چاقاله بادوم و باباش
رفتند تو کوه و جنگل
یواش یواش راه میرفت
چاقاله بادوم تنبل
یکدفعه رو درختی
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :
تاریخ : سه شنبه 1388/09/03
چاقاله بادوم و کندوی عسل![چاقاله بادوم و کندوی عسل](data:image/gif;base64,R0lGODlhAQABAAAAACH5BAEKAAEALAAAAAABAAEAAAICTAEAOw==)
![چاقاله بادوم و کندوی عسل](https://img.tebyan.net/big/1388/09/18913722613517311685320919128250351044239.jpg)
چاقاله بادوم و باباش
رفتند تو کوه و جنگل
یواش یواش راه میرفت
چاقاله بادوم تنبل
یکدفعه رو درختی
چیزی رو دید با چشمهاش
یه کندوی عسل بود
چیزی نگفت به باباش
زد آستیناشو بالا
رفت روی اون درخته
میخواست عسل برداره
دید که نمیشه، سخته
یکدفعه چند تا زنبور
چاقاله بادومو دیدند
با نیشهای تیزشون
دست و پاشو بوسیدند
چاقاله با جیغ و فریاد
معلومه که چکار کرد
از دست اون زنبورا
گریه کنان فرار کرد
میگفت: «بابا کمک کن
زنبورا نیشم زدند
زودباش رو من آب بریز
انگار آتیشم زدند»
شعرهای شیرین برای بچهها
تنظیم:بخش کودک و نوجوان
****************************************
مطالب مرتبط
![مشاوره](https://img.tebyan.net/ts/persian/QuestionArticle.png)