تبیان، دستیار زندگی
در زمانه حاضر شاید بتوان جنگ را دل آزارترین پدیده اجتماعی نامید كه با اشغال ، كشتار و خشونت همراه است .  امروزه با وجود سازمان های بین المللی بسیار كه عیله جنگ فعال اند ، باز هم جنگ و دست زدن به اقدام خشونت آمیز به عنو...
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

رویارویی صداقت وخباثت

در زمانه حاضر شاید بتوان جنگ را دل آزارترین پدیده اجتماعی نامید كه با اشغال ، كشتار و خشونت همراه است .  امروزه با وجود سازمان های بین المللی بسیار كه عیله جنگ فعال اند ، باز هم جنگ و دست زدن به اقدام خشونت آمیز به عنوان  اولین راهكارشناخته می شود ، و گفتگو و یا بهره گیری از روش های مسالمت آمیز همچون سرتاسر تاریخ شیوه ای مهجور و ناكارآمد می نمایاند و انسان امروز علیرغم پیشرفت در عرصه های فرهنگی ، علمی ، اجتماعی و سیاسی باز هم با توسل به خشونت مشكلات خویش را حل می كند . با این همه جنگ علیرغم چهره ناخوشایندش در برخی از موارد هنگامی كه همه راههای گفتگو بسته شده و عناد و دشمنی یكی از طرفین راه را برای دستیابی به صلح می بندد،لازم و بلكه ضروری به نظر می رسد " در قلمرو اجتماعی ، جنگ اگر با كسانی است كه نظم را مختل می كنند و هدف از آن جنگ به راه آوردن آشوبگران است پس كار بر حقی است كه در حقیقت فقط جنبه ای از جوانب و جهات عدالت به كلی ترین معنای كلمه محسوب می شود... "(1)

گاه جنگ ، رویارویی ایمان و كفر است مانند جنگ های پیامبر با كفار مكه، و گاه رویارویی عدل و جهل است ،مانند جنگی كه حضرت امیر با خوارج خشك مغز داشت ، و گاه جنگ رویارویی دو گروه است كه یكی بر حق پای می فشرد  و دیگری بر باطل ، در این صورت برخورد و رویارویی این دو به دلیل اینكه در ذات با یكدیگر متباین اند اجتناب ناپذیر خواهد بود ، از این نمونه می توان جنگ حضرت امیر با سپاه شامی آل امیه را مثال زد ، معاویه كه تا چندی پیش به روی اسلام شمشیر می كشید ،اینك مدعی رهبری و امامت جامعه مسلمین وخوانخواه خلیفه مسلمین بود ، در حالی كه خود و خاندانش از آزادشدگان فتح مكه بودند ؛- آنها كه از بیم جان و در ظاهر اسلام آوردند و در نهان بر همان كفر و شرك خویش باقی ماندند- . حال این مرد رو در روی كسی ایستاده كه اولین مردی است كه اسلام آورده ، در لیلة المبیت بر جای پیامبر خفته تا جان حبیب خویش را در امان دارد ،همواره در تمام جنگ های پیامبر حضور داشته ( البته به جز جنگ تبوك كه به عنوان نایب پیامبر درمدینه باقی ماند) ، با شمشیر و رشادت خویش از نهال نوپای اسلام محافظت كرده و از سوی خدا و پیامبر به جانشینی رسول خاتم برگزیده شده بود .

رویارویی این دو كه یكی نماد صداقت ، رشادت ، ایمان و پایمردی است با دیگری كه نمونه خباثت ، كفر و پیمان شكنی است ، اجتناب ناپذیر می نماید.از این روست كه جنگ صفین كه معاویه برای بروز آن روزشماری می كرد و حضرت امیر به واسطه از دست رفتن نفوس مسلمین آن را ناپسند می داشت ، آغاز شد . در این نوشتار سعی بر آن است تا به جنگ صفین در لابه لای خطبه ها و نامه های نهج البلاغه نظری بیفكنیم.

