تبیان، دستیار زندگی
شاید بتوان ، مهمترین مراحل اعتلای فقه سیاسی شیعی را در عصر صفوی وسپس پیروزی قاطع عقل در مبارزات عالمان اصولی بر اخباری دانست .
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

عصر اعتلا و پایداری فقه سیاسی

عصر اعتلا و پایداری فقه سیاسی

در ابتدا ذکر این نکته ضروری است که تاکید بر اعتلا در عصر خاص به معنای انکار عظمت فقه سیاسی عالمان شیعه در دوره های قبل نیست بلکه به مفهوم اهمیت بیشتر رخدادهای این دوران در تاثیر گذاری بر فقه سیاسی معاصر است .

شاید بتوان ، مهمترین مراحل اعتلای فقه سیاسی شیعی را در عصر صفوی وسپس پیروزی قاطع عقل در مبارزات عالمان اصولی بر اخباری دانست .

سير نظريّه ولايت فقيه در مراحل مختلف این دوره تاريخى از قرن دهم (همزمان با به‏قدرت رسيدن سلسه صفوى در ايران) آغاز و در قرن سيزدهم، به‏پايان مى‏رسد.

شاخصه اين مرحله، رسميّت مذهب تشيّع در ايران و قدرت نسبى فقيهان در عصر صفوى و سپس قاجارى است. البته، فراوان بوده‏اند حكومت‏هايى كه گرايش‏هاى شيعى حتّى اثناعشرى داشته‏اند، امّا در واقع، هيچ‏كدام شايد به‏جز سربداران، تا قبل از حكومت صفويه، رسماً حكومتى مبتنى برتشيّع اثناعشرى به‏شكل يك نظام سیاسی تشكيل نداده‏اند. [1]

تا پيش از عصر صفوى، فقيهان شيعه، تنها، در دو مورد است كه روابطى مثبت با حاكميّت داشته‏اند: مورد نخست، برخوردهاى عالمان شيعه با آل‏بويه در قرن چهارم و پنجم است و مورد دوم، برخورد عالمان شيعه با ايلخانان مغول است. مهم‏ترين اين عالمان، خواجه نصير طوسى، محقّق حلّى، علّامه حلّى و سيدبن‏طاووس هستند. [2] اين دوره‏ها، اوّلاً، كوتاه بوده و ثانياً، تشيّع به‏عنوان يك نظام سياسىِ حاكم ، مطرح نبوده است.

با قطع نظر از اين دو مورد، تا پيش از دولت صفوى، موضع فقيهان شيعه در برابردولت‏ها، همواره، موضع منفى و سلبى بود. فقيهان شيعه، با ظرافت تمام، اَبعاد حقوقى مسايلى از قبيلِ «قبول ولايت سلطان جائر» و «اعانت ظالمان» و «قبول جوايز سلطان» نوعى اتّفاق نظر و همداستانى را ميان فقيهان شيعه پديد آورد.

به‏رسميّت نشناختن نظام سياسى حاكم و آن را طاغوت و فاقد مشروعيّت خواندن ودردست نداشتن قدرت متمركز سياسى و پراكندگى شيعيان در جهان اسلام، از يك‏سو ورفتار خشن و فشار حكومت‏هاى مختلف تا قرن دهم برشيعيان از سوى ديگر، مجموعاً، شرايطى را پديد مى‏آورد كه امكان تدوين مبانى حاكميّت وفقه سياسى عصر غيبت را اجازه نمى‏داد.

شيعيان - كه به‏تحكيم مبانى امامت براساس مذهب اهل‏بيت(ع) در علم كلام دست زده بودند - شرايط مهمى را براى امامت و رهبرى، مانند عصمت و انتصاب و نصّ مطرح مى‏كردند كه غالباً مربوط به‏امامت معصوم بود. در عصر غيبت، با توجه به‏پنهان بودن امام معصوم(ع) و شرايطى كه برشيعيان حاكم بود، اين مباحث، پيشرفت چشمگيرى نداشت، امّا در فقه، به‏دليل ابتلاى مردم و نيازشان به‏مسايل مرتبط با نهاد سياسى از يك سو، و نامشروع بودن نظام حاكم از سوى ديگر، به‏طور متفرق، فقيهان، به‏نياز مردم پاسخ مى‏دادند و در ابواب جهاد، امر به‏معروف و نهى از منكر، قضا، حدود، ديات، خمس، زكات، مكاسب محرّمه، نماز جمعه و ... وظيفه مردم را ترسيم مى‏كردند. نوعاً، در اين ابواب، قدرتى خاص را براى فقيه (تحت عنوان حاكم شرع) مى‏يابيم. با اين همه، به‏جز مواردى نادر، مانند كتاب‏هاى ابى‏الصلاح حلبى و ابن‏ادريس، كم‏تر، مسايل مربوط به ‏فقه سياسى، يك جا و مدوّن، تنظيم شده است.

