پاسخ امام خمینى(ره) به پرسشهایى در باب ولایت فقیه
(قسمت اول)
وقوع انقلاب اسلامىمحصول تلاش رهبرى دینى بودكه توجه به امور سیاسى وسرنوشت مسلمانان و تلاش درجهت تاسیس جامعهاى مطابق باارزشهاى دینى را جزء اصول واعتقادات اصیل اسلام مىدید.
این اعتقادات، مسبوق به یكدعوى قرآنى است دال بر آنكهدین، پاسخگوى مسائلاجتماعى بشریت (سیاسى واخلاقى و حقوقى) است.
حضرت امام خمینى(ره)، پیوندمیان دین و سیاست و تشكیلحكومت اسلامى را از واجباتاولیه بلكه از اهم احكام اسلامخواندند.
اما رویكردى نیز وجودداشته و دارد كه اصل پیوند میاندین و حكومت، و نیز اهمیت آنرا، بكلى منكر است و حتىصدق صورت اولیه مساله وضروریات آموزههاى دینى دراین باب را، مورد تردید قرارمىدهد. بنظر آنان، «دین، فراتراز امور روزمره است و نباید واردحوزه امور سیاسى شود».
باید توجه داشت كه ادعاىفوق، گرچه با بیانى نو مطرح شود اماریشه در تاریخ دارد.
اینكه شان دین،پایینتر یا بالاتر از مسائل سیاسى وحكومتى است، مآلا به نفى حكومتاسلامى و توجیه حكومتهاى فاسدانجامیده و یكى از موانع تشكیلحكومت صالحان طى قرنهاى مدیدبوده است. از جمله ادله آن این است كهبه ولایت فقیه در طول تاریخ، فرصتیك آزمون منطقى داده نشد. لذا، طبیعىاست كه این نظریه، علیرغم استحكامتئوریك و استناد به "عقل و نقل"، درمعرض ابهامات و اتهاماتى باشد. روشناست، كه هر تفكرى در صحنه عمل،روندى تكاملى و تدریجى را طى مىكندو هر پدیده، مرحله به مرحله، دقیقتر وصائبتر مىشود.
تئورى نظام اسلامىنیز، در سالیان اخیر درجه به درجه،شفافتر و آبدیدهتر شده است. ظهور وحضور ولایت فقیه در مناسبات دنیاىحاضر و ایجاد حكومت مدرن اسلامى،سپس تكامل تئوریك آن تا پایه "ولایتمطلقه فقیه" با توجه به روح كلى كتاب وسنت و آثار باقىمانده از ائمهمعصومین(ع)، همه و همه، تبصرههاىتدریجى بود كه به این نظریه مترقى،ضمیمه شد و پیچیدگىهاى آن را بدقت مورد موشكافى قرارداده وراهحلهاى دینى و عقلانى را پیشروآورد.
با توجه به فشارهاى موجود درطول حیات ائمه اطهار(ع) و امتناعتشكیل حكومت علنى و ظاهرى شیعى،نباید انتظار داشته باشیم كه بدون هیچ زحمتى و از همان ابتداء، نظاماقتصادى و سیاسى اسلام به شكلكامل و مدون در اختیار ما باشد و مسلم است كه این نظامات باید در سایهولایت فقیه و در زمان نه چندان طولانى،بتدریج مدون شده و در اختیار بشریتقرارگیرد. چنانچه تا كنون نیز تجربیات بسیار مهم و موفق ایران،سرفصلهاى جدیدى در فلسفه سیاسىو حقوق مدنى جهان اسلام گشودهاست.
بىشك، ولایت فقیه به عنوانبارزترین نوع پیوند دیانت و سیاست،بیانى جدید در حوزه اندیشه سیاسىبودهاست. حضرت امام (ره) با احیاىامر حكومت و تاسیس جمهورىاسلامى، نحوه اتصال دین و سیاست رادر عمل نشان داد و بر بسیارىسوءتفاهمات و نیز خاطرات تلخحكومتهاى كلیسائى قلم كشید.