معاویه در زمان عثمان به مدد برخورداری از پیوند های خویشی با خلیفه سوم به حكومت شام گماشته شد و پس از قتل عثمان و به امامت رسیدن حضرت امیر ، وقتی ایشان حكام ولایات را بنا بر رای و نظر خویش تعویض كردند او تن به طاعت حضرت امیر نداد و حاضر نشد از حكومت شام چشم پوشی كند در چندین نوبت امیرالمومنین علی با اعزام سفرا و یا ارسال نامه هایی خواستار بركناری معاویه شد ولی وی سرباز زد تا اینكه معاویه برای آنكه در میدان جنگ تكلیف حكومت شام را مشخص كرده باشد با بهانه خونخواهی عثمان راهی عراق شد . حضرت امیر در نامه ای به معاویه در این باره چنین گفتند : "...معاویه از كی شما زمامداران رعیت  و فرماندهان امت بوده اید؟ نه پیشنیه ای در دین دارید و نه شرفی مهین از زمان پیشین ... تو را می ترسانم از اینكه سرسختانه در فریب آرزوهای دون باشی و در آشكارا و نهان دوگون (ریا كار)،  خواهان جنگی؟ پس مردم را به یك سو بگذار و خود رو به من آر و دو سپاه را از كشتار بزرگ معاف دار. تا بدانی پرده تاریك بر دل كدام یك از ما كشیده است و دیده چه كس پوشیده. من ابوالحسنم كشنده جد و دایی و برادر تو كه روز بدر به آنان دست یافتم و سر آنان را شكافتم. آن شمشیر را همراه دارم و با همان دل از دشمنم دمار برآرم. دین خود را ترك نگفته ام و پیامبری تازه را نپذیرفته. من همان راهی را می روم كه شما به اختیارش وا نهادید. و در آن به ناخشنودی پا نهادید. پنداری خون عثمان را می خواهی تو میدانی عثمان را چه كسانی كشتند خواهان خون اویی ، از آنان بخواه ..... می بینم لشكریانت با ناشكیبایی از ضربت های دمادم و بلاهای سخت و برخاك افتادن در پی هم، مرا به كتاب خدا بخوانند ، (در)حالی كه كافرند و در انكار، و یا بیعت كرده اند و از بیعت دست بردار."(2) چنین حضرت امیر، معاویه را از كشتار مسلمین در میدان جنگ بیم داد و از رویارویی دو سپاه باز داشت ولی معاویه را پروای جان مسلمانان نبود .او بر چارپای قدرت سوار بود و اگر در این راه پیكرهای مردم در زیر سم ستورانش متلاشی می شدند،  او را خم به ابرو نمی آمد. از این رو جنگ چاره ناپذیر شد با این حال كراهت امیرالمومنین از جنگی كه در آن خون مسلمانی ریخته شود در خطبه ها و یا نیایش های ایشان مشهود است. " خدایا به تو پناه می برم از سختی سفر و رنج و اندوه حضر  ...، خدایا تو در سفر یار و همراهی، و برای بازمانان نگاهبان و پناهی جز تو ...  كس را ....  به كار همراهی سفر نیاید."(3)

و در خطبه ای دیگر چنین می فرماید : " ای خدای آسمان افراشته و فضای نگاهداشته ...اگر بر دشمنان پیروز كردی ، ما را از ستم بر كنار كن و در راه حق راست و استوار. و اگر آنان را بر ما پیروزی دادی شهادت را روزی ما كن و از فتنه نگهدارمان. كجاست آزاد مردی كه به حمایت مردم خویش برخیزد و غیرتمندی كه هنگام نزول بلا بستیزد؟" و سپس در ادامه یاران خویش را چنین بشارت می دهد كه "ننگ را پشت سر و بهشت را پیش رو دارید." (4)و علی ، این رادمرد پرورش یافته در دامان اسلام و نبی اكرم (ص ) كه در سخت ترین جبهه های نبرد خم به ابرو نیاورده بود از فتنه در عالم اسلام بیمناك و از ریخته شدن خون مسلمانان هراسان بود، ولی علی را چه چاره كه حریف وی پیوسته بر تنور جنگ و خشونت می دمید و آتش اختلافات قبیله ای و نژادی را تیز می كرد . حضرت امیر با جمع سپاهیانش راهی صفین شد. ولی بازهم به امید آنكه كار به مصالحه پایان یابد و به جنگ نیانجامد دست به حمله نگشاد و از این رو مورد سوال سپاه خود واقع شد در این زمان امام در خطبه ای خطاب به سپاهش فرمود : اما گفته شما كه این همه درنگ به خاطر ناخوش داشتن مرگ است. به خدا پروا  ندارم كه من به آستانه مرگ درآیم یا مرگ به سروقت من آید. اما گفته شما كه در جنگ با شامیان دودل مانده امبه خدا كه یك روز جنگ را واپس نیفكنده ام جز كه امید داشتم گروهی به سوی من آیند و به راه حق گرایند و به نور هدایت من راه پیمایند. این مرا خوشتر است تا شامیان را بكشم و گمراه باشند هر چند خود گردن گیرنده گناه باشند."(5)علی چنین دل در گرو هدایت امت داشت ولی معاویه جز به پیمان شكنی رفتار نمی كرد .

