تبیان، دستیار زندگی
هنگامی كه آن بالاها، در قلّه‌ها كولاك و سرما در درختها و بوته‌ها بیداد می‌کند غم نخور از ریشه، در درّه‌ها گیاه تازه و غنچه‌دار می روید
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

طلوع امید

چهار شعر از عبدالله په‌شیو

طلوع امید

عبدالله په‌شیو، از صداهای ماندگار و اصیل  شعر امروز عراق، سال 1946 در اربیل به دنیا آمد. اولین مجموعه شعر خود را با نام "اشک و زخم" در سال 1967 به چاپ رساند. تا کنون ده مجموعه شعر از او منتشر شده است. په‌شیو جزو شاعران مطرح  نسل دوم کردستان عراق و از همنسلان شیرکو بیکه‌س و لطیف هلمت است. در سال 1973 به دلایل سیاسی از کشور خود خارج شد و اکنون در فنلاند به سر می‌برد. او در سال 1983 دکترای زبان و ادبیات کُردی را از قسمت خاورشناسی دانشگاه مسکو دریافت کرد و اكنون به تدریس این زبان می‌پردازد.

شعر او سرشار از تصویرهای بدیع و آکنده از شاخصه‌هایی چون زندگی، عشق ، وطن، غربت، آزادی، مبارزه، عدالت‌خواهی و درخشش آهنگهای فراموش شده‌ی طبیعت پاک انسانی‌ست. زبان شعر او چون دیگر شاعران همروزگارش پرطنین و کوبنده است و او با استفاده از این شكل زبان هرآنچه زشت، ظالمانه و غیر انسانی‌ست می‌کوبد. عبدالله په‌شیو در شعرهایش رنج و محرومیت ملتش را به تصویر می‌کشد. شعرش لبریز است از تعهد به مردمش. خصوصیت عمده‌ی آثار او این است که برخلاف شعر شیركو بیكه‌س كه عموماً روشنفكرانه و استعاری‌ است، شعر او هم قشر تحصیل کرده و شعرخوان و هم مردم عادی را به یك میزان جذب می‌كند، چراکه پژواک غمگنانه‌ی مصیبتهای فراموش نشده‌ی آنهاست.

نیمه شدن

در چشم تو- آغاز بهار است

در چشم من- چلّه‌ی زمستان.

در زاری تو- خوشی لبریز است

در زاری من- غم زانو زده.

نیمی از من با تو

چون خاكستری سرد و مرده است

نیمی دیگر

به پاس عشقی دیگر شعله گرفته .

برلین 1982

عقاب و درخت

طلوع امید

بسیار وقتها تو می‌خواهی

گیاه و بوته و درخت باشی.

كجا جوانه زدی

كه آنجا ریشه بگیری؟

بسیار وقتها

تو می‌خواهی عقاب باشی.

تا آنجا كه نگاه می‌بیند اوج می‌گیری

تا بلندای آسمان

در جست‌وجوی درخت و دریا.

كدام كوه دور است؟

كدام گون بلند است؟

با بال شهپر بر آن می‌گذری.

دوست دارم مثل تو باشم:

رگم ریشه‌ی درختان باشد،

بلندپرواز چون عقاب.

1982

امید

هنگامی كه

آن بالاها، در قلّه‌ها

كولاك و سرما در درختها و بوته‌ها بیداد می‌کند

غم نخور

از ریشه، در درّه‌ها

گیاه تازه و غنچه‌دار می روید.

ترابلس – 1988

به یاد یک شبِ زمستانی 1973- 1974

طلوع امید

شنیده‌ای برف

آتش بزند شبی خاموش را؟

پیرهنی از گل بدوزد برای شب؟

عطر خوش خون را به جوش آرد؟

خاطره‌ای این چنین را به یاد دارم:

شب سردی از چلّه‌ی زمستان بود

در گوشه‌ای که بستر زمین و سقف آسمان بود

با شعله‌ور شدن آزار دو جسم درهم تنیده

برف نیمه شب به چمنزار و میهن آفتاب مانند شده بود!

برگرداننده: بابك صحرانورد

تنظیم:بخش ادبیات تبیان