تبیان، دستیار زندگی
حقایقی که در قرآن کریم بیان شده است، در صورتی که انسان آن‌ها را در وجود خودش به کمال برساند و حقیقت را تبدیل به حقیقت جامع کند، بدون شک با به کمال رساندن حقایق و جامع نمودن حقیقت، به رحمت وجود مقدّس حضرت حق خواهد رسید. من دو نمونه از این حقایق بیان شدة قر
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

قرآن و سرزنش نمازگزاران

سجاده

حقایقی که در قرآن کریم بیان شده است، در صورتی که انسان آن‌ها را در وجود خودش به کمال برساند و حقیقت را تبدیل به حقیقت جامع کند، بدون شک با به کمال رساندن حقایق و جامع نمودن حقیقت، به رحمت وجود مقدّس حضرت حق خواهد رسید. من دو نمونه از این حقایق بیان شدة قرآن کریم را برای‌تان می‌گویم. خود شما هم تصدیق خواهید فرمود که جز با کمال رساندن این حقایق، یا با جامع نمودن حق، دسترسی به رحمت پروردگار میسّر نخواهد بود. در آغاز سخنم، حقیقتی را عرض می‌کنم که به عنوان حکمی از احکام شرعیة پروردگار مطرح است. نماز در قرآن، در نزدیک به صد و سه آیه، و از ابتدای آن تا آخرین جزء‌اش هم مطرح است و به طور یقین، سبب رساندن انسان به رحمت حق است، امّا شما در قرآن مجید ملاحظه می‌کنید که پروردگار نماز را درخیمة حیات نمازگزار به صورت یک واقعیت بیان نمی‌کند و به هر نمازی نظر ندارد. امضای وجود مبارکش که عبارت است از پذیرش و قبولی او، کنار هر نمازی نمی‌آید.

روایات عجیبی هم در این زمینه به دنبال آیات قرآن هست که بعضی نمازها از مقام اول رد نمی‌شود و بعضی نمازها از مقام دوم، و بعضی نمازها تا مقام چهارم می ‌رود، جلوی برنده را می‌گیرند و می‌گویند، آن را برگردانید و بر سر صاحبش بزنید.

در قرآن مجید می‌بینید، حملة شدیدی به نمازگزارنی شده است. شدت این حمله، از كاربرد کلمة «ویل» دربارة آن‌ها معلوم می‌گردد، وقتی كه قرآن می‌گوید: فَوَیْلٌ لِلْمُصَلِّینَ (ماعون:4). معلوم می‌شود که این نماز‌گزار در وجود خود نماز را کامل نکرده و در نتیجه، یک حقیقت جامعی را به پیشگاة مقدس حضرت حق ارایه نکرده است، بلکه آمده، پیکره‌ای از نماز ساخته که اصلاً این پیکره، زیبایی ندارد؛ جان ندارد؛ شکل معنوی ندارد؛ صورت معنوی ندارد؛ در واقع، برای او این نماز ابزار و وسیله‌ای بوده که با به کار‌گیری آن، به شهواتش، به اهداف پلیدش و به نیت‌های باطلش برسد. البته، این نماز، راه رسیدن به رحمت خدا نیست. این نماز، نمازی است ناقص و دارای عیب؛ نمازی است که یک صورت دارد، ولی کاملاً بی‌سیرت است؛ یک جسم مرده است که جان در او دمیده نشده است؛ علتش هم این است که نماز‌گزارش یا منافق است، یا مشرک، و یا ریاکار، و یا به تعبیر قرآن کریم، عَن صَلاَتِهِمْ سَاهُونَ (ماعون:5) است بنابراین، او هنری را که بتواند با آن نماز کاملی برای خود بسازد، فراهم نکرده است. آنچه او ساخته، یک هیولا است؛ یک چیز زشتی است؛ یک چیز نابابی است که نظر مقدس پروردگار بزرگ عالم، به این هیولا و به این موجود بدشکلِ پرعیبِ ناقص جلب نمی‌شود؛ علتش هم خود نمازگزار است؛ چون نمی‌گوید: «فَوَیْلٌ لِلْصَلَوةِ»، بلكه می‌گوید: فَوَیْلٌ لِلْمُصَلِّینَ.