سپاه شام آب را بر روی سپاه امیر المومنین بست و در این باره امام علی (ع) در خطبه ای به یارانش فرمود: " از شما خواستند تا دست به جنگ بگشایید پس یا به خواری بر جای بپایید و از رتبه ای كه دارید فروتر آیید یا شمشیرها را از خون تر كنید و آب را از كف آنان به در كنید ،خوار گشتن و زنده ماندنتان مردن است و كشته گشتن و پیروز شدن، زنده بودن، معاویه گروهی نادان را به دنبال خود می كشاند و حقیقت را از آنان می پوشاند. تا خود را به كام مرگ دراندازند."(6) و علی (ع) وقتی معاویه را بر جنگ مصّر دید  یاران خود را برای جنگ آماده ساخته و چنین گفت :  " گروه مسلمانان ترس از پروردگار را شعار دارید و برون را پوشیده به آرامش و وقار، و در میدان  كارزار دندان ها را سخت بر هم بفشارید. كه شمشیرها را باز می دارد از رسیدن به كاسه سر و ساز جنگ را آماده سازید هر چه بهتر و نیكوتر ... خود را خرم و سرخوش دارید و با آسانی و سبك جانی به سوی مرگ گام بردارید این لشكر انبوه فراهم و این خیمه های طناب افكنده در هم را هدف حمله خود سازید. به قلب آن حمله برید و از كارش بیندازید كه شیطان در چین و شكن آن خانه گرفته است. دستی پیش برای حمله و ستیز و پایی پس برای گریز. پس استوار باشید و پایدار تا حق برای شما روشن گردد و پایدار."(7)

ولی با این حال علی مرد اخلاق است ، جز به عدل رفتار نمی كند و دركارزار با دشمن دیرین خود نیز از اصول و ارزش های خویش دست نمی شوید . هنگامی كه جمعی از سپاهیانش به سپاه شام دشنام دادند ، امیر المومنین با  اعتراض به آنان گفت: " من خوش ندارم شما دشنامگو باشید. لیكن اگر كرده های آنان را باز گویید و حالشان را فرا یاد آرید به صواب نزدیكتر بُوَد و در عذرخواهی رساتر. وبه جای دشنام بگویید خدایا ما و آنان را از كشته شدن برهان و میان ما و ایشان سازش قرار گردان و از گمراهی شان به راه راست برسان. تا آن كه حق را نمی داند، بشناسد و آن كه برای دشمنی می رود و بدان آزمند است باز ایستد."(8)

سپاه عراق با تكیه بر ایمان و راهنمایی های دلیرمرد میدان، علی ، پیروزمندانه بر سپاه شام تاختند و آنگاه كه شكست بر معاویه آشكار شد وی به مكر و حیله عمروعاص قرآن ها را بر نیزه كرد تا قرآن میان آنان حكم باشد و د ر این میان آن دسته از سپاه عراق كه دیدی ژرف نگر و ایمانی سترگ نداشتند بدین فریب ، فریفته شدند . حضرت امیر در این باره درنهج البلاغه ، مكر معاویه را چنین توصیف كرده است :"....این كاری است كه آشكار آن پذیرفتن داوری قرآن و نهان آن دشمنی با خدا و ایمان. آغاز آن مهربانی است و پایان آن پشیمانی."(9)

ولی سپاه امیر را ایمان سست بود و دل در گرو ظاهر ، باورشان نبود كه جان قرآن را به همراه دارند و دیگر نیازی به قرآنی كه بر پاره های كاغذ نگاشته شده ، ندارند  و این چنین بود كه علی را تنها گذاشتند ؛ ولی حضرت امیر كه بر كژروی آنان و بر حقانیت خویش ایمان داشت آنان را به كاری كه دلخواهشان نبود وادار نكرد و تنها آنان را بیم داد و گفت : " ای مردم پیوسته كار من با شما به دلخواهم بود تا آنكه جنگ ناتوانتان نمود. به خدا اگر جنگ كسانی را از شما گرفت و كسانی را به جای گذاشت برای دشمنانتان زیان بیشتر داشت.من دیروز فرمان می دادم و امروز فرمانم می دهند. دیروز باز می داشتم و امروز بازم می دارند. شما زنده ماندن را دوست دارید و مرا نرسد به چیزی وادارمتان كه ناخوش می انگارید."(10)

ولی با این حال نتیجه كردار آنان را چنین برآنان نمایاند و آگاهیشان داد : ... و زودا  كه پس از من بر شما روزگای آید كه چیزی از حق پنهان تر نباشد و از باطل آشكارتر و از دروغ بستن بر خدا و رسول او بیشتر و نزد مردم آن زمان كالایی زیانمندتر از قرآن نیست اگر آن را چنانكه باید بخوانند و نه پر سودتراز قرآن اگر معنی كلماتش را برگردانند و در شهرها چیزی از معروف ناشناخته تر نباشد."(11)

در این زمان  قرآن به ابزاری برای رهایی از شكست سنگین بدل شد و راه را برای استفاده ابزاری از قرآن گشود و آنچه را كه علی بیم آن داشت و بر آن زنهار می داد ، گریبان مسلمین را  گرفت و دین و قرآن برای تحكیم قدرت امویان به كار رفت .

