تبیان، دستیار زندگی
در استخر پر از چسب می‏شود شنا کرد؟ شک و دودلی درست مثل استخر چسبناک است که در آن قدم از قدم نمی‏توان برداشت. قرآن آمده است تا ما را از ورطه تردیدها دودلی‏ها و شک‏ها بیرون کشیده و دست ما را گرفته و به جایی برد که در آنجا هرگز تیغ تیز تردید نمی‏روید.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

باران حکمت(27)

(تفسیر تمثیلی قرآن)

شک

شنا در استخر پر از چسب!

اشاره:

درسلسله مباحث تفسیری "باران حکمت"، که به صورت روزانه پیشکش حضورتان می شود، برآنیم تا در هر نوبت، کام جانتان را با یک شاخه نبات از مفاهیم بلند سوره بقره شکربار کنیم.

تفسیر آیه شریفه: ذَلِكَ الْكِتَابُ لَا رَیبَ فِیهِ هُدًى لِلْمُتَّقِینَ(البقرة/2)

آن کتاب با عظمتی است که شک در آن راه ندارد؛ و مایه هدایت پرهیزکاران است.

حرف او را ریب نی تبدیل نی

در استخر پر از چسب می‏شود شنا کرد؟

شک و دودلی درست مثل استخر چسبناک است که در آن قدم از قدم نمی‏توان برداشت.

قرآن آمده است تا ما را از ورطه تردیدها دودلی‏ها و شک‏ها بیرون کشیده و دست ما را گرفته و به جایی برد که در آنجا هرگز تیغ تیز تردید نمی‏روید.

چه فاجعه‏ای بالاتر از این‏که خشت‏ها دیدنی  باشند اما خود ما، نه! و ما وقتی دیدنی و تماشایی می‏شویم که عشق‏ها، علاقه‏ها و محبت‏های ما هدایت شوند.

لا ریب فیه، یعنی در این کتاب جایی برای تردید و دودلی نخواهد بود، بنابراین هر کس می‏خواهد دودل و مردد نباشد باید به این وادی وارد شده و اهل قرآن باشد.

درست مثل چشمه‏ای زلال که با زبان حال می‏گوید: من سراپا خنک و پاکم و هیچ گرما و آلودگی در من راه ندارد، و این در حقیقت دعوتی است به خنکی و پاکی که هر کس آرزوی آن را دارد در من وارد شده و فرو رود.

حرف او را ریب نی تبدیل نی

آیه‏اش شرمنده تاویل نی

عشق کاریست که موقوف هدایت باشد

قلاب ماهی‏گیری چون مستقیم و راست نیست می‏تواند ماهی را صید کند، حرف هم چیزی شبیه قلاب است، می‏تواند بر دل‏ها نشسته و آنها را به صید و کمند خود بکشد، به شرط آنکه غیر مستقیم باشد.

و از همین روست که خداوند کمتر سخن خود را مستقیم بیان می‏کند.

او مثل حافظ نیست که بگوید:

عاشق شو ور نه روزی کار جهان سر آید

یا مثل مولوی نیست که فرمان عاشقی صادر کرده و بگوید:

عاشق شو و عاشق شو بگذار زحیری

سلطان بچه‏ای آخر تا چند اسیری

سلطان بچه را میر و وزیری همه عار است

زنهار بجز عشق دگر چیز نگیری

بلکه خداوند تنها از عشق خود یاد کرده و می‏گوید: من عاشقم. و او وقتی می‏گوید: من عاشقم یعنی، تو هم باید عاشق باشی و گرنه از جنس ما نبوده و با ما پیوند و گره نمی‏خوری.

یا عاشق شیدا شو یا از بر ما واشو

و آنگاه خداوند در آیات بسیاری از معشوق‏های خود یاد می‏کند، و بدین وسیله باز هم غیرمستقیم می‏آموزد که چه چیزهایی سزاوار عشق ورزی و دوست داشتن‏اند و چه چیزهایی لایق آن نیستند.

به عنوان نمونه یاد می‏کنم، در جایی می‏گوید:

الله یحب الصّابرین

خدا عاشق آدم‏های صبور و شکیباست

یعنی خدا عاشق کسی است که رازی از شما را در سینه دارد اما صبر و خویشتنداری کرده و آن را آشکار نمی‏سازد.

قلاب ماهی‏گیری چون مستقیم و راست نیست می‏تواند ماهی را صید کند، حرف هم چیزی شبیه قلاب است، می‏تواند بر دل‏ها نشسته و آنها را به صید و کمند خود بکشد، به شرط آنکه غیر مستقیم باشد.