امام(ره)، نخستین فقیهى است كه دراعصار اخیر پس از آنكه مبحث ولایتفقیه و حكومت اسلامى را در قالبتئورى بیان داشت، آن را مستقلا به مقامعمل نیز درآورد.
این حركت در دستیابى به حكومتاز طریق یك انقلاب استثنائى مردمىتحقق یافت و امام(ره)، تشكیل حكومتو قدرت سیاسى را تنها ابزارى براىاصلاح جامعه در ابعاد گوناگون دانسته واثبات نمودند كه دین مىتواند و بایدمنشاء اصول حیات جمعى و برنامهزندگى باشد و با پیروى از آن مىتوان وباید به نیازمندیهاى مادى و معنوىانسانها پاسخ گفت.
امام خمینى (ره) طرح نظریه ولایتفقیه را در خلال مكتوبات وسخنرانیهاى متعددى ارائه دادهاند. ازاولین تالیفات ایشان كه صریحا بهحكومت دینى و حضور و نظارتروحانیت در اداره كشور اشاره مىكنند،كتاب «كشف الاسرار» است كه در سال1321 هجرى شمسى به رشته تحریردرآمد. معظمله در این كتاب به بعد"نظارت" و نیز ملاحظات حكومتىفقهاء اشاره كردند.
از دیگر آثار حضرت امام،«الرسائل»، «البیع» و «تحریرالوسیلة»است كه در آنها نیز بطور متفرق و بهتناسبهاى گوناگون، منصب حكومت ودخالت در مسایل سیاسى و اجتماعى واصلاح زندگى دنیوى را براى فقیه، ثابتمىدانند و بگونه پراكنده به مبحثولایتسیاسى "فقیه عادل" نیزپرداختهاند.
اما مهمترین و صریحترین اثرمكتوب حضرت امام(ره) در بابزعامتسیاسى فقیه، كتاب "ولایتفقیه" یا "حكومت اسلامى" است كهبخشى از درس خارج فقه معظمله درنجف اشرف بوده و بطور مبسوط وعلنىترى به مسئله پرداختند و دردهههاى پیش از انقلاب، بمثابه"مانیفست" مبارزان مسلمان در داخلكشور، تكثیر و دستبدست مىشد.
علاوه بر موارد مذكور، مجموعسخنرانیها و نامههاى حضرتامام(ره)در طول حیات پربركتشان و نیز بعد ازپیروزى انقلاب در باب "حكومتاسلامى" مضبوط است و در این مقال،سعىمىشود با مرورىسریع، بخشى ازدیدگاههاىایشاندرباببرخىپرسشهاىمهم را به اجمال، بررسى كنیم:
بنیانگذار جمهورى اسلامى دررابطه با "جامعیت دین اسلام"مىفرمایند:
"تبلیغ كردند كه اسلام دین جامعىنیست، دین زندگى نیست، براى جامعه،نظامات و قوانین ندارد، طرز حكومت وقوانین حكومتى نیاورده است." (1)
آیا دین، مىتواند منشاء و معیاریك حكومتباشد و آیا به شئون دنیوىو اجتماعى مردم از قبیل حقوق و اقتصادو سیاست نیز ناظر است؟! بعبارتدیگر، آیا تشكیل حكومت عدل، یكوظیفه دینى است؟ امام مىفرمایند:
«... اسلام و حكومت اسلامى پدیدهالهى است كه با بكاربستن آن سعادتفرزندان خود را در دنیا و آخرت بهبالاترین وجه تامین مىكند و قدرت آنرا دارد كه قلم سرخ بر ستمگریها،چپاولگریها و فساد و تجاوزها بكشد وانسان را به كمال مطلوب خود برساند،مكتبى است كه برخلاف مكتبهاىغیرتوحیدى در تمام شئون فردى واجتماعى و مادى و معنوى و فرهنگى وسیاسى و نظامى و اقتصادى دخالت ونظارت دارد. و از هیچ نكته ولو بسیارناچیز كه در تربیت انسان و جامعه وپیشرفت مادى و معنوى نقش داردفروگذار ننموده است. از موانع ومشكلات سرراه تكامل را در اجتماع وفرد گوشزد نموده و به رفع آنها كوشیدهاست و... حفظ اسلام در راس تمامواجبات است.» (2)
