تبیان، دستیار زندگی
خط در عطش می سوخت و به علت تاریکی هوا هم، عقب رفتن کاری دشوار و ناممکن بود
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

عطش

کویر

خط در عطش می سوخت و به علت تاریکی هواهم، عقب رفتن کاری دشوار و ناممکن بود. بالاخره با اصرار زیاد، از برادر سلسله پور اجازه گرفتم که بروم عقت و برای بچه ها آب بیاورم.

دوان دوان چند کانال و میدان مین را رد کردم. هنوز منطقه زیر آتش دشمن بود. بوی حاصل از انفجار ها، فضای منطقه را پر کرده بود. در آن تاریکی به هر صورت که بود آخرین کانال را هم رد کرده رسیدم به آخرین سد راه آن هم میدان مین، از مسیر معبر راه را گرفتم و رفتم. مسافتی را رفته بودم که متوجه شدم طناب معبر بر اثر انفجار خمپاره قطع شده و باد هم طناب معبر را این طف و آن طرف برده است. دقایقی به میدان مین خیره شدم اما مثل اینکه قرار بود آن شب را در عطش بسوزیم. راه عقب را مایوسانه در پیش گرفتم وبرگشتم به خط. آن شب را همه در عطش گذراندند، به یاد کربلا.

از کتاب زنده باد کمیل/محسن مطلق

برای خرید اشتراک کتاب کلیک کنید.

تنظیم:حاجی محمد علی


برای خرید کتب دفاع مقدس کلیک کنید.

برای خرید نرم افزار حماسه ماندگار کلیک کنید.

برای خرید از فروشگاه اینترنتی کلیک کنید.