تبیان، دستیار زندگی
من برای شناسایی سه تیپ زرهی عراق به مأموریت رفته بودم كه اسیر شدم. در همان سنگر اول، عراقی‌ها از من خواستند به امام توهین كنم.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

افسر عراقی و علاقه به امام

آقای صدام

مجسمه صدام

من برای شناسایی سه تیپ زرهی عراق به مأموریت رفته بودم كه اسیر شدم. در همان سنگر اول، عراقی‌ها از من خواستند به امام توهین كنم. من هم حدیثی از حضرت امیر علیه‌السلام برای آن‌ها خواندم كه می‌فرمایند: « انی اكرَهُ ان تَكوُنوا سَبابین » من از این‌كه شما از ناسزاگویان باشید، متنفرم.

آن‌ها گفتند: شما در مورد صدام چه می‌گویید (و چرا به او توهین می‌كنید)؟ من گفتم:‌ امام خمینی همیشه به صدام می‌گوید آقای صدام و هیچ وقت به ایشان اهانت نمی‌كند.

عراقی‌ها، اسرا را به خاطر خودداری از اهانت به امام به قتل می‌رساندند. شنیدم كه آن‌ها گروهی از بچه‌های ما را به اسارت گرفتند و به خاطر توهین نكردن به امام، همه را قتل‌عام كردند.

منبع: كتاب رمزمقاومت جلد2 -  صفحه: 41

بهترین بنده

امام خمینی

یكی از اهالی آبادان در میان اسرا بود كه قبل از جنگ هم آدم ولگرد و شروری بود و پیشینه‌ی خوبی نداشت. این آدم با عراقی‌ها همكاری می‌كرد. البته یك مدت توبه كرد اما باز هم شیطان او را فریب داد و سراغ كار قبلی‌اش برگشت.

یك روز كه او داشت در اردوگاه راه می‌رفت، یك افسر عراقی او را گرفت و به او گفت: خمینی چه جور آدمی است؟ او هم برای این‌كه آن‌ها را خوشحال كند، شروع كرد به دروغ گفتن و حرف‌هایی بر ضد امام زدن. در همین اثنا آن افسر عراقی سیلی محكمی به صورت او زد و گفت: «‌ انت كذاب ». تو دروغ‌گویی. به خدا قسم خمینی بهترین بنده‌ی خداست.

منبع: كتاب رمزمقاومت جلد1 -  صفحه: 145

تعصب كور

زمانی كه مرا اسیر كردند، عكسی از حضرت امام و یك قرآن در جیبم بود. دو نفر از عراقی‌ها مرا تفتیش كردند. نفر اول قرآن را برداشت و وقتی ترجمه‌ی فارسی آن را دید، عصبانی شد. او قرآن را بر زمین زد و با پا چند بار روی آن كوبید و گفت: قرآن عربی است نه عجمی و به شما نمی‌رسد كه معنی قرآن را به فارسی زیر آن بنویسید. سرباز بعدی عكس امام را كه در جیب من بود،‌ برداشت و بوسید و در جیب خودش گذاشت و بعد با دست اشاره كرد كه ساكت! حرف نزن!

بعد از آن همان سربازی كه قرآن را زمین زده بود، كارت شناسایی من را برداشت و چون روی كارت این جمله از امام نوشته شده بود: « ای كاش من یك پاسدار بودم » دو سیلی محكم به من زد.

منبع :كتاب رمزمقاومت جلد2   -  صفحه: 133

افسر عراقی سیلی محكمی به صورت او زد و گفت: «‌ انت كذاب ». تو دروغ‌گویی. به خدا قسم خمینی بهترین بنده‌ی خداست.

الحرب خلاص

امام خمینی

شخصیت و كلام امام دارای نفوذ بسیار بالایی در بین نیروهای عراق و دشمن بود؛ به طوری كه تعیین سرنوشت جنگ را فقط با امام می‌دانستند و این را علنی می‌گفتند و هیچ‌گونه پرده‌پوشی نداشتند. عراقی‌ها هر از چند گاهی نزد ما شایعه پخش می‌كردند كه جنگ می‌خواهد تمام شود یا این كه می‌آمدند و می‌گفتند جنگ تمام شد. با توجه به این سابقه، ما هر گاه این اخبار را می‌شنیدیم، باور نمی‌كردیم.

تا این كه قصه‌ی قطعنامه و پذیرش آن از طرف ایران به صورت واقعی مطرح شد و ما هنوز خبردار نشده بودیم. همان شبی كه ایران قطعنامه را پذیرفت، یكی از نگهبانان عراقی آمد و از پشت پنجره‌ی آسایشگاه به ما گفت: « الحرب خلاص »؛ جنگ تمام شد. به او گفتیم: از این حرف‌ها زیاد زده شده است و این هم مثل حرف‌های گذشته دروغ است. سرباز گفت: نه من از هر كس می‌شنیدم باور نمی‌كردم، ولی این بار فرق می‌كند؛ چون من با گوش‌های خودم شنیدم كه ‌[ امام ] خمینی گفت جنگ تمام شده است.

منبع :كتاب رمزمقاومت جلد2   -  صفحه: 177

سرباز گفت: نه من از هر كس می‌شنیدم باور نمی‌كردم، ولی این بار فرق می‌كند؛ چون من با گوش‌های خودم شنیدم كه ‌[ امام ] خمینی گفت جنگ تمام شده است.

شكست امیدها

ترجمه «جهاد اکبر» امام خمینی(ره) به زبان هائوسا

تنها مسأله‌ای كه در طول اسارت موجب شد بزرگ‌ترین ضربه‌ی روحی به بچه‌ها وارد شود و سخت‌ترین و بحرانی‌ترین شرایط را در زندگی تجربه كنند، مسأله‌ی رحلت حضرت امام بود كه تمام سختی‌های اسارت در كنار آن هیچ بود. همه‌ی اسرا امیدشان به روزی بود كه از بند آزاد شوند و بتوانند با امام ملاقات كنند و با دیدن ایشان آلام روحی خود را تسكین دهند.

این مسأله آن‌قدر امیدوار كننده بود كه در لحظات سخت و جان‌فرسای اسارت به دیگر چنین وعده‌ای می‌دادیم و با این صحبت‌ها دل خودمان را خوش نگه می‌داشتیم. وقتی امام فوت كرد، درد بزرگی فضای اردوگاه را فرا گرفت؛ چرا كه تمام آن امیدها یك‌باره بر باد رفت؛‌ لذا اسرایی كه تا چند روز پیش حاضر بودند اسارت را اگر چه بیست سال طول بكشد تحمل كنند، حالا حاضر نبودند حتی یك لحظه هم بدون امام در این دنیا طاقت بیاورند. هیچ كس نمی‌توانست خودش را كنترل كند و بر خلاف همیشه همه به صورت علنی و آشكار برای امام عزاداری می‌كردند و بر سر و سینه می‌زدند و خلاصه جو اردوگاه طوری تحت‌الشعاع مصیبت ارتحال امام قرار گرفته بود كه بعضی از سربازان عراقی از شدت غم و اوضاع نابسامان ما، گریه می‌كردند و خود را در غم ما شریك می‌دانستند.

منبع :كتاب رمزمقاومت جلد2   -  صفحه: 146


منبع :

سایت صبح