طباطبایى، فیلسوف آزاد اندیش
گفت و گو با دكتر غلامحسین دینانی
من چنانچهمىدانید، شبها تا صبح بیدارم. تا صبح كه قال الباقر و قال الصادق مىخوانم، این ذكر سلوكى من است
مرحوم علامه را چه زمانى شادمان و با نشاط مىیافتید؟
در جلسات درس خصوصى ـچه جلسات درس شبانه در قم و چه جلسات تهرانـ، همواره ایشان را شادمان مىدیدم. در این جلسات متبسم بود: سیگار مىكشید، چای مىخورد و حرف مىزد و با شادمانى تمام سخن مىگفت.
بله، از ایشان اجازه گرفتم كه آیا اجازه مىدهید من در جلسات تهران شركت كنم؟ فرمودند: مانعى ندارد و من همراه ایشان به تهران آمدم. شب اولى كه به این جلسه راه پیداكردم، ناآشنا بودم و استادان آنجا و خود هانرى كربن را ندیده بودم و منزلى را كه مىرفتیم، نمىشناختم. در مجموع این جلسه جاذبه زیادى برایم داشت و اشخاصى كه با آنها آشنا شدم، برایم جالب بودند. بیشتر گوش مىدادم. بعدها كه شناختم ازحاضران جلسه بیشتر شد، صحبت مىكردم و سؤالاتى را با آقاى كربن مطرحمىكردم. قبلا فقط شنیده بودم فیلسوفی فرانسوى است كه به ایران مىآید و با آقاىطباطبایى مصاحبت دارد.
مردى ویژه بود. او یكى از بزرگترین فیلسوفان مغرب زمین در عصر ما بود. از این جهت مىگویم فیلسوفى بزرگ بود كه همه فیلسوفان عصر خودش را دیده و درككرده بود، نه اینكه مثل ویتگنشتاین یا هایدگر تئورى خاصى بیان كرده باشد. شاید هیچ فیلسوفى به اندازه كربن استاد ندیده بود. او از هایدگر گرفته تا امیل بریه و ژیلسون و ماسینیون و... را دیده بود. با مكتبهاى فلسفى غرب فوقالعاده آشنایى داشت و متبحر بود.
من ندیده بودم ایشان درباره زنی صحبت كند و از یك خانم تعریف كند؛ ولى بارها از بزرگوارى خانمكربن و فرهیختگى او سخن به میان آورد.
ویژگى هانرى كربن این بود كه سخت شیفته معنویات و روحانیت بود و معنویت را جستجو مىكرد و بر این باور بود كه جهان در حال تهى شدن از معنویت است و باید آن را از نو احیا و پیدا كنیم. كربن كه فنومولوژى خوانده بود، از طریق ماسینیون با سهروردى آشنا شد و همه معارف را در آثار سهروردى و سپس ملاصدرا یافته بود و مجذوب این دو فیلسوف بود. به همین جهت به ایران آمده بود و تا پایان عمر سالی چهار یا شش ماه به ایران سفر مىكرد و اقامت داشت. وقتى هم كه در فرانسه بود، در همین زمینه كار مىكرد. او آثار متعددى پدید آورده كه شگفتانگیز است.
چه كسى كربن را به آقاى طباطبایى دلالت كرده بود؟
از علامه طباطبایى چیزى در باب كربن شنیدهاید؟
در میهمانى آن شب، نمىدانم چه گذشت؛ ولى تا سالیان بعد، آقاى طباطبایىچندین بار از آن میهمانى سخن به میان آورد و تحت تأثیر آن جلسه بود. همچنین بارها از بزرگوارى خانم كربن تعریف مىكرد. من ندیده بودم ایشان درباره زنی صحبت كند و از یك خانم تعریف كند؛ ولى بارها از بزرگوارى خانمكربن و فرهیختگى او سخن به میان آورد. من هیچوقت خانم كربن را ندیدم؛ ولى ذكر خیرش را از آقاى طباطبایى فراوان شنیدم.
كربن در وجود آقاى طباطبایى چه چیزى یافته بود؟
آقاى طباطبایى در كربن چه مىدید؟
من به دو دلیل نگفتم: اول اینكه رویم نمىشد، دیگر اینكه میل نداشتم جلسه تعطیل شود. دوستان دوباره هفته بعد فشار آوردند كه باید بگویید! ماندیم كه چه كنیم. خدمت علامه عرض كردم: «دوستان مىگویند: صلاح نیست این جلسه ادامه پیدا كند!» وقتى آن صحنه یادم مىآید، گریهام مىگیرد. ایشان یكدفعه حالش بد شد و رعشه مختصرى كه دستشان داشت، چند برابر شد؛ لبهایش لرزید، صورتش قرمز شد، چهار پنج دقیقه سكوت كرد و فقط چند بار گفت: «عجب، عجب، عجب!» بعد جملهاى گفتند كه خیلى عجیب بود و من جواب خودم را گرفتم كهگفتم پیش از این برایم سؤال بود. ایشان فرمودند: «بهعنوان شخصى كه در گوشهاى نشستهام و چیز مىنویسم، تنها راهم به جهان و تفكر جهانى و اینكه ببینم در جهان چه مىگذرد، این جلسه است. این را هم نمىتوانند براى من ببینند!»
