ماه شب بارانی
دقایقی بعد ، وقتی اولین فنجان قهوه را برای خود می ریخت، صدای پایی شنید. سربالا کرد. کسی از طرف در مسجد به سویش می آمد. با خود گفت: حتما سوالی یا کاری دارد. خدا کند قصد نشستن و صحبت نداشته باشد. حوصله اش را ندارم. مرد نزدیک شده بود و حالا می توانست چهره اش را ببیند. هنوز او را نشناخته بود. فکر کرد: حتما از اهالی اطراف مسجد است. بی خوابی به سرش زده و دنبال هم صحبت می گردد. حالا مرد به چند قدمی او رسیده بود. شیخ حسین سر را پایین انداخته بود و خود را مشغول نشان می داد تا شاید این میهمان ناخوانده راهش را بگیرد و برود. اما ....
از کتاب ماه شب بارانی/ محمد تقی اختیاری
برای خرید کتاب ماه شب بارانی کلیک کنید.
برای خرید سری کتاب های حکایت حضور کلیک کنید.
تنظیم: حاجی محمد علی
برای خرید کتب انتشارات مدرسه کلیک کنید.
برای خرید کتب اسلامی کلیک کنید.
برای خرید کتب حکمت و عرفان کلیک کنید.
برای خرید از فروشگاه اینترتنی کلیک کنید.