تبیان، دستیار زندگی
قیصر امین‌پور درگذشت. او دیگر راه نمی‌رود. ما، دیگر کلمه‌های او را که از میان افکارِِ دسته‌بندی شده‌اش به اقتضای زمان چیده و جمله‌بندی می‌شد تا به لب بیاید و به گوش ما برسد، نمی‌شنویم. قیصر امین‌پور، با موهای لَختِ نقره‌ای رنگش- که وقتی به حرف‌هایت گوش...
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

حرف‌های ما هنوزناتمام...

حرف های ما هنوز ناتمام...

برداشت اول

قیصر امین‌پور درگذشت. او دیگر راه نمی‌رود. ما، دیگر کلمه‌های او را که از میان افکارِِ دسته‌بندی شده‌اش به اقتضای زمان چیده و جمله‌بندی می‌شد تا به لب بیاید و به گوش ما برسد، نمی‌شنویم. قیصر امین‌پور، با موهای لَختِ نقره‌ای رنگش- که وقتی به حرف‌هایت گوش می‌داد دستش را جلوی آن‌ها روی پیشانی می‌گرفت، به آسمان‌ها بال گشود. قیصر امین‌پور دیگر از پله‌های دانشکده‌ ادبیات دانشگاه تهران بالا نخواهد رفت؛ اما این انتهای ماجرای قیصر عزیز نیست.

او که نباشد، یک نفر را کمتر اذیت می‌کنیم...

برداشت دوم

گفت: حرف‌های ما هنوز ناتمام... و گریه کرد.

گفتم: خوش به حال او که رفت.

و خوش به حال،...

گفت: چرا؟

گفتم: چقدر از حضور او بهره برده‌ایم؟ ما حدود 6 یا 7 سال است که او را به راحتی می‌بینیم. و به خوبی او می‌نازیدیم اما خودمان چقدر...

حرفم را برید و گفت: شعار... باز هم شعار؟ شعار می‌دهی که چه؟ می‌دانم... می‌دانم که جمله «شعار می‌دهید» و جمله‌های مشابه آن هم شعارزده است. اما تو دروغ می‌گویی، اشکت را نگاه کنیم یا به حرفت توجه کنیم؟

گفتم: شعار دادن خوب است. شعار نشان می‌دهد که ما به چه سویی حرکت می‌کنیم...

گفت: شعار اگر با تعهد باشد آن است که تو می‌گویی، به همین علت شعر قیصر شعارزده نبود حتی اگر شعار می‌داد...

قیصر دستور زبان عشق را نوشت...

برداشت سوم

قیصر آمد. قیصر روی دست مدعیان شاعری آمد. قیصر از آمبولانس پائین آمد. پایش به زمین نرسیده روی دست‌ها بالا رفت. سایه برگ‌های درخت‌های پشت خانه‌ شاعران روی او. دست‌های مردمی که دوست داشتند دوست‌تر بدارندش او را برد سمت سکویی که برایش تعبیه شده بود. قیصر آمد. اشک بیشتر شد. همهمه، ولوله و ضجه سمت آسمان ... کسی بلند داد زد: چرا؟... خدا... چرا؟ ما مگر چه کرده‌ایم. دوستان او که بیشتر ادعای دوستی داشتند، دور او...

برداشت چهارم

گفتم: می‌دانی چرا ناراحت نیستم که قیصر رفت؟

با تعجب پرسید: چرا؟

گفتم: دو زبان هستند که دستور زبانشان کمتر تغییر کرده‌ است، زبان فرانسه و عربی... تعجبش بیشتر شده بود و توجه‌اش بیشتر، گفت: خب!

ادامه دادم. قیصر دستور زبان عشق را نوشت... این کتاب او، مصرع آخر شعرهای اوست مثل مصرع آخر تمامی رباعی‌ها، کوتاه ... و تأثیرگذار.

گفت: قبل از آنکه بیاورندش در حرف‌هایت برای خودمان هم خوشحال بودی... چرا؟

گفتم: او که نباشد، یک نفر را کمتر اذیت می‌کنیم...

سعید کیائی

تنظیم:بخش ادبیات تبیان