تبیان، دستیار زندگی
داستان جوانی به نام «ژرژ دوروآ» است كه بی اصل و نسب و فاقد تحصیلات ، اما باهوش و خوش قیافه است. او پس از این كه مدتی در آفریقا در ارتش خدمت می كند، به پاریس می آید تا به محافل سطح بالای آنجا راه پیدا كند. در پاریس با همخدمتی سابقش كه اكنون روزنامه نگار ..
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

فقط 12 سال فرصت برای نویسندگی

نگاهی به زندگی و آثار «گی دوموپاسان»

فقط 12 سال فرصت برای نویسندگی

گی دوموپاسان در كنار استندال، بالزاك، فلوبر و زولایكی از بزرگترین داستان نویسان قرن نوزدهم فرانسه به حساب می آید. او در طول زندگی نسبتاً كوتاه 43 ساله اش حدود 300 داستان كوتاه و بلند، 6 رمان و نیز 3 سفرنامه، یك مجموعه شعر و مجلدی از چند نمایشنامه خلق كرد. اما نقطه اوج كارهای موپاسان داستان های كوتاه و بلند اوست كه برخی از آنها از شاهكارهای ادبیات داستانی جهانی شمرده می شوند. موپاسان استاد نوعی از داستان كوتاه است كه به قول سامرست موآم «می توانید آن را پشت میز شام یا در اتاق استراحت كشتی نقل كنید و توجه شنوندگان خود را جلب نمایید.» (نقل از كتاب «درباره رمان و داستان كوتاه»، نوشته سامرست موآم؛ ترجمه: كاوه دهگان، انتشارات و آموزش انقلاب اسلامی، 1372)

طرحی از یك زندگی

گی دوموپاسان در 5 آگوست 1850 در قصر میرومانسنیل در نزدیكی شهر بندری دیپ فرانسه واقع در ساحل نورماندی متولد شد. درواقع پدر و مادر موپاسان ساكن شهر كوچك فكان، در 15 كیلومتری آنجا بودند. اما از آنجایی كه مادر موپاسان زنی با پیشینه اشرافی و بلندپرواز بود شوهرش را واداشت این قصر را برای اقامت تابستانی اجاره كند تا او بتواند فرزندشان را در محیطی اشرافی به دنیا بیاورد. البته موپاسان كودكی اش را عمدتاً در شهر فكان گذراند. دایی موپاسان از دوستان دوران جوانی گوستاو فلوبر، نویسنده مشهور فرانسوی بود. اختلاف های پدر ومادر سرانجام در سال 1859 منجر به جدایی آنها شد. پدر در پاریس به عنوان یك كارمند ساده بانك مشغول به كار شد و مادر به همراه «گی» و برادرش «اروه» در استراحتگاه ساحلی اترتا كه شهری كوچك و در حال ترقی بود اقامت گزید.

فقط 12 سال فرصت برای نویسندگی

این جدایی درزندگی گی دوموپاسان تأثیر بسزایی داشت و دوران كودكی او را دچار تلخكامی كرد. بنابراین شرط همینگوی برای نویسنده شدن یعنی «داشتن دوران كودكی ناشاد» درمورد موپاسان كاملاً صادق بود. درونمایه برخی از داستان های موپاسان مؤید تأثیر نامطلوبی است كه جدایی پدر و مادرش در آن دوران بر ذهن و روح وی گذاشت.

او در 13 سالگی وارد مدرسه شبانه روزی در شهر ایوتو كه مؤسسه ای وابسته به كلیسا بود شد. در همانجا بود كه تحت تأثیر ویكتورهوگو به سرودن اشعاری به سبك رمانتیك پرداخت و نیز تحت تأثیر ادبیات كلاسیك، اشعار راسین و رمان های ژان ژاك روسو قرار گرفت. موپاسان پنج سال بعد از ورودش به این مدرسه به علت سرودن شعری گستاخانه از آنجا اخراج شد. او پس از وقفه در دبیرستان دولتی شهر روئن اسم نویسی كرد و مشغول تحصیل در آنجا شد. موپاسان در روئن با شاعری به نام لوئی بویه، كه یكی از دوستان صمیمی گوستاو فلوبر بود، آشنا شد. بویه نخستین كسی بود كه ظرایف كار ادبی را به موپاسان آموخت و اشعارش را تصحیح كرد. اما بویه كمی بعد، قبل از این كه موپاسان دیپلمش را بگیرد با زندگی وداع گفت.

موپاسان در روئن با فلوبر نیز آشنا شد. بعد از گرفتن دیپلم به پاریس رفت و تحصیل در رشته حقوق را آغاز كرد. او در این دوره نزد پدرش اقامت داشت. با شروع جنگ میان فرانسه و پروس از آنجا كه به جنگ فراخوانده شده بودند، مجبور به ترك دانشگاه شد. موپاسان اگرچه به خط مقدم نرفت اما شكست و اشغال فرانسه به وسیله ارتش پروس را با گوشت و پوستش احساس كرد.

بعد از انتشار «تپلی» او یكسره خود را وقف نوشتن كرد و مجموعه داستان هایش یكی پس از دیگری منتشر شدند. مجموعه های معروفی مثل «مادموازل فی فی» ، «میس هریت»، «ایوت»، «قصه های روز و شب» ، «هورلا» و ...

