سگی که به امام رضا(علیهالسلام) پناه برد
آقا میرزا احمد رضائیان - از دوستان مورد اعتماد مؤلف - نقل كرد: دوستى داشتم كه بر اثر تصادف فلج شده بود و مدت دو سال در مشهد به سر مى برد.
یكى از خدام او را مى شناخت كه دیر زمانى در مشهد مانده و براى شفا گرفتن به حضرت رضا علیه السلام متوسل شده است و هر شب به حرم مشرف مى شود؛ شبى در حضور من - كه در رفت آمد او با چرخ به حرم مطهر به او كمك مى كردم - گفت : چرا براى شفا گرفتن خود اصرار نمى كنى؟ دو جریان براى تشویق ایشان نقل كرد:
یكى از سر كشیكها به نام حاجى حسین - كه شب در آسایشگاه به سر مى برد - حضرت رضا علیه السلام را در عالم خواب دید كه در كنارشان سگ سفیدى بود؛ امام به حاجى حسین فرمود: بچه هاى این سگ در چاه افتاده اند: برو بچه هایش را از چاه نجات بده .
حاجى حسین رفت و در صحن را باز كرد و سگ سفیدى را با همان مشخصات در پشت در، دید كه زوزه مى كشد.
نزدیك رفت و به سگ اشاره كرد و گفت : برویم .
سگ به طرف پائین خیابان به راه افتاد و حاجى حسین را بر سر چاه برد و آنجا نشست . حاجى حسین از بالاى چاه صداى زوزه بچه سگهاى را شنید و به سگ گفت ، همینجا باش تا برگردم .
ساعت دو بعد از نیمه شب بود در همان نزدیكى زنگ در خانه اى را زد؛ جوانى با لباس خواب ، در را باز كرد.
حاجى حسین جریان سگ را شرح داد؛ بعدا به جوان گفت: ریسمان و فانوس و كیسه گونى بردار و بیاور با هم برویم .
جوان آنها را آماده كرده آورد و با هم بر سر آن چاه رفتند.
جوان داخل چاه شد و بچه سگها را داخل گونى نهاده از چاه بالا آوردند و سگ به عنوان تشكر دمى جنباند.سپس رو به من كرد. گفت : سگ وقتى بچه هایش به چاه مى افتند مى داند به كه باید پناه ببرد!! تو چرا براى شفا گرفتن خود ناله و تضرع نمى كنى ؟
برگرفته از کتاب 53 داستان از كرامات حضرت رضا(علیهالسلام)، موسى خسروى.
گروه دین و اندیشه تبیان، هدهدی.