تبیان، دستیار زندگی
شما را در قلعه ی خود میان کوههای بی حاصل که بادهای شدید جنوب گوئی برای بلیعدنشان بر آنها می زنند، آسوده و آرام می دیدم. در آرامشی که چنین صداها در بردارد و چنین قوائی آنجا در جنبشند چه سلطنتی است! ...
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

پردل و خلوت گزین در سختی زندگی

چند نامه به شاعری جوان(پایان)

نامه های پیشین

نامه نهم

فوربرگ. سوئد 4 فوریه 1904

آقای کاپوس عزیزم

پردل و خلوت گزین در سختی زندگی

در این مدت که نامه ای از من به شما نرسید یا سخت مشغول و یا در سفر بودم. اکنون هم نوشتن برای من آسان نیست. زیرا که دستم از نوشتن نامه های بسیار فرسوده است. اگر منشی داشتم با شما نکته ها می گفتم و اکنون که چنین نیست این مختصر را در پاسخ نامه ی مفصل خود بپذیرید.

من غالباً در فکر شما هستم  چنان توجهم به شماست که شاید همین توجه به طریقی شما را یاری کند. به خلاف، در این نکته تردید دارم که نامه های من برای شما سودمند باشد. نگوئید که «البته هست». این نامه ها را که به شما می رسد، بی تشکر بسیار، بپذیرید و بگذارید زمان کار خود را انجام دهد.

شاید ورود من در جزئیات مطالبی که می گوئید بی فایده باشد. درباره ی تمایلی که به شک دارید و دشواری هائی که در تطبیق زندگانی مادی و معنوی خود دریافته اید آنچه می باید بگویم گفته ام. باز هم آرزو می کنم که شما چندان صبور باشید که تحمل کنید و چندان صفای ضمیر داشته باشید که ایمان بیاورید. بکوشید که هر روز بیش از پیش خود را به خلوت خویش و به هر چه دشوار است تسلیم کنید. درباره ی نکته های دیگر بگذارید که زندگانی کار خود را انجام دهد و باور کنید که همیشه حق با زندگیست.

اما درباره ی احساسات، احساسی که سراپای وجود شما را فرا گیرد و موجب اعتلای شما باشد پاک است. ناپاک احساسی است که جزئی از وجود شما را خرسند می کند و در نتیجه ذات شما را دیگرگون می سازد. چون به دوران کودکی خود رو کنید هر اندیشه ای که در ذهن شما بگذرد نیکوست. هر چه موجب افزایش وجود شما باشد خوبست. هر هیجانی خوبست اگر همه ی خون شما به گردش در آورد. به شرط آنکه مستی با انقلاب نبوده بلکه نشاطی در کمال صفا باشد که مانند آئینه در آن نظر بتوان کرد. می دانید چه می گویم؟

شک نیز، اگر تربیتش کنید، ممکنست سودمند باشد؛ یعنی آلت تشخیص و انتخاب بشود. چون شک خواست بر نکته ای مستولی شود از او برهان بخواهید. مراقبش باشید. شاید ردپایش را پیدا کنید و شاید او را از جا ببرید. پیشش سپر نیندازید. دلایلش را بپرسید و هرگز از این نکته غفلت نکنید. روزی خواهد رسید که این مایه  ی ویرانی از بهترین کارگران شما بشود. یعنی زیرک ترین کارگرانی که بنیان زندگانی شما را بنا می کنند.

آنچه امروز می توانم به شما بگویم همین است. با این نامه یک نسخه ی جداگانه از منظومه ی ای که در مجله ی «دویچ آربیت» پراک منتشر کرده ام نیز برای شما می فرستم. در این منظومه نیز با شما از مرگ و زندگانی و این که هر دو بزرگ و پرشکوهند سخن می گویم.

نامه ی دهم

پاریس. فردای عید نوئل 1908

پردل و خلوت گزین در سختی زندگی

می دانید که از رسیدن نامه ی زیبای شما چه نشاطی دریافتم؟ خبرهائی که از خود داده اید و برهان هم آهنگی و خوش تعبیری است بسیار نیکوست. هر چه بیشتر در این خبرها دقت می کنم براستی که آنها را بهتر می یابم. می خواستم این نکته را برای شب عید نوئل به شما بنویسم اما در مشغله ای که این زمستان دارم عید فرتوت چنان زودفرا رسید که بزحمت آماده ی آن شدم و مجال نوشتن نداشتم.

اما در این روزهای عید بارها در اندیشه ی شما بودم. شما را در قلعه ی خود میان کوههای بی حاصل که بادهای شدید جنوب گوئی برای بلیعدنشان بر آنها می زنند، آسوده و آرام می دیدم. در آرامشی که چنین صداها در بردارد و چنین  قوائی آنجا در جنبشند چه سلطنتی است! چون می اندیشم که دریا نیز، اگر چه دورست، در این منظره هست و آوای آن مانند نوای دلنشین نغمه های باستانی آنجا طنین می اندازد، آرزو می کنم که شما با صبر و ایمان خود را به این خلوت پرشکوه تسلیم کنید. اکنون هیچ چیز زندگانی شما را از این خلوت محروم نمی تواند کرد. خلوت، نهانی، به طریقی مداوم و مؤثر، مانند نیروئی ناشناس در زندگانی و کردار شما اثر می کند و این درست مانند اثری است که خون نیاکان در وجود ما داشته و از اختلاط آن با خون ما ترکیبی بی مانند ایجاد شده است که هرگز نظیری نخواهد داشت و در هر خم زندگانی ما نشانی از آن پدیدار می شود.

آرزو می کنم که شما با صبر و ایمان خود را به این خلوت پرشکوه تسلیم کنید. اکنون هیچ چیز زندگانی شما را از این خلوت محروم نمی تواند کرد.

آری، شادمانم که شما را در این پیشه، با این رتبه، در این جامه و این خدمت می بینم و این همه اموری است که محسوس است. در این زی، پیشه ی شما که اداره ی گروه قلیلی است صفت ابهت و ایجاب می پذیرد. پیشه ی سربازی کار بازی یا تلف کردن وقت نیست. بلکه کاری دقیق است که نه همان مخالف شخصیت نمی باشد بلکه موجب تقویت آنست. از همه ی طرق زندگی آن طریقه برای ما لازم است که ما را برانگیزد و با امور مهم زندگی روبرو کند.

اشتغال به هنر هم یکی از وجوه زندگی است و می توانیم بی آنکه خود متوجه باشیم بدان بپردازیم، و به یکی از طرق دیگر معاش کنیم. هر طریق معاشی که با امور واقعی مربوط باشد به هنر نزدیک تر از طریقه هائی است که بازندگی رابطه ندارد و اگرچه تقلید هنر است موجب فروگزاردن و پست کردن آن می گردد. روزنامه نویسی و انتقاد و سه ربع آنچه ادبیات خوانده می شود از این قبیل است. باری، من شاد می شوم که شما از این راهها بپرهیزید و در سختی زندگی پردل و خلوت گزین باشید. امیدوارم که سال نو شما را در این راه نگه دارد و تقویت کند.

پایان نامه ها

ارادتمند همیشگی

راینر ماریا ریلکه

تنظیم:بخش ادبیات تبیان