تبیان، دستیار زندگی
داستان تشرف طلبه جوان به محضر مبارک امام زمان
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

ماه شب بارانی

امام زمان

دقایقی بعد ، وقتی اولین فنجان قهوه را برای خود می ریخت، صدای پایی شنید. سربالا کرد. کسی از طرف در مسجد به سویش می آمد. با خود گفت: حتما سوالی یا کاری دارد. خدا کند قصد نشستن و صحبت نداشته باشد. حوصله اش را ندارم. مرد نزدیک شده بود و حالا می توانست چهره اش را ببیند. هنوز او را نشناخته بود. فکر کرد: حتما از اهالی اطراف مسجد است. بی خوابی به سرش زده و دنبال هم صحبت می گردد. حالا مرد به چند قدمی او رسیده بود. شیخ حسین سر را پایین انداخته بود و خود را مشغول نشان می داد تا شاید این میهمان ناخوانده راهش را بگیرد و برود. اما ....

از کتاب ماه شب بارانی/ محمد تقی اختیاری

برای خرید کتاب ماه شب بارانی کلیک کنید.

برای خرید سری کتاب های حکایت حضور کلیک کنید.

تنظیم: حاجی محمد علی


برای خرید کتب انتشارات مدرسه کلیک کنید.

برای خرید کتب اسلامی کلیک کنید.

برای خرید کتب حکمت و عرفان کلیک کنید.

برای خرید از فروشگاه اینترتنی کلیک کنید.