به بلبل گفت گل بنگر به سوی سوسن اخضر

که گرچه صد زبان دارد صبور و راز دار آمد

«الله یحب الصابرین» یعنی خدا عاشق کسی است که می‏تواند رقمی را جابجا کرده و سودی کلان به جیب زده اما خویشتنداری نموده و بر در آمد ناچیز خود بسنده می‏کند.

«الله یحب الصابرین» یعنی خدا عاشق کسی است که می‏تواند با طنز و یا کاریکاتور حیثیت کسی را به بازی گرفته و از این رهگذر توجه پاره‏ای به خود جلب کرده و امتیازات و اعتبارات و منافعی را نصیب خود کند اما چشم‏پوشی کرده و خویشتنداری پیشه ساخته و از آن می‏گذرد.

«الله یحب الصابرین» یعنی خدا عاشق کسی است که در داوری‏ها و قضاوت‏های خود به جای شتاب، شکیبایی به خرج داده و دم فرو بندد تا ماجرا خود با گذر زمان آفتابی و روشن شود.

حال شما خود قضاوت کن که راستی اگر همین یک معشوق خدا، معشوق ما نیز می‏بود، جامعه تا چه میزان به صلاح و سعادت و آرامش نزدیک می‏شد.

و نیز قضاوت کن، جامعه‏ای که در آن رازداری و رازداران محبوب و محترم نباشند، و با حیثیت‏ها و حرمت‏ها گاه دستخوش یک طنز و یک پیامک شده و به تاراج می‏رود؛ و یا قضاوت‏ها و پیشداوری‏های نابجا اوج گرفته و موج می‏زند؛ چنین جامعه‏ای آیا هرگز روی امن و آرامش به خود خواهد گرفت؟

بگذریم، صابرین معشوق خدایند و خدا از این دست معشوق‏ها بسیار دارد، و مشکل بشر در همیشه تاریخ معشوق‏های او بوده یا بهتر بگوییم عشق‏ها و علاقه‏ها و دلبستگی‏های او بوده است.

عشق کاریست که موقوف هدایت باشد

یعنی باید به آدم‏ها آموخت که چه چیزی را دوست داشته و چه چیزی را دوست نداشته باشند.

عشق چیزی شبیه آب است و مثل آب هم می‏تواند آباد کند و هم می‏تواند ویران کند.

هر کجا مزرعه‏ای سبز و زیبا می‏بینی از آن‏روست که آب‏ها درست هدایت شده و به پای بذرهایی نشسته‏اند که سزاوار بوده است.

هر کجا خارستان است بپذیر که آب گمراه شده و خود را خرج بذرهایی کرده که نباید می‏کرده.

بنابراین، دوستی‏ها و عشق‏های ما که به صورت تحسین، تشویق، پاداش، اضافه‏ کار، تقدیرنامه، ارتقاء، تسهیلات، وام و ... نمود پیدا می‏کنند اگر به جا نباشند، اداره، جامعه و کشور را به خارستان بدل می‏سازند.

و اگر این نمادهای عشق و علاقه بجا صورت پذیرد، از جامعه گلستانی می‏سازد که رایحه خوش آن عالم را معطر و مطرا خواهد ساخت.

و آنگاه از دور و نزدیک دنیا بجای آنکه برای تماشای آثار باستانی ما که مشتی خشت و سنگ است بیایند به تماشای خود ما می‏نشینند و به جای آنکه مشتی سنگ و ستون در ذهن و خاطر آنها حک شده و نقش ببندد، انسانیت و عاطفه و همدلی و همبستگی و گشاده رویی و اعتماد و امنیت ما زبانزد و درس آموز آنها خواهد شد.

راستی چه فاجعه‏ای بالاتر از این‏که خشت‏ها دیدنی  باشند اما خود ما، نه! و ما وقتی دیدنی و تماشایی می‏شویم که عشق‏ها، علاقه‏ها و محبت‏های ما هدایت شوند.

عشق چیزی شبیه آب است و مثل آب هم می‏تواند آباد کند و هم می‏تواند ویران کند.

و قرآن کتاب هدایت است، هدایت عشق‏ها و علاقه‏های انسان، و انسان با همین هدایت است که راه به جایی می‏برد، و البته این هدایت نصیب اهل تقوا و پرهیزگاران خواهد بود.

سالک از نور هدایت ببرد راه به دوست

که به جایی نرسد گر به ضلالت برود


تالیف: حجت الاسلام محمد رضا رنجبر

تنظیم برای تبیان: الف_شکوری