تبیان، دستیار زندگی
زن- می دونی... می دونی چی یه!... شاید تو عاشق من نیستی!؟ مرد- من؟... من؟... من عاشقِت نیستم؟ من عزیزم؟ چرا این حرفو می زنی؟ عاشقتر از من دیگه کی یه، هان؟ من عاشقتم جانم، عزیزم. من همیشه عاشقت بودم... ...
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

عا - ش ِ - قـ ِ – تم

عا - ش ِ - قـ ِ – تم

مرد- نمیفهمم چرا مسئله رو اینقد بیخودی مشکل میکنی. من که گفتم چریان چی بوده عزیزم، تازه مگه باهم قرارنذاشته بودیم...

زن- نه، نه، نه منظورم اینا نیس...!

مرد- پس چی یه؟

زن- می دونی... می دونی چی یه!... شاید تو عاشق من نیستی!؟

مرد- من؟... من؟... من عاشقِت نیستم؟ من عزیزم؟ چرا این حرفو می زنی؟ عاشقتر از من دیگه کی یه، هان؟ من عاشقتم جانم، عزیزم. من همیشه عاشقت بودم...

زن- از کجا می دونی... هان؟

مرد- نمی دونم...! حِسش میکنم. با تموم وجودم حسش میکنم.

زن- از کجا اینقد مطمئنی اون چیزی که حس میکنی عشق، وَ نه چیز دیگه؟

مرد- می دونم دیگه. یه حِسه. یه حس عجیب... تا حالا اینقد عاشق کسی نبودم. فکرم نمیکردم دیگه ام بتونم اینجوری عاشق بشم. می فهمی؟ تو با همه زنای دیگه ئی که تا بحال می شناختم فرق داری. تو یه چیز دیگه هسی. توعشقِ منی، جونَمی. همه کسامی. بذار یه چیزی واست بگم. اینو از ته قلبم میگم. من جونمو حاضرم برات بدم.بخاطر تو حاضرم دست به هرکاری بزنم. می فهمی؟ حاضرم چشمامو درآرن. من عاشقِ هر ذره ی تـَنِتم. عاشقِِ عاشق ِ خود خودتم. عاشق نگاتم... باور کن! تو چشات که نگا میکنم، خوشبتخترین آدم روی زمینم.

کی دیگه عاشقتر از منه، هان؟

زن- جدی می گم، از کجا می دونی، نه واقعا؟ اگه می دونستم که تو واقعا عاشقمی، اگه می تونستم حرفات باور کنم، اگه می دونستم تو به من دروغ نمی گی، یعنی در واقع به خودت...! تو واقعا عاشق ِ منی؟

مرد- آره عزیزم، آره جانم، آره عشقِ من، آره، آره، آره، من عاشقتم. کی دیگه عاشقتر از منه، هان؟ ببین... تو حتی اگه نخوان منو ببینی، یعنی اگه منو از خودت برونی، برای دیدنت اگه شده هزار ساعت سر کوچه تون وامیسم منتظرت تا بتونم واسه یه لحظه ام که شده صورتِ ماهِ تو ببینم. تا بتنونم به اندازه ی یه چش به همزدن توچشای ِ نازت نگا کنم... چرا این سوآلا رو میکنی؟ یعنی چطور میتونی به عشق ِ من شک کنی؟

زن- چرا شک نکنم...! آخه رو چه حسابی این حرفارو میزنی؟ رو چه اصلی؟ ینی میخوام بگم چه مدارک واقعی برای اثبات عشقِت داری یا میتونی بیاری، هان؟ تو هی میگی؛ عشاقِتم، تو عشق ِ من، جونمی، همه کسامی! اما اینا فقط حرفه عزیز دلم. حرفم که میدونی، ینی باد! ببین، من میدونم که عاشقِت هستم. خوبم میدونم. ولی چه جوری مطمئن باشم که تو عاشق منی؟

