شوهر متهم
- انگیسیها او را شاعری همپای ویلیام بلیک یا تی. اس. الیوت میدانند. حتی از ملکه لقب «ملکالشعرا»یی گرفته است. با این همه عمده شهرتش را مدیون زندگی پرحاشیه و ناآرام خود است، نه هنرش در شاعری.
- اولش در کمیریج ادبیات میخواند؛ بعد ول کرد و رفت انسانشناسی.
- «بدترین اتفاقی بود که میتوانست بیفتد جوانی به سوی من میآمد که از بالا به زنها نگاه میکرد. به درون چشمانم نگاه کرد. من مدام زبانم میگرفت او هم دست و پایش را گم کرده بود. ناگهان نزدیک شد و روسری قرمزم را از روی موهایم کشید و برای خود برداشت. گوشوارههای نقرهایام را هم... گفت: اینها پیش من میمانند»؛ این روایت سیلویا پلات است از اولین ملاقاتش با هیوز. چهار ماه بعد ازدواج کردند؛ یک زناشویی هفت ساله.
- زندگی فقیرانهای داشتند ساقدوش عروسیشان خادم کلیسا بود تا اواخر عمر پلات هنوز نرگسهای باغچه کلیسا را میچیدند و به بقال محل میفروختند.
- زن اعصاب و روان درست حساب نداشت افسرده بود و عصیانگر . هیوز کم آورد و با یک زنک یهودی به اسم آسیه ویوبل ازدواج کرد.
- پلات با دو بچه طلاق گرفت چند وقت بعد هم شیرگاز را باز گذاشت و خودکشی کرد. قبلش درزهای در و پنجره آشپزخانه را با حولههای خیس گرفته بود تا اتفاقی برای بچهها نیفتد.
- آسیه هم خیلی دوام نداشت. شش سال بعد چت کرد و خودش را کشت این یکی دختر چهار سالهای که از هیوز داشت را هم با خودش برد زیر گل. هیوز با یک دخترک روستایی عروسی کرد.
- فمنیستها بارها نام خانوادگیاش را از سنگ قبر پلات کندند در جلسات شعر خوانیاش هم پلاکاردهایی در سالن دست میگرفتند که میگفت هیوز قاتل زنش بوده.
- یک بار در نامهای به دوستی نوشت: «دوست دارم سیلوبا را در خلوت خود نگه دارم. بنشینم و به او فکر کنم و هر تهمتی را از خود برداریم».
- یک بار سال 1971 به ایران آمد و نمایش «ارگاست» را همراه آرپی آوانسیان اجرا کرد.
- نیکولاس هیوز- پسرتدوسیلویا- که از خودکشی مادرجان سالم به در برده بود، بالاخره زیرفشار روحی بالیدن در چنین خانوادهای دوام نیاورد و فروردین امسال به مادرش ملحق شد.
همشهری جوان
تنظیم:بخش ادبیات تبیان