تبیان، دستیار زندگی
حركت اخلاقى جبرى و تحمیلى نیست عوامل بیرونى آن را پدید نمى آورد از درون مى جوشد و در پرتو شرائط خارجى رشد مى كند و سرعت مى گیرد. گام هاى روح است در مسیر فلاح و فضیلت دگرگونى دلهاست نه طى مسافت . تكاپوى ضمیراست نه پیمودن زمین
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

خودآگاهى عرفانى انگيزه سلوك اخلاقى
خود آگاهی

اين خودآگاهى عطشى است كه وقتى در جگر افتد تلاشى بى امان پديد مى آورد. و آتشى كه وقتى در خرمن[ من] درگيرد جز[ او] چيزى باقى نمى گذارد[ خودآگاهى عرفانى] آگاهى به خوداست در رابطه با ذات حق 1 دردى درونى است كه از نياز شكوه مى كند و دردمند را به درمان فرا مى خواند

خودآگاهى عرفانى چيست ؟

حركت اخلاقى جبرى و تحميلى نيست عوامل بيرونى آن را پديد نمى آورد از درون مى جوشد و در پرتو شرائط خارجى رشد مى كند و سرعت مى گيرد. گام هاى روح است در مسير فلاح و فضيلت دگرگونى دلهاست نه طى مسافت . تكاپوى ضميراست نه پيمودن زمين .اين حركت برخاسته از نوعى[ آگاهى] و[ آرزو]است كه ما دراين مقال نام[ خودآگاهى عرفانى] را براى آن برگزيده ايم و همين حقيقت را [ انگيزه سلوك اخلاقى] مى شناسيم .

اين خودآگاهى عطشى است كه وقتى در جگر افتد تلاشى بى امان پديد مى آورد. و آتشى كه وقتى در خرمن[ من] درگيرد جز[ او] چيزى باقى نمى گذارد[ خودآگاهى عرفانى] آگاهى به خوداست در رابطه با ذات حق 1 دردى درونى است كه از نياز شكوه مى كند و دردمند را به درمان فرا مى خواند.

اين خودآگاهى تازيانه نفس است كه كاروان فضيلت را در مسلك[ عبادت] به پيش مى برد.بندها را مى گسلد آرزوها مى آفريند شورها مى زايد و شعله ها در جان مى زند.

اين خودآگاهى حلقه پيوند خود و خداست .از سويى فقر و نياز و عجز و جهل انسان را نشان مى دهد. واز ديگرسو لطف و غنا و قدرت و علم ازلى را ترسيم مى كند.

[خودآگاهى عرفانى] همان نواى سوزناكى است كه در نى بريده از نيستان ناله مى كند و همان شعور ناآگاهى است كه هنر و صنعت را مى آفريند بشر با هنر مى خواهد آنچه را طبيعت ندارد به آن ببخشد و با صنعت سعى مى كند هر چه بيشتراز دارائى هاى طبيعت برخوردار شود. 2

[خودآگاهى عرفانى] درد جاودانگى است كه در دنياى[ زودگذر] در جان انسان شعله ور مى گردد [ عطش بقا]است كه در[ ديارفنا] روح را مى آزارد رنج ناهماهنگى با طبيعت است كه در[ سراى عاريت] بر دوش بنى آدم سنگينى مى كند واحساس غربتى دردناك است كه در غروب زرد رنگ زندگى تمناى وطن را در دل اين تبعيدى زمين زنده مى سازد.

[خودآگاهى عرفانى] همان شورى است كه وقتى در سرعارف خطه شيراز مى افتد بر لوح دل جز[ الف قامت دوست] را نمى بيند. گاه خود را طاير عالم قدس احساس مى كند كه توان شرح فراق ندارد و نمى داند چرا در تنگناى حادثه افتاده است . 3 و زمانى آواى فرشتگان را مى شنود كه او را به كنگره عرش فرا مى خوانند ولى پاى خويش را در دام طبيعت گرفتار مى بيند:

ترا زكنگره عـــرش مى زنــند صـــفير

ندانمت كه دراين دامگه چه افتاده است

[خودآگاهى عرفانى] آشنايى با بعد ملكوتى زمينيان است و شناخت چهره آسمانى انسان ؛[آگاهى عرفانى] همان[ معرفه النفسى] است كه اميرالمومنين[ ع] درباره اش فرمود:معرفه النفس انفع المعارف5 .[شناخت نفس مفيدترين شناخت هاست] .