حضرت حق می گوید: من  موادی را به تو داده‌ام که عبارت‌اند از: تکبیرة الاحرام، حمد، سوره، رکوع، سجود، تشهّد و تعداد رکعات، و تو باید این عناصر را با معرفت، با نیت خالص، با عشق به بندگی، با عشق به مولا و با عشق به جلب رضایت او، تبدیل به یک صورت و یک سیرت کامل بكنی تا بشود این عمل را منِ خداوند به عنوان نماز بپذیرم؛ ولی اگر مکلّف عیب و نقص داشت؛ آلوده به شرک بود؛ آلوده به نفاق بود؛ آلوده به ریا بود؛ در عمل آلوده به اغراض شهوانی و مالی بود، دیگر قلمی ندارد که سیرت و صورت این نماز را کامل بکند و قابل عرضه به پیشگاة من كند؛ یعنی یک غیر نقاش آمده، نمازی را نقاشی کرده و به جای این كه نقشی زیبا بسازد، یک هیولا ساخته است؛ دیو کشیده است و اسمش را نماز گذاشته.

در مشهد یک نفر می‌گفت؛ البته، با گریه هم می‌گفت و چقدر هم من بدم می‌آید آن را نقل كنم:

شبی در عالم رؤیا، جوانی را دیدم كه نسبتاً و نه به طور کامل، زیبا بود، امّا دو شاخ، مثل دو شاخ گاو، بر روی کله‌اش بود. كه خیلی من را بهت‌زده کرد. این همه زیبایی و طراوات، و این تناسب اندام، و چرا روی کلة این جوان، دو شاخ است؟ آخر، داشتن شاخ، متعلّق به انسان نیست، بلکه متعلّق به حیوانات شاخ‌دار است. به او گفتم، حیف از آن زیبایی، و این دو شاخ! جوان  گفت: والله این شاخ‌ها متعلّق به من نیست، متعلّق به تو است که بر روی کلة من گذاشتی. من نماز تو هستم و امشب در نماز مغربت این عیب‌ها را داشتی، و آن عیب‌ها، این شاخی است که با چشمت داری می‌بینی. فکر می‌کنی خدا من را با این دو شاخ چند بخرد؟ معلوم است، هیچی.

منی که می‌خواهم وارد نماز بشوم، با همة وجود دارم در نماز وارد می‌شوم. بدن تنهایم که وارد نماز نمی‌شود. البته، بدن هم خون هست؛ گوشت هست؛ پوست هست؛ قلب هست؛ نفس هست؛ روح هست و همه هم باید رو به قبله باشد، نه این که بدنم رو به قبله باشد، جانم پشت به قبله؛ بدنم رو به خدا و دلم پشت به پروردگار. آمدم وارد نماز شدم، اما در درونم، حسد، کبر، غرور، بخل و ریا که از همة حیوانات بدترند و با آب هیچ دریایی پاک نمی‌شوند، در من دارند موج می‌زنند. بعد، من این نماز را تحویل خدا می‌دهم. در شکل این نماز، حیوانات مختلفی هست. نفسِ نجس هست؛ مال حرامِ خورده شده در خونم هست‌، و همة این‌ها به عملم منتقل می‌شود. این عمل نمی‌تواند راه به سوی رحمت خدا باشد.

آیا شما كه به دنبال یک نقاشی کامل می‌گردید، می‌توانید قلم را به یک بی‌سوادی که تا حالا قلم نقاشی دست نگرفته، بدهید و از او بخواهید در یک صفحة پرقیمت، منظره‌ای برای‌تان بكشد که وقتی آن را می‌بینید، لذت ببرید و خستگی‌تان بیرون رود؟ آیا توقّع دارید که چنین كسی این منظره را بکشد؟ خواهید گفت، نه.