امام خمینى(ره) متذكر مىگردندكه در دوره كتب حدیث، بیشترین احكاممربوط به مسائل اجتماعى، سیاسى واقتصادى است و مسئله حكومت ازسیاست، از اهم احكام الهى و غیرقابلتفكیك از دین خدا مىباشد:
«از یك دوره كتاب حدیث كه حدودپنجاه كتاب است و همه احكام اسلام رادربردارد، سه، چهار كتاب مربوط بهعبادات و وظایف انسان نسبتبهپروردگار است. مقدارى از احكام هممربوط به اخلاقیات است. بقیه، همهمربوط به اجتماعیات، اقتصادیات،حقوق و سیاست و تدبیر جامعه است.» (3)
«مگر زمان پیغمبر اكرم(ص)،سیاست از دیانت جدا بود؟ مگر در آندوره، عدهاى روحانى بودند و عدهدیگر، سیاستمدار و زمامدار؟ مگر زمانخلفاى حق یا ناحق، زمان خلافتحضرت امیر(ع)، سیاست از دیانت جدابود؟ دو دستگاه بود؟ این حرفها رااستعمارگران و عمال سیاسى آنهادرست كردهاند تا دین را از تصرف اموردنیا و از تنظیم جامعه مسلمانان بركنارسازند و ضمنا علماى اسلام را از مردم ومبارزان راه آزادى و استقلال جدا كنند.در اینصورت مىتوانند بر مردم مسلطشده و ثروتهاى ما را غارت كنند. منظورآنها همین است.» (4)
امام(ره) همچنین تصریح مىفرمایندكه انكار ضرورت «تشكیل حكومت»،انكار دین مبین اسلام است:
"هر كه اظهار كند كه تشكیلحكومت اسلامى ضرورت ندارد، منكرضرورت اجراى احكام شده و جامعیتاحكام و جاودانگى دین مبین اسلام راانكار كرده است." (5)
"رسولا...(ص) پایه سیاست را دردیانت گذاشته است. رسولا... - صلىا...علیه و آله و سلم - تشكیل حكومت دادهاست، تشكیل مراكز سیاست داده استو سایر خلفاى اسلام تا آنجایى بهانحراف كشیده نشده بود در صدراسلام، باید همه آنها را نفى كنند، بایدآنها را این آخوندهاى دربارى و اینسلاطین نوكرمآب، نفى كنند. بایدپیغمبراكرم و خلفاى اسلام را طرد كنند وبگویند كه آنها مسلم نبودند. براى اینكهدخالت در سیاست مىكردند.
سیاستىكه در صدر اسلام بود، یك سیاستجهانى بود. پیغمبراسلام دستش را درازكرده بود در اطراف عالم و عالم راداشت دعوت مىكرد به اسلام و دعوتمىكرد به سیاست اسلامى و حكومتتشكیل داد و خلفاى بعد حكومتتشكیل دادند. در صدر اسلام از زمانرسول خدا تا آن وقتى كه انحراف در كارنبود، سیاست و دیانت توام بودند." (6)
(در ادامه به ضرورت تشکیل حکومت دینی پرداخته خواهد شد)
(هندسه سیاسی در اندیشه امام خمینی)
بهرام بهرامسیرى
تنظیم:امید آشتیانی_حوزه علمیه تبیان
پىنوشتها
2. صحیفه نور، ج 21، ص 176
3. ولایت فقیه، ص 9
4. ولایت فقیه، ص 23
5. ولایت فقیه، ص 31
6. صحیفه نور، ج 17 - ص 138