هرکه اکنون عاشق نشود...
دو عاشقانه از محمود درویش
محمود درویش را به مقاومت میشناسند اما شعرهای عاشقانهای که او سروده است، از زیباترین عاشقانههای شعر معاصر عرب است.
وقتی تو با منی
وقتی تو با منی
نمیگویم: ما اینجا
و اکنون با همایم.
میگویم: من، تو هستم
و ابدیت در ناکجا شناور است.
هوا و آب.
رازها را میگشاییم.
نام مینهیم
نامیده میشویم
و چیزی بر زبان نمیآوریم
مگر برای اینکه بدانیم ما چه اندازه ما هستیم
و زمان را از یاد میبریم.
به یاد نمیآورم در کدامین خاک به دنیا آمدهام
و از کدامین خاک برخاستهام
هوا و آب
و ما بر بال ستارهای در پرواز
وقتی تو با منی
سکوت شرمسار میشود
و روشنی غرق در ابر
آب میگرید بر حال خود
هوا نیز
در لحظهی یگانگی تنهامان
این عشق نیست که در عشق است
اشتیاق روح است در پی پرواز.
شادمان به چیزی پنهان
شادمان به چیزی پنهان
صبح را در آغوش گرفته بودم به نیروی سرایش
آسوده خاطر از گامهایم
گام برمیداشتم
نوایی چون وحی مرا میخواند:
بیا!
گویی اشارتی سحرگون
و رویایی که فرود آمده است
رازهایش را به من بیاموزد
تا سروَر ستارهام باشم شبهنگام
تکیه کرده بر زبان مادریام
من رویایِ خویشم
مادرِ مادرم هستم در رویا
پدرِ پدرم
و پسر خویش هستم من.
شادمان به چیزی پنهان
سرایش
مرا میبرد به سازهای ضربیاش
صیقلم میداد
و باز صیقلم میداد چون الماس شاهبانویی شرقی
هر چیز که اکنون ترانه نخواند در این صبحگاه
ترانه نخواهد خواند
ای عشق
فیض خود را بر ما ارزانی کن
تا به کشاکش والای عاشقان درآییم
هوا سازگار است
و آفتابِ صبحگاهی اسلحههایمان را تیز میکند
ای عشق!
ما را هدفی نیست جز شکست در جنگهایت
پس پیروز شو!
پیروز
و نوای ستایش خویش را بشنو
از قربانیان درگاهت:
پیروز شو!
و بازگرد به سویمان
ما شکستخورده
و تو سرفراز.
شادمان به چیزی مبهم و پنهان
گام برمیداشتم
رفته در رویای یک شعر آبی
شعری به دو سطر از شادمانی سبک
که هم میتوان به چشم دیدش
هم آکنده است از راز
هر که اکنون عاشق نشود در این صبحگاه
عاشق نخواهد شد!
برای پاسخ به سوال اینجا کلیک کنید.
محمود درویش/ برگردان: مریم حیدری
تنظیم:بخش ادبیات تبیان