خاطراتصوفیا و لئو تولستوی
پس از انتشار نسخه انگلیسی خاطرات «صوفیا تولستوی»
لئو تولستوی از خانهاش در یاسنایا پولییانا بیرون زد. 82 سال داشت و دیگر نمیتوانست زندگی با زناش، صوفیا را تحمل کند. همسری که 48 سال با او زندگی کرده بود. صوفیا وقتی خبر رفتن شوهرش را شنید، خودش را پرت کرد داخل دریاچه شهر اما دو فرزندش او را نجات دادند. تا پنج روز بعد هیچ چیز نخورد و ننوشید و وقتی شنید شوهرش در ایستگاه راهآهنی در 80 مایلی خانهاش در حال مرگ است، سوار قطار شد و به آن جا رفت اما درها را به روی خود بسته یافت. چهار روز «با عذاب و رنج» پشت درهای بسته به انتظار نشست تا آنکه در نهایت زمانی که شوهرش داشت آخرین نفساش را در ساعت شش صبح روز هفتم نوامبر (نود و نهمین سالمرگ تولستوی بود) میکشید، توانست او را ببیند. ما از تمام این وقایع خبر داریم، چرا که صوفیا دفتر خاطرات روزانهای داشت و در این دفترچه دلیل آخرین دعوای او با «لو نیک»، نامی که صوفیا لئو تولستوی را به آن میخواند، نیز آمده، دعوایی که بر سر یک دفتر خاطرات روزانه دیگر بوده، دفترخاطرات خود تولستوی که آن را از صوفیا مخفی میکرد. این دفترهای خاطرات یکی از پلهای ارتباطی بین این زن و شوهر بودهاند، کتی پورتر، مترجم کتاب نیز در مقدمه خود آورده که این دو نفر این دفترچهها را سیاه میکردند تا شاید دیگری آنها را بخواند.
نخستین دعوای آنها که در آستانه ازدواجشان در سال 1862 رخ داد، نیز به همین دفترهای روزانه باز میگردد: تولستوی میخواست دفتر خاطراتاش را به تازه عروس 18 سالهاش نشان دهد، دفتری که مملو بود از تجربههای عجیب و غریب او در زندگیاش پیش از صوفیا. صوفیا هم که فکر میکرد شوهرش مردی «کاملا پاک و معصوم» است به وحشت افتاده و بنای جیغ و داد گذاشته بود، در یادداشتهای روزانهاش مینویسد: «زندگی قبلی شوهرم آنقدر زننده و ناخوشایند است که فکر نمیکنم هیچ وقت بتوانم آن را بپذیرم.» زندگی زناشویی لئو و صوفیا پس از آن گرفتار بلا شد، صوفیا حالش از گذشته شوهرش به هم میخورد و مدام از «زندگی درونی پیچیده او» در هراس بود. دفترهای خاطرات روزانه صوفیا تولستوی نزدیک به 100 سال پس از مرگ لئو تولستوی مجددا ترجمه و چاپ شده است. چاپ قبلی متعلق به سال 1985 بود و ترجمه خواندنی نداشت.
زمانی که تولستوی داشت بهسرعت در رمانها و فلسفهبافیهایش غرق میشد، صوفیا آرام آرام مثل یک کشتی بیسکان در جهان درونی خویش میچرخید و به در و دیوار میزد. او از زنهای نویسندگان معروف نبود که با میل و اشتیاق تسلیم خودشیفتگی همسرش شود، از آن دسته زنان دفترچه خاطراتنویس هم نبود که خشماش را فرو بخورد و از زیبایی موجود در رنج لذت ببرد. هفتهها مانده به ازدواجاش با لئو مینویسد: «زندگی کردن با او وحشتناک است»، در آخرین تابستان آنها با هم، پیش از آنکه لئو خانه را ترک کند، صوفیا باز هم مینویسد: «امکان ندارد که بتوان به این شکل به زندگی ادامه داد.» خاطرات صوفیا نزدیک به نیم میلیون کلمه است، در طول 57 سال تولد 13 فرزند او را در برمیگیرد و مرگ چهارتایشان را در کودکی و نیز زحمات فراواناش بر نسخه چاپی «جنگ و صلح»، نحوه آفرینش «آنا کارنینا»، بحرانهای روحی و روانی همسرش و اما در کنار تمامی اینها وحشت مداوم از دست دادن عشق «لو نیک». «این ترسها... در تمام طول زندگیام در من باقی ماندند.» «صوفیا برس» دختر یکی از دوستان تولستوی بود و تولستوی با دیدن او از خود بیخود شده بود.
پیش از آنکه پیشنهاد ازدواج بدهد در دفتر خاطرات روزانهاش نوشته: « آنقدر دوستاش دارم که هرگز فکر نمیکردم بشود کسی را تا این حد دوست داشت.» « اگر وضع همینطور ادامه پیدا کند، خودم را میکشم» و البته خدا برای جهان ادبیات خواست و تولستوی خودش را نکشت و آنها چند هفته بعد ازدواج کردند. خانواده تولستوی به چشم فامیل و دوستانشان زوج «مرد متنفر از زن/ زن عاشق مرد» بودند و تا به امروز هم تاریخ با این عقیده مخالفتی نشان نداده. در حالی که چرتکوف به صوفیا گفته بود، اگر چنین زنی میداشت با تفنگ خودش را میکشت و گورکی در او میلی بیمارگونه و شدید یافته بود به اینکه مدام بر نقش بیچونوچرای خودش در زندگی شوهرش تاکید کند، ربکا وست (از مطرحترین زنان قرن بیستم، از پیشروان فمنیسم، روزنامهنگار و منتقد ادبی) تولستوی را هیولایی توصیف کرده که جهان تحقیرش کرده است.
دوریس لسینگ نیز که پیشگفتاری عاری از جذابیت بر این نسخه جدید و ارزشمند نوشته، هیچ کار مفیدی در جهت بهتر شناساندن پویایی خاص تولستوی نمیکند. سادهلوحی است اگر صوفیا را قربانی نبوغ شوهرش بدانیم. دفتر خاطرات روزانه او نشان میدهد که او خودش داستانسرایی فوقالعاده بوده است و با آنکه خودش را قهرمانی تراژیک جا زده اما میبینیم که در کل کتاب ملکه تمام داستانهاست. به نظر میرسد مشکل صوفیا همان مشکل رایج در روابط است، اینکه فرد نیاز به فضای بیشتری دارد. او در گوشه تنگ و تاری از منظره عظیم یک نویسنده کبیر روس زندگی میکرد. زمانی که بحرانهای انقلابی در اطرافاش میغریدند، مینویسد، «لو نیک امروز حمام کرد»، زمانی که لئو مغروق «وجود درونی درخلسهاش» است، میخواهد «مردم بگویند که چقدر من زیبایم.» همان گونه که خود تولستوی میگوید: «انسان از میان زلزله، مرضهای همهگیر، وحشت بیماری و تمام رنجهای روحی به بقا ادامه خواهد داد اما تراژدی مملو از رنجاش، همیشه تراژدی زن بوده، هست و خواهد بود.»
سمیرا قرایی
تنظیم:بخش ادبیات تبیان