امیر المومنین درباره حكمین كه دوسپاه بر آن پای می فشردند چنین گفت :" درشتخویانی دون پایه بندگانی فرو مایه از هر گوشه ای گرد آوریده و از این سو و آن سو چیده. مردمی كه بایستی احكام دینشان اندوزند و ادبشان بیاموزند و تعلیمشان دهند و كار آزموده شان كنند و بر آنان سرپرست بگمارند و دستشان گیرند و نه از مهاجرانند و نه از انصار و نه از آنان كه در خانه ماندند.آگاه باشید كه مردم (شامیان ) برای خود كسی را گزیدند كه بدانچه درست می دارند از همه نزدیكتر است و شما كسی را گزیدید كه بدانچه ناخوش می شمارید از همه نزدیكتر. دیدید دیروز عبدالله پسر قیس ( ابوموسی اشعری) چه می گفت؟ " فتنه ای آغاز شده است پس زه كمان های  خود را باز كنید و شمشیرهای خویش را در نیام نهید." اگر ابوموسی در آنچه گفت راستگو بود با آمدنش بی آنكه مجبورباشد خطا كرد و اگر دروغگو بود راه تهمت را بر خود وا كرد. عبدالله پسرعباس را رو بروی عمرو پسر عاص بگمارید فرصتی را كه هست غنیمت شمارید و شهرهای دور دست را در دست خود نگاه دارید. نمی بینید چگونه در آن شهرها آتش جنگ سوزان است و خان و مان ها ویران."(12)

ولی رای مردم جز این بود  و راه دیگری را می رفتند و گوش خود را بر نصایح مشفقانه علی بسته بودند ، لذا چنانكه می دانید در جریان حكمین ابوموسی اشعری با بلاهت تمام ، علی را از خلافت خلع كرد و عمروعاص با حیله و زیركی ، معاویه را به خلافت برگزید و این نیرنگ را به عنوان رای حكمین به مردم نمایاند ، كسانی كه سوگند یاد كرده بودند در حكمیت به قرآن و كلام خدا نظر  داشته باشند به راه خلاف قرآن رفتند و بر ضلالت خویش افزودند. و در نهایت كار امام چنین فرمود : " رای سران شما یكی شد كه دو مرد را به داوری پذیرند و از آن دو پیمان گرفتیم كه قرآن را لازم گیرند و فراتر از حكم آن نگزینند زبان ایشان با قرآن باشد و دلشان پیرو حكم آن.آن دو از حكم قرآن سر پیچیدند و حق را واگذاردند حالی كه آن را می دیدند. هوای آنان بیرون شدن از راه راست بود و خوی ایشان كجروی شرط با آنان این بود كه حكمشان به عدالت باشد و كارشان به حقیقت ؛ و این پیش از آن بود كه دو تن رایی چنان نادرست زنند و حكمی چنان ستمكارانه كنند. ما به كار خویش ایمان داریم و آن دو از راه حق بیرون رفتند و حكمی بر خلاف آنچه باید دادند."(13)

و جنگی كه می رفت تا طومار امویان را در هم پیچد و آینده اسلام و حكومت اسلامی را تغییر داده ، به فلاح و رستگاری رهنمون شود ، با ظاهر بینی سپاهیان عراق و با بلاهت ابوموسی اشعری به سود امویان به پایان رسید و آنان نیز بر اسلام جفای بسیار روا داشتند و این دین الهی را از مسیر حقیقی خویش منحرف ساختند و به جای حكومت عدل الهی و اسلامی حكومتی مبتنی بر تفاخر عربی و نژادی بنا نهادند.

منابع :

2- نامه 10 از نهج البلاغه

3- خطبه 46 - هنگام رفتن به شام

4- خطبه 171 چون آهنگ دیدار مردم را در صفین فرمود

5- خطبه 55 یاران امام می گفتند چرا در رخصت جنگ با شامیان درنگ می كند؟

6- طببه 51  چون سپاهیان معاویه در نبرد صفین شریعه فرات را گرفتند و یاران علی را از برداشتن آب باز داشتند.

7- خطبه 66 كه در یكی از روزهای صفین به یاران خود فرموده است

8- خطبه 206 چون شنید كه گروهی از یاران او شامیان را در جنگ صفین دشنام می گویند.

9- خطبه 122      به هنگام كارزار با خوارج آن دسته كه در صفین براند

10- خطبه 208 چون یاران او در كار حكمین با وی دودلی نشان دادند،

11- خطبه 147

12- خطبه 238 در باره دو دارو عراق و شام و نكوهش شامیان

13- خطبه 177 در باره حكمین