تبیان، دستیار زندگی
چاقاله بادوم و باباش رفتند تو کوه و جنگل یواش یواش راه می‏رفت چاقاله بادوم تنبل یک‏دفعه رو درختی
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

چاقاله بادوم و کندوی عسل
چاقاله بادوم و کندوی عسل

چاقاله بادوم و باباش

رفتند تو کوه و جنگل

یواش یواش راه می‏رفت

چاقاله بادوم تنبل

یک‏دفعه رو درختی

چیزی رو دید با چشم‏هاش

یه کندوی عسل بود

چیزی نگفت به باباش

زد آستیناشو بالا

رفت روی اون درخته

می‏خواست عسل برداره

دید که نمی‏شه، سخته

یک‏دفعه چند تا زنبور

چاقاله بادومو دیدند

با نیش‏های تیزشون

دست و پاشو بوسیدند

چاقاله با جیغ و فریاد

معلومه که چکار کرد

از دست اون زنبورا

گریه کنان فرار کرد

می‏گفت: «بابا کمک کن

زنبورا نیشم زدند

زودباش رو من آب بریز

انگار آتیشم زدند»

شعرهای شیرین برای بچه‏ها

تنظیم:بخش کودک و نوجوان

****************************************

مطالب مرتبط

لولو

 بچه خوب

نقاشی

کتاب

اسب بالدار

چاقاله بادوم و گربه دیوانه

تخته و میخ

دفتر نگو درخته

صدا

رودخونه

مشاوره
مشاوره
در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید.