تبیان، دستیار زندگی
1. اسلام امریكایى، اسلام عرضه و تقاضا است و آرمان آن تعدیل میان عرضه و تقاضا است؛ یعنى به دنبال ایجاد تقاضا براى اسلامى هستند كه در یك جامعه بى‏هنجار به كار آید؛ پس به اسلام بى‏هنجار محتاج هستند تا بتواند با جوامع مدرن بى‏هنجار هماهنگ شود. پس در روش‏شناسى
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

اسلام ناب در چالش با اسلام آمریکایی

1. اسلام امريكايى، اسلام عرضه و تقاضا است و آرمان آن تعديل ميان عرضه و تقاضا است؛ يعنى به دنبال ايجاد تقاضا براى اسلامى هستند كه در يك جامعه بى‏هنجار به كار آيد؛ پس به اسلام بى‏هنجار محتاج هستند تا بتواند با جوامع مدرن بى‏هنجار هماهنگ شود. پس در روش‏شناسى خود به دنبال ايجاد چارچوب معرفتى براى اين نوع اسلام هستند.

2. اسلام امريكايى در يك ساختار سرمايه‏دارى رشد مى‏كند؛ ساختارى كه براساس تقاضا براى كالا و عرضه آن بنا مى‏شود و تعديل اقتصادى يا تعديل عرضه و تقاضا نيز آرمان چنين نظامى است؛ پس اسلامى كه با اين نظام عرضه و تقاضا همراهى كند، اسلام سرمايه‏دارى يا اسلام امريكايى است و آن اسلام بايد در يك فضاى عقلانيت ابزارى تفسير شود.

3. اسلام تفسير شده در فضاى عقلانيت ابزارى، اسلامى است كه خودش هدف نيست، بلكه ابزارى براى رشد و توسعه سرمايه‏دارى است؛ اين اسلام يك اسلام فردگرا و مخصوص و منحصر در فضا و حوزه خصوصى تا حوزه عمومى و روش‏شناسى است. اين اسلام يك روش‏شناسى فردگراست.

4. اسلام فرهنگى، اجتماعى، سياسى و اقتصادى، براساس يك نوع اسلام ليبراليستى بنا مى‏شود (اسلام فردگراى فرهنگى، اجتماعى، سياسى و اقتصادى)؛ اسلامى كه از فقه اجتماعى بيرون نمى‏آيد و فقه اجتماعى با آن مخالف است؛ پس به تصوف خود محور و فردگرا پناه برده مى‏شود و فقه اجتماعى مديريتى خطى مى‏شود.

5. روش‏شناسى اسلام امريكايى بر روش‏شناسى فلسفه تحليلى فردگرا بنا مى‏شود. اين فلسفه بر زندگى روزمره تكيه مى‏كند و نفس الامر خود نيز معانى زبانى روزمره را مى‏گيرد و در بعد فرهنگى بر فرهنگ مبتذل روزمره يا فرهنگ عوام‏پسند نيز صحه مى‏گذارد كه به طور عملى، هم به عقلانيت ابزارى براى رشد تقاضا براى كالا تبديل مى‏شود و هم به فرهنگ مصرفى عوام‏پسند اصالت مى‏دهد.

5. اين حركت از اواخر دفاع مقدس ايران شروع شد و پس از جنگ با تعديل اقتصادى تجسم يافت و در تجسم بخشيدن نرم‏افزارى به اسلام امريكايى تلاش كرد. يك اسلام غنا محور، مصرف‏گرا، شهوت دوست، تجمل نما و عوام‏پسند را با دانشگاه آزاد و جزاير آزاد و اقتصاد آزاد به انجام برسانند؛ ماننداسلام دبى، شارجه و تركيه (در گذشته).

6. اسلام ناب محمدى كه امام آن را اسلام اصلى مى‏نامد، اسلامى است كه توسط نخبگان ترسيم نمى‏شود، بلكه توسط مردم بر اساس فطرت الهى ترسيم مى‏شود و در زندگى طيبه تجلى مى‏يابد و اين همان اسلامى بود كه براساس آن انقلاب اسلامى رخ داد و جنگ عراق با ايران را به سامان رسانيد؛ همان اسلام خودجوش و پويا كه پيامبران بر آن تكيه كردند؛ همان اسلامى كه جهان اسلام را از نظر تاريخى و جغرافيايى پوشش مى‏دهد و هويت اسلامى آنها را مى‏سازد.