اين خودآگاهى همان دروازه شناخت خداست كه اگر  بر روى انسان بسته گردد درهاى بهشت و رستگارى بر رويش باز نخواهد شد؛ و سرانجام اين همان گوهرى است كه به زبان قرآن فراموشى آن بانسيان[ الله] همراه است و باختن آن با باختن خويش . 6 بدون اين آگاهى انسان از خويش بيگانه مى شود و با ديوهمخانه

3-علايم خودآگاهى عرفانى

1 در رابطه با حق :

آن كس كه اين شرر در جان دارد [ خويش] را فرع مى بيند و[ حق] را اصل خويش را[ مجاز]احساس مى كند واو را [ حقيقت] خود را[ مقيد] مى بيند واو را[ مطلق] . خود را[ موج] مى شناسد و حق را[ دريا] خويش را[ سايه] مى بيند واو را[ نور]

2- در رابطه با نفس :

آن كس كه ازاين درخت[ معرفت] ميوه خورده است [ درد] دارد. دردى درونى همانند رنج روحى يك عاشق كه از فراق و هجران و محروميت شكوه مى كند. تپش دارد همانند يك ماهى كه از دريا بر ساحل افتاده است .

احساس غربت مى كند همانند غربت يك[ آدم] كه[ از بهشت] به تبعيدگاه زمين هبوط كرده است . و به قول مولانا جلال الدين رومى :

هر كه او بيدارتر پر دردتر

هر كه او آگاهتر رخ زردتر.

پس بدان اين اصل رااى اصل جو

هر كه را درداست او برده است بو

3- در رابطه با دنيا:

آنكه[ خودآگاهى عارفانه] دارد همچون جنينى كه دوران رشدش پايان يافته از ظلمات رحم مى گريزد. بند وابستگى به طبيعت را مى برد نگاه طلب بر آسمان دوزد بيم واميد دنيا از دل مى شويد جامه تقوى به تن مى كند به سراى نو مى انديشد واز قطع پيوند معنوى مى هراسد اشاره امام على[ ع] به اين حقيقت است آنجا كه مى گويد:

[كانوا قوما من اهل الدنيا و ليسوا من اهلها فكانوا فيها كمن ليس منها عملوا فيها بما يبصرون و بادروا ما يحدرون تقلب ابدانهم بين ظهرانى اهل الاخره ويرون اهل الدنيا يعظمون موت اجسادهم و هم اشداعظاما لموت قلوب احيائهم] . 7

[مردمى در دنيا بودند ولى اهل آن نبودند. آن چنان زيستند كه گويا از آن نيستند با بصيرت در آن كار كردند واز خطرها رستند. پيكرهاشان بين اهل آخرت در گردش است اهل دنيا را مى بينند كه به مرگ جسدهاى خويش اهميت مى دهند ولى آنها نسبت به مرگ دلهاى زنده شان بيشتراحساس خطر مى كنند].

و يا در جاى ديگر مى فرمايد:

پيش از آنكه پيكرهاتان از دنيا برود دل رااز دنيا برون كنيد در آن آزمايش مى شويد و براى جاى ديگر خلق گشته ايد 8 .

گر چه سيماى اين انسانهاى آسمانى خندان و شكفته است اما هاله اى ازاندوه مقدس گرداگرد قلب پر نورشان را فرا گرفته است .اين ويژگى روحى در فرهنگ غنى اسلام با عبارات گوناگون تبيين شده است :

1- المومن بشره فى وجهه و حزنه فى قلبه 9 . [شادى مومن در چهره وى واندوه در دل اوست] .

2- ان الزاهدين فى الدنيا تبكى قلوبهم وان ضحكوا و يشتد حزنهم وان فرحوا 10 .

[براستى زاهدان دلهايشان مى گريد هر چند بخندند اندوهشان عميق است هر چند شادى كنند].

و در همين راستاست احاديثى همانند:

هر عارفى اندوهگين است 11 .

هر عارفى نسبت به خوشى هاى دنيا بى رغبت است 12

هر خردمندى اندوهناك است 13 .

[از خودبيگانگى] آفت بزرگ حركت اخلاقى

حركت اخلاقى تلاشى مقدس در جهت بازيابى[ خودالهى] انسان است و اين تلاش بدون آشنايى باابعاد گوناگون[از خود بيگانگى] و رهايى از [خودهاى كاذب] بجايى نمى رسد. بازگشت به فطرت الهى انسان بدون شناخت انواع وانحاءانحراف ازفطرت مقدور نيست . بين انسانى كه بايد باشد ولى[ نيست] وانسانى كه نبايد باشد اما[ هست] فاصله اى عميق وجود دارد. و حركت اخلاقى تلاشى است براى برداشتن و كاستن اين فاصله كه گاه هولناك و نگران كننده است .

