تبیان، دستیار زندگی
یک شب بیدار شدم و دیدم کسی در اتاق نیست.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

حماسه یاسین

دفاع مقدس

یک شب بیدار شدم و دیدم کسی در اتاق نیست! رفتم بیرون. چون معمولا صابون در دستشویی نبود، کورمال کورمال به داخل تدارکات دسته رفتم. ناگهان یکه خوردم. پشت کارتن های تغذیه، قامتی بلند ولی خمیده با گردنی کج دیدم. رفتم داخل. زیر نور مهتاب، باچهره ملتهب و گریان و دستان به التماس بلند شده مسعود هم نوا شدم. در قنوتش داشت تند تند با اشک و ناله مناجات شعبانیه را از حفظ می خواند و اشک می ریخت. دیگر نیازی به صابون نبود! شسته شده بودم و پاک.

از کتاب حماسه یاسین/خاطرات حجة الاسلام سید محمد انجوی نژاد

برای خرید کتاب اشتراک کتاب کلیک کنید.

تنظیم: حاجی محمد علی


برای خرید کتب دفاع مقدس کلیک کنید.

برای خرید کتب اسلامی کلیک کنید.

برای خرید نرم افزار حماسه ماندگار کلیک کنید.

برای خرید از فروشگاه اینترنتی کلیک کنید.