آغاز فعالیت های ادبی

بعد از مرخصی از جنگ در پائیز سال 1872 موپاسان تحصیلش را ادامه نداد، بلكه در پاریس به كمك فلوبر شغلی به عنوان كارمند وزارت نیروی دریایی ـ و از سال 1877 به بعد در وزارت آموزش ـ برای خودش دست وپا كرد. برای جبران شغل ملال آور كارمندی در اوقات فراغت به قایقرانی بر روی رود سن و سایر تفریحات می پرداخت. در كنار زندگی كارمندی و سرگرمی هایی چون قایقرانی با راهنمایی های فلوبر دست به طبع آزمایی در شیوه های گوناگون ادبی زد، اما مدتی طولانی تقریباً چیزی منتشر نكرد.

فقط 12 سال فرصت برای نویسندگی

او از طریق فلوبر كه زمان زیادی را در پاریس می گذراند با نویسندگان پاریس، بویژه امیل زولا كه رئیس مكتب نوپای ناتورالیسم بود، آشنا شد. موفقیت موپاسان در مقام نویسنده در سال 1880 با انتشار نوول استادانه و روانشناختی «بولی دوسویف» ـ كه استاد محمدقاضی نام «تپلی» را بر آن نهاده ـ روی داد. این نوول در مجموعه ای از داستا ن های ضد جنگ كه زولا ، زوریس كارل اوئیسمان و تعدادی دیگر از نویسندگان معروف ناتورالیست تحت عنوان «شب ها در مدان» منتشر كرده بودند به چاپ رسید. مدان نام روستایی بود در كنار رود سن كه زولا ویلایی در آنجا داشت. نویسندگان این مجموعه امیدوار بودند كه از شهرت زولاكه داستانش در ابتدای مجموعه آمده بود، برای مطرح شدن داستان های خودشان بهره ببرند، اما توجه همه منتقدان به داستان موپاسان معطوف شد و آن را استثنایی در میان آن داستان ها به شمار آوردند و ستودند. تورگنیف كه آن زمان مقیم پاریس بود آن را بسیار عالی خواند و فلوبر در نامه ای به موپاسان از داستان «تپلی » به عنوان «شاهكار» نام برد. مردم نیز از این داستان استقبال گسترده ای به عمل آوردند و كتاب در عرض2 هفته 8بار تجدید چاپ شد.

اوج و پایان زودهنگام

بعد از توفیق «تپلی» موپاسان سرودن شعر و نگارش متون نمایشی را تا حدود زیادی رهاكرد. او برای این كه به نویسنده ای تراز اول در ادبیات جهان تبدیل شود تنها دوازده سال - تا مرگ زودهنگامش در سال 1893- فرصت داشت. در این 12 سال اعتبار و درآمد او بابت آثار داستانی اش به سرعت فزونی گرفت. با موفقیتی كه «تپلی» آغازگر آن بود توانست در پایان همان سال 1880 شغل كارمندی اش را رها كند و به صورت حرفه ای به نویسندگی بپردازد. او در سال 1883 در شهر اترتا برای خودش خانه ای ساخت و 2 سال بعد قایق بادبانی گرانقیمتی خریداری كرد.

رویدادهای داستان های موپاسان كه غالباً گرایشی ناتورالیستی در آنها مشهود است عمدتاً در حوالی محل تولد او، نورماندی و پاریس می گذرند. موپاسان این داستان ها را به شیوه معمول آن زمان ابتدا در صفحات ادبی مجلات پاریس منتشر می كرد. بعد از انتشار «تپلی» او یكسره خود را وقف نوشتن كرد و مجموعه داستان هایش یكی پس از دیگری منتشر شدند. مجموعه های معروفی مثل «مادموازل فی فی» ، «میس هریت»، «ایوت»، «قصه های روز و شب» ، «هورلا» و ...

فقط 12 سال فرصت برای نویسندگی

موپاسان دراین دوره داستان هایی آفرید كه در نوع خود بی نقص اند، مانند داستان معروف «گردنبند» كه به داستانی آموزشی و الگو از نظر «زمینه چینی»، «گره افكنی» ، «اوج» و «گره گشایی» تبدیل شده است.

رمان های موپاسان نیز هنوز خوانندگان بسیاری دارند، رمان هایی نظیر «یك زندگی»، «قوی همچون مرگ» و «بل آمی».

بل آمی

رمان «بل آمی» بیش از سایر رمان های موپاسان شهرت پیدا كرده. این رمان داستان جوانی به نام «ژرژ دوروآ» است كه بی اصل و نسب و فاقد تحصیلات ، اما باهوش و خوش قیافه است. او پس از این كه مدتی در آفریقا در ارتش خدمت می كند، به پاریس می آید تا به محافل سطح بالای آنجا راه پیدا كند. در پاریس با همخدمتی سابقش كه اكنون روزنامه نگار موفقی شده ملاقات می كند. او با مدیر روزنامه كه مردی ثروتمند و سوداگر است آشنا می شود و كارش را در روزنامه آغاز می كند. «دوروآ» كه آدمی كم مایه اما جسور و بی باك است با مقالاتش مسیر ترقی را به سرعت می پیماید.

این رمان تصویری گویا از دنیای فاسد بورژوازی مرفه پاریس در اواخر قرن نوزدهم ارائه می دهد. با وجود این كه منتقدان ادبی موپاسان را به سیاه بینی متهم می كنند، رمان برای او موفقیت بزرگی را به ارمغان می آورد.

مرگ

مرگ زودرس موپاسان در سال 1893 اتفاق افتاد و در این سال بیماری مغزی علاج ناپذیری به زندگی 43ساله اش پایان داد. او را در گورستان «مونپارناس» پاریس به خاك سپردند.

داستانی از «گی دوموپاسان» را در اینجا بخوانید.


نویسنده: سهراب برازش

تنظیم : بخش ادبیات تبیان