انسان در حركت اخلاقى از[ ناخودها] بسوى خود راستين خويش مى گريزد. شيخ اشراق اين سيراخلاقى را در يك رباعى لطيف بيان كرده است : 14

هان تا سر رشته خرد گم نكنى

خود را زبراى نيك و بد گم نكنى

رهرو تويى و راه تويى منزل تو

هشدار كه راه خود به خود گم نكنى

استاد شهيد مرتضى مطهرى - قدس سره - خطراز خود بيگانگى را چنين گوشزد مى كند:

انسان احيانا[ خود] را با[ ناخود]اشتباه مى كند و ناخود را [خود] مى پندارد. و چون ناخود را[ خود] مى پندارد آنچه به خيال خود براى خود مى كند در حقيقت براى[ ناخود] مى كند و خود واقعى را متروك و مهجور واحيانا ممسوخ مى سازد. 15 .

متفكر محقق استاد محمدتقى جعفرى از خود بيگانگى منفى را چنين تفسير مى كند:

فقدان خود يا برخى عناصر خود كه موجب شكست آدمى در زندگى مى گردد. 16

وقتى انسان[ خود] را گم كند و يا برخى عناصر سازنده هويت انسانى خويش رااز دست بدهد.از خويش بيگانه شده است .

متون اسلامى كه در زمينه هاى ذيل سخن مى گويد:از خود بيگانگى انسان را نشان مى دهد.

1. آيات و رواياتى كه مساله مسخ انسان را بيان مى دارد.

2. آيات واخبارى كه نشان مى دهد گاه انسان از حيوانات پست تر مى شود.

3. آيات واخبارى كه از[ مرگ قلبها] خبر مى دهد.

4. آيات واخبارى كه يادآور مى شود برخى انسان ها در قيامت با چهره اى ديگر محشور مى شوند.

5. آيات واخبارى كه از گم كردن باختن فراموش كردن فروختن و ... خود خبر مى دهد.

6. آيات واخبارى كه از[ وارونه شدن انسان] سخن مى گويد.

اينها و نمونه هاى فراوان ديگر نشان دهنده عمق خطر و عظمت فاجعه از خود بيگانگى است كه رهبران معنوى بشر هميشه از آن بر حذر داشته اند و براى نمونه به ذكر يك نمونه بسنده مى كنيم :

اميرالمومنين[ع] درباره عالم نمايانى كه مجهولاتى به عنوان علم اندوخته و گمراهگرى هااز گمراهگران آموخته اند واز دروغ و نيرنگ دام مردم فريبى گسترده اند. قرآن را بر آراء خويش تفسير مى كنند و حق را به ميل خود كج مى سازند مردم را سندايمنى از گناهان كبيره مى بخشند. و جرائم بزرگ را ناچيز جلوه مى دهند و مدعى توقف در برابر شبهه ها و دورى از بدعت هايند چنين فرموده است :

الصوره صوره انسان والقلب قلب حيوان لا يعرف باب الهدى فيتبعه ولاباب العمى فيصد عنه وذالك مي ت الاحياء] 17 .

چهره چهره انسان است و دل دل حيوان . نه راه هدايت را مى شناسد كه در آن گام زند و نه راه كورى و[ ضلالت] را مى داند كه از آن باز ايستد و همان است مردار زنده ها.

--------------------------------------------------------------------------------

تنظیم برای تبیان حسن رضایی گروه حوزه علمیه

منبع مجله حوزه شماره 11

پاورقى ها

1. شهيد مطهرى انسان در قرآن .192.

2. دكتر شريعتى تاريخ اديان ج 1.122.

3.حافظ ديوان .204 انتشارات علمى چاپ :1345

نيست بر لوح دلم جزالف قامت دوست

چكنم حرف دگر ياد نداد استادم

4. شيخ بهائى كليات اشعار و آثار فارسى .136

5. غررالحكم هفت جلدى چاپ دانشگاه تهران كلام شماره 9865.

6.الحشر.19. والانعام .12 20.

7. معجم نهج البلاغه خ .230.

8. همان مدرك خ .203.

9. همان مدرك حكمت .333.

10. همان مدرك خ .113.

11. غررالحكم هفت جلدى كلام .6826. كل عارف مهموم .

12. همان مدرك كلام .6829 . كل عارف عائف .

13. همان مدرك كلام .6846. كل عاقل محزون.

14. شهيد مطهرى سيرى در نهج اللاغه چاپ دفترانتشارات اسلامى .185.

15. محمد تقى جعفرى تفسير نهج البلاغه ج 1.133.

( 104 )

16. شهيد مطهرى سيرى در نهج البلاغه چاپ دفترانتشارات اسلامى .188.

17. معجم نهج البلاغه خ .87.