تازه فهمیدم كه ایشان مىخواست بداند در دنیا چه مىگذرد و تازهترین بحثهاىفكرى جهان چیست و به چه منوالى است. او زبان خارجىنمىدانست و كتب خارجى نمىخواند؛ ولى با حضور در این جلسه مىخواست ببیند كه آخرینمرحله تفكر جهان چیست و به چه سمت و سویى مىرود و ما در كجاى جهان ایستادهایم؟بهعنوان یك متفكر آزاداندیش مىخواست این را بداند و مسائل این بحث را پی مىگرفت. او پیامرا مىگرفت، به درستى هم مىگرفت.
او حكمت شرق، حكمت شیعى وحكمت ایرانى شیعى را طلب مىكرد و مظهر كاملش را در وجود آقاى طباطبایى مىدید. دركتاب، حكمت را مىخواند؛ ولى تجسمش را در چهره آقاى طباطبایى مىدید.
در آن جلسه كتاب خوانده نمىشد، حرف زده مىشد؛ ولى پیامها به میان مىآمد و آخرین نظریات و مسائل تفكر جهانى در امور مختلف و بیشتر فلسفه جهان مطرح مىشد؛ نظیر اینكه: معضلات جهانى چیست؟ اساسىترینفكر فلسفى چیست؟ و...
شما از كربن سؤالات خصوصى هم مىكردید؟
یـــك بــار پرسیدم: «آقــاى كــربن، شما در هــمه نوشتهها و آثارتان روى مرشد درطریقت، تكیه و تأكید مىكنیدو او را براى سالك راه حق لازم مىدانید. از حرفها ونوشتههاى شما چنین برمىآید. مرشد خود شما كیست؟» دیدم آقاى طباطبایى تیز شد تا جواب ایشان را بشنود.
كربن لبخندی زد و گفت: «من اویسى هستم.» سالكان اویسى و اویسیه، سلاكى هستند كه وجود مرشد را در هر زمانى لازم نمىدانند و مىگویند: انسان در هر زمانى سلوك كند، خودش مىرسد. من باز سماجت كردم و پرسیدم: «اگر اویسى هستید، ذكر جلى شما چیست؟» ایشان این بار قیافه جدى گرفت و فرمود: «من چنانچهمىدانید، شبها تا صبح بیدارم. تا صبح كه قال الباقر و قال الصادق مىخوانم، این ذكر سلوكى من است!» قانع شدم و چیزى نگفتم.
از تلاقى طباطبایى و كربن چه تحلیلى داشتید و دارید؟
ویژگى هانرى كربن این بود كه سخت شیفته معنویات و روحانیت بود و معنویت را جستجو مىكرد و بر این باور بود كه جهان در حال تهى شدن از معنویت است و باید آن را از نو احیا و پیدا كنیم
از طرف دیگر، كربن هم فراوان استفاده مىكرد. آنچه در كتابها خوانده بود، در اینجا تطبیق مىكرد و تصحیح مىشد و از حرفهاى علامه تجسم آنها را مىیافت و هر دو واقعاً استفادههاى فراوان مىكردند و این به نفع عالم تشیع بود. خدمات علامه طباطبایى به عالمتشیع نیاز به گفتن ندارد. تفسیر او و كتابهاى دیگرش چیزى است كه همه مىدانند؛ اما منمعتقدم هیچ كس و هیچ غربى در طول تاریخ به اندازه كربن به عالم تشیع خدمت نكرده است.
كتابهاى كربن كه درباره فلسفه اسلامى نوشته است، امروز به زبانهاى مختلفترجمه شده است و جهان تحت تأثیر كربن قرار دارد. بسیارى از عربها، تحت تأثیر كربن بهجهان تشیع نزدیك شدهاند. این كم خدمتى نیست. متأسفانه آثار او بهفارسى ترجمه نشده است. او به جهان تشیع و تشیع معنوى و عرفانى، خدمتى بزرگ انجام داد و آثارش در دراز مدت باقى خواهد ماند، اثر خواهد گذاشت و جاودانه است.
هانرى كربن یك فیلسوف معنوى از تبار حكماى اشراقى است. او فیلسوف معنوىاست كه در مغرب زمین تقریباً نوبر است. نمىخواهم بگویم اصلاً نیست. بوده و خواهد بود.ویژگى كربن، این است كه با حكمت اسلامى هم آشناست. ممكن است كسانىبا حكمت مشرق زمین به نوعى آشنا باشند، ولى در فیلسوفانى كه ما در مغرب زمینمىشناسیم، هیچ كس به اندازه ایشان به حكمت و معرفت اسلامى و بخصوص شیعى آشنایىندارد. او از همه بالاتر است.
انتهاى اندیشه كربن رسیدن به معنویت تشیع است. در آنجا مستغرق مىشود. معنویت تشیع، عرفان و ولایت است و ولایت كلیّه. او از سرگشتگى غرب فراوان سخن مىگفت و دنیا را در سراشیب انحطاط مادى و خالى شدن از معنویت مىدید و نگران بود. كربن نگران خالىشدن عالم از معنویت بود و از این رو، تا آنجا كه مىتوانست، مىكوشید نورى از معنویت را بهجهان بتاباند.