تبیان، دستیار زندگی
یکی از جاهایی که خداوند انرژی و توان و نیرو و کمک و نیروی خود را در آنجا قرار داده است صبر و شکیبایی است. صبر آرد آرزو را نی شتاب صبر کن والله اعلم بالصواب از این رو فرمود: و استعینوا بالصبر از صبر کمک بخواهید! یعنی صبر وکیل من است، و حق ام
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

باران حکمت(21)

اشاره:

درسلسله مباحث تفسیری "باران حکمت"، که به صورت روزانه پیشکش حضورتان می شود، برآنیم تا در هر نوبت، کام جانتان را با یک شاخه نبات از مفاهیم بلند سوره حمد شکربار کنیم.

ایاک نعبد و ایاک نستعین(حمد/5)

کمک‏های خدا در جای دیگری مثل کمک به دیگران است. همچنان که در روایت آمده است:

الله فی عون العبد مادام العبد فی عون اخیه

یعنی خداوند به کمک کسی می‏آید که او به کمک برادران خود آمده باشد.

بنابراین کسی که دست دیگری را نمی‏گیرد و از دیگران دست‏گیری نمی‏کند خداوند نیز هیچ‏گاه یار و همراه او نخواهد بود، و گویی که سعدی چه خوش از قول خداوند می‏گوید:

تو هرگز رسیدی به فریاد کس   که می‏خواهی امروز فریاد رس

و یا در جایی دیگر خوشتر از این گفته است:

ما را عجب ار پشت و پناهی بود آنروز   کامروز کس را نه پناهیم و نه پشتیم

و در همین‏جا نتیجه بگیریم که هر کس به دیگری کمک کند در حقیقت به خود کمک کرده است.

و هر کس زمینه آبروی دیگری را فراهم کند خود آبرومند می‏شود.

پس من اگر کاری کنم که شما رشد کنید خودم رشد خواهم کرد. ببینید! این دست من سیب را از درخت می‏چیند و قاچ زده و آنگاه در دهان می‏گذارد، یعنی به عضو دیگر می‏دهد اما خود انرژی یافته و تقویت می‏شود.

انسان‏ها نیز اعضای یکدیگرند پس هر کس می‏خواهد قوت و قدرت پیدا کند باید خادم خوبی برای دیگران باشد.

بنابراین می‏بینید که یکی از جاهایی که خداوند انرژی و توان و نیرو و کمک و نیروی خود را در آنجا قرار داده است صبر و شکیبایی است.

صبر

صبر آرد آرزو را نی شتاب   صبر کن والله اعلم بالصواب

از این رو فرمود: و استعینوا بالصبر

از صبر کمک بخواهید!

یعنی صبر وکیل من است، و حق امضاء دارد و اگر شما پیش او بروید کارتان راه می‏افتد.

حافظ چرا حافظ شد، و چرا سخنان او این‏همه شهد و شیرین و شکرین است؟

این همه شهد و شکر کز سخنم می‏ریزد

اجر صبری است کز آن شاخ نباتم دادند

شاخه نباتهایی که نباید خورد

لذت‏های حرام را به شاخه نبات تشبیه می‏کند و می‏گوید من به آنها هیچ نزدیک نشدم، مثلاً داشتم از کوچه می‏رفتم چشم کسی هم در پی من نبود و می‏توانستم به ناموس مردم نظر کنم و شیرین هم بود، اما دندان به جگر گذاشته و از این شیرینی چشم دوختم، یا در محفلی همه گرد هم بودند، کافی بود کسی را به باد مسخره گرفته و همه را بخندانم، که البته شیرین هم است. اما صبر کردم و هیچ نگفتم، و خداوند به پاداش این‏همه صبر سخنم را شیرین کرد، یعنی از شیرینی کم گذشتم و شیرینی بیشتر و ماندگار‏تر به من ارزانی فرمود.

مولوی هم همین تجربه را داشت او هم نصیحت می‏کرد و می‏گفت:

گر سخن خواهی که گویی چون شکر  صبر کن از حرص و این حلوا مخور


تالیف: حجت الاسلام محمد رضا رنجبر

تنظیم برای تبیان: شکوری