چیز برای به کمال رسیدن خود ماست، و بیشترین کسی که به آموزش و اصلاح نیاز دارد خود ما هستیم، در این سیستم آدم باید خودش را از همه بدتر ببیند و همه را از خودش بهتر.
به قول آن مثل قدیمی: اگه دستمو طرفت دراز کردم برای این نبود که کمکم کنی برای این بود که بهت کمک کنم. کافی است با این عینک نگاه کنیم...
بی منت...
جواب باقی سوال ها هم یکی یکی پیدا می کنیم. شما هم با ما همراه شوید.
راستی اگر برای همین سوالات یا سوالاتی از این دست جواب های خوبی دارید برای ما هم بفرستید تا ما و بقیه دوستان از آن استفاده کنیم.