7. روش‏شناسى اسلام ناب يك روش‏شناسى اجتماعى است كه براساس انسان اجتماعى يا فطرت انسانى بنا مى‏شود و فقه اجتماعى براساس مصلحت در جامعه دنبال مى‏شود و در همين جهت از تاريخ و علوم اجتماعى (مردم‏شناسى و جامعه‏شناسى) بهره‏مند مى‏شود. همه اينها در پناه دولت كريمه‏اى است كه به دنبال ساختن حيات طيبه و انسان‏هاى اولوالالباب است. كه در پناه عدالت جامعه مردم محور و معنويات مبتنى بر آن به تحقق مى‏رسد.

9. امام در الرسائل، روش‏شناسى اصول فقه‏گرا را كه بحث انتزاعى روش‏شناسى را رقم مى‏زند، نقد مى‏كند و بيشتر بر فقه كلام محورى تأكيد مى‏كند كه قدرت پويايى اجتماعى را با خود دارد، و نه دچار فقه‏گرايى يا اصول‏گرايى مى‏شود مثل اسلام تحجرى، و نه دچار پوياگرايى مدرنيسم مثل اسلام امريكايى مى‏شود. اين فقه كلام محور، آرامش بخش است، چون با محور كلامى زندگى محور همراه است و هم پويايى غيربحران‏زا را رقم مى‏زند.

8. همه اين چارچوب‏ها در نظريه ولايت فقيه جمع مى‏شود. نظريه‏اى كه مشروعيت انقلاب را نزد امام و امت او رقم زد و همراهى مردم با امام را تا پاى جان به وجود آورد. اين نظريه، حكومت اسلامى را به عنوان تجسم ابعاد اسلامى بر تمامى احكام اسلامى مقدم مى‏شمرد و آن را حاكم و وارد برتمامى احكام و موضوعات آن مى‏داند. اين حكومت برخاسته از اراده انسان‏هاى با فطرت پاك و اولولالباب و راسخ در علم است. پس اين حكومت از مردم است و بر مردم حكومت مى‏كند و نمى‏تواند لحظه‏اى از مردم دورى كند و حالت نخبگان و اشراف به خود بگيرد؛ چرا كه اگر اين حالت را به خود بگيرد، نفى وجودى و ماهيتى خود را رقم زده است.

9. اسلام تحجرى و اسلام امريكايى كه برخاسته از اراده نخبگان به دور از مردم است، با ولايت فقيه برخاسته از نظريه انسان كامل خادم به خلق خدا براى خدا درگير شد.اسلام تحجرى با فقه و اصول فقه خود محور غيرناظر به كلام و غيرناظر به موضوع‏شناسى به جنگ دست‏يازيد و اسلام امريكايى با هنجار و باورشكنى و تقدس‏زدايى شروع كرد و با علم تجربى‏گرايى و تقدس باورى به آن، به اين جنگ دست يازيد و مديريت كارآمد علمى كه بر عقلانيت ابزارى استوار گشته است را به رخ كشيد و براى آن كابينه كارى ترسيم كرد. و با آزادسازى اخلاقى و ارزشى راه را براى اهداف فوق هموار كرد.

پس اسلام تحجرى و اسلام امريكايى همانند دو سرقيچى براى قطعه قطعه كردن اسلام ناب محمدى به ميدان آمده‏اند و هر روز با نزديك‏تر شدن به هم و ساختن چارچوب‏هاى فكرى مشترك، در رسيدن به هدف خود تلاش مى‏كنند؛ چرا كه با اين كار اسلام تحجرى وجاهت برباد رفته پيشين خود را به دست مى‏آورد و اسلام امريكايى راه خود را براى ايجاد يك مدنيت انگلى دم سگى (همانند دبى و شارجه) هموارتر و صاف‏تر خواهد يافت.


دکتر ابراهیم فیاض                                   تنظم:نقدی-حوزه علمیه تبیان