عا - ش ِ - قـ ِ – تم

مرد- تو چشام نگا کن!... توچشام نگا کن! نمیتونی تو چشام بخونی که من واقعا عاشقِتم؟ نگا کن تو چشام؟ چشادروغ نمیگن. نگا کن!... فکر میکنی من میتونم تو رو فریب بدم؟ با این چشا؟ با این چشای عاشق...؟ نمیدونم چرا منو اینقد عذاب میدی. چرا تو ذوقِ آدم میزنی؟

زن- من تو ذوقِت میزنم؟ من عذابت میدم؟ اینجوری عاشقی؟ یه همچین چیز کوچیکی تو ذوقِت میزنه؟ عذابت میده؟اونوخ تازه ازم میپرسی، چطور میتونم به عشقِت شک کنم؟

مرد- من عاشقتم عزیزم، گوش میدی! میفهمی چی میگم، عا - ش ِ - قـ ِ – تم.

زن- عاشقتم، عاشقتم، عاشقتم...! گفتن عاشقتم خیلی ساده س عزیز ِ من.

مرد- خب دیگه پس من چیکار کنم؟ باید حتما خودمو بکـُشـَم تا تو باورت بشه؟

زن- خواهش میکنم احساساتی نشو. اینقدم قضیه رو ملودراماتیکِش نکن که اصلا خوشم نمی یاد. آدمم انقدربیحوصله! اگه تو واقعا عاشقم باشی انقدر زود از کوره درنمیری!

مرد- من نه آدمه بیحوصله ئی هستم و نه از کوره دررفتم؛ ولی فقط میخوام یه سوآل ازت بکنم. چطور میتونم بِت ثابت کنم که عاشقتم؟

زن- من که نمیتونم بِت بگم که تو چطور باید عاشقم باشی. چطور عشتِ تو ابراز کنی یا اونو نشون بدی. خودت باید بدونی چه جوری، چه فرمی، چه شکلی! من چه میدونم. باید تو وجودِت باشه، باید از اونجا بزنه بیرون.به این سادگی یا که نیس، چی فکر کردی...! ولی... ولی شایدم راس میگی؟

مرد- شاید...! شاید...! تازه میگی شاید! پس چی که راس میگم عزیزم. مسلمه این حسی که تو سینَمه، این عشقی

که...

عاشقتم ، عاشقتم ، عاشقتم...! گفتن عاشقتم خیلی ساده س عزیز ِ من.

زن- ولی چرا؟... هان، چرا؟ چرا میگی عاشقتم؟ با چه اطمینانی؟ ینی چه ضمانتی میتونی به من بدی؟... من میفهمَم

که تو... باورت شده عاشق ِ منی، ولی... ولی شاید ته قلبِت بدون اینکه خودت بخوای... واقعا عاشق ِ من نیستی! خیلی امکان داره که داری اشتباه میکنی. میفهمی میخوام چی بگم؟ من میدونم که تو آدم صادقی هستی.ولی شاید به این خاطر به من مگی عاشقتم چون اینقد به خودت گفتی، که دیگه امر بـِهت مشتبه شده عاشق ِاگه اشتباه کنی چی؟ اگه اون حسی که به من داری عشق نباشه چی؟ اگه یه چیزی باشه... شبیه محبت یا چه میدونم علاقه، انوخ چی؟ از کجا میدونی که واقعا عشقه؟

مرد- وای دیگه چه جوریگم من. داری واقعا دیونم میکنی!

زن- دیونت میکنم! ازت میپرسم عاشقمی یانه، دیونت میکنم! اینجوری میخوای ثابت کنی که عاشقی، آره!

مرد- من... من... من نمیدونم... نمیدوم، نمیفهمم... من نمیفهمم... من دیگه... عزیز ِ من، جان ِ من، قربونت برم،

نازنین، دارم میگم عاشقتم... عاشقتم...! میدونی دارم چی میگم؟ میفهمی اصلا؟ دِ آخه دیگه چه جوری بگم.

چیکار کنم، عجب بدبختی یه ها...

زن- بدیختی یه!... بدبختی یه!... دیدی گفتم عاشقم نیستی، دیدی!... من میدونستم.

نویسنده: کوئیم مونزُ / برگردان و پرداخت: فرهنگ کسرائی

تنظیم:بخش ادبیات تبیان