پس به خدا حق می‌‌دهیم که در قرآن کریم، با استخدام شدیدترین کلمه، كلمة «ویل»، به نمازگزار حمله بکند، نه به نماز، که چرا نماز را ضایع کرده‌ای: فَخَلَفَ مِن بَعْدِهِمْ خَلْفٌ أَضَاعُوا الصَّلاَةَ وَ اتَّبَعُوا الشَّهَوَاتِ (مریم:59).

خود عناصر نماز که پاک بوده و از پیشگاة مقدّس حق نازل شده است؛ «الله اکبر»، من الله است؛ حمد كه اولین سورة قرآن است، من الله می‌باشد؛ ذکر رکوع، من الله است؛ تعداد رکعات، من الله است. این عناصر را که به صورت رنگ‌های مختلف است و قلمش هم من هستم، به دست من دادند و گفتند بیا وارد کار شو و این عناصر را با معرفت، با اخلاص، با عشق با همت، با همدیگر، کنار هم بچین تا آن نمازت قابل قبول از کار در بیاید.

این سخن خداوند كه گویای تنفّر از نماز خواندن درحالت كسالت است، به این معنا می‌باشد ‌كه: وقتی سست، کسل و بی‌حالید و خوشتان نمی‌آید، من را عبادت نکنید

روایات عجیبی هم در این زمینه به دنبال آیات قرآن هست که بعضی نمازها از مقام اول رد نمی‌شود و بعضی نمازها از مقام دوم، و بعضی نمازها تا مقام چهارم می ‌رود، جلوی برنده را می‌گیرند و می‌گویند، آن را برگردانید و بر سر صاحبش بزنید. بعضی نمازها از مقام پنجم رد نمی‌شوند. بعضی نمازها جهش‌وار از همة مقامات رد می‌شوند و به قبولی پروردگار عالم می‌رسند، و بعد، خداوند به ملایکه می‌گوید، آن روز که گفتید، این موجود را خلق نکن، حالا ببینید، من به این بنده‌ام مباهات می‌کنم و با افتخار به شما می‌گویم كه من در کل زمین که پر از فساد و شهوات است، ‌چنین رفیق‌هایی هم دارم. حمله به خود نماز نیست. باز هم دقت بفرمایید، فَوَیْلٌ لِلْمُصَلِّینَ، حمله به نمازگزار است. خود نماز که حمله ندارد. عناصرش كه حمله‌ای ندارد؛ الله اکبرش، حمدش، رکوعش، سجده‌اش و تشهّدش، كه حمله ندارد. خداوند به آنی که بی‌هنرانه وارد نقاشی نماز شده، دارد حمله می‌کند که چرا زمانی كه هنوز نقّاش واقعی نشده‌ای، داری نقش می‌زنی؟ چرا نماز را با جهل می‌خوانی؟ چرا نماز را با کسالت می‌خوانی؟ وَ لاَیَأْتُونَ الصَّلاَةَ إِلَّا وَ هُمْ كُسَالَى (توبه:54): و (منافقان) نماز نمی‌خوانند مگر این كه كسل هستند.

این سخن خداوند كه گویای تنفّر از نماز خواندن درحالت كسالت است، به این معنا می‌باشد ‌كه: وقتی سست، کسل و بی‌حالید و خوشتان نمی‌آید، من را عبادت نکنید و من نمی‌خواهم در چنین حالتی به نماز من نزدیک شوید؛ برای این كه در این حالت، آن را ضایع می‌کنید و می‌روید، و اصلاً نمی‌خواهم در چنین حالتی جلویم بیاید.


برگرفته از سخنان استاد شیخ حسین انصاریان

تنظیم برای تبیان: شکوری