بنابراين، عملاً، از زمان غيبت صغری تا قرن دهم، شرايط لازم براى تدوين فقه سياسى وپرداختن به‏حقوق اساسى عصر غيبت فراهم نمى‏شود. ازآغاز قرن دهم و حاكميّت صفوى برايران، مسأله، كاملاً عكس مى‏شود. اكنون، حاكميّتى پديد آمده كه تشيّع را مذهب رسمى‏خود اعلام كرده و فقيهان شيعه را از اطراف، به‏همكارى دعوت مى‏كند. در اين شرايط، رويكرد فقيهان شيعه به‏مسأله دولت و روابط ايشان با نظام سياسى، حائز اهميت است. با بررسى تاريخ عهد صفوى و تا حدودى عصر قاجار، به‏ويژه در زمان جنگ ايران و روس، ما، شاهد همكارى فقيهان با دستگاه سلطنت بصورت مشروط هستيم.

درباره مبناى فقهى اين همكارى، دو احتمال بلكه دو نظريّه مطرح است: احتمال يكم آن است كه اين مشاركت، براساس مبناى پذيرش و حقانيّت سلطنت مشروعه انجام گرفته است و احتمال دوم، آن است كه اين همكارى، براساس ولايت انتصابى فقيه بوده است.

در رأس فقيهان برجسته اين عصر، محقّق ثانى قرار دارد كه عصاره افكار او درباره ولايت انتصابى فقيه را در صفحات آينده خواهيم ديد. محقّق ثانى، از كسانى است كه مشاركتى فعال با دستگاه صفوى داشته است.

وى، برنيابت فقيه در حال غيبت در جميع امورى كه نيابت در آن دخيل است، [3] ادّعاى اجماع دارد. طبق اين نظريه صريح، ولايت سياسى، براى فقيه ثابت است و بحث نظريه سلطنت مشروع، كاملاً، منتفى است.  محقّق ثانى، با اين نظريه فقهى، به‏مشاركت با صفويه و همكارى با آنان دست زده است.

از سویی برخى از شاهان صفوى نيز متوجه اين حقيقت بوده (و لو به‏صورت ظاهر) به‏آن اذعان كرده‏اند. چنان كه شاه طهماسب، خطاب به‏محقّق كركى مى‏گويد: «أنت أحق بالملك لأنّك النائب عن الإمام(ع) و إنَّما أكونُ من عُمّالِك أقومُ بأوامرك و نواهيك؛ [4]

تو، شايسته‏تر از من به‏سلطنتى؛ زيرا، تو، نايب امام(ع) هستى و من، از كارگزارانت بوده و به‏اوامر و نواهى تو عمل مى‏كنم.»

از مباحث مهم اين دوره، مبناى فقهى مشاركت فقها با دولت صفوى است. شواهد و اسناد تاريخى اين دوره، گوياى آن است كه مبناى مشاركت فقيهان، اعتقاد به‏ولايت فقيه و نيابت عامّه، به‏علاوه رعايت مصالح و ضرورات سیاسی واجتماعى بوده است. با به قدرت رسیدن حکومت صفویه فقها در برابر واقعیات تازه فقه سیاسی قرار گرفتند که اولا پس از هزار سال زندگی در مبارزه با سلاطین وحکام عمدتا سنی مذهب ، شاهد شکل گیری حکومتی شدند که هم شیعی وهم درگیر با سلاطین سنی عثمانی بود . چنین شرایطی منجر به نزدیکی وهمسویی میان فقهای شیعه و سلاطین صفوی شد . [5]

علما و فقهاي اسلا‌م، سلطنت شاهان صفويه و قاجاريه را بر پايه اين انديشه كليدي شيعه كه هر حكومت غير منصوب از ناحيه ائمه معصومين عليهم‌السلا‌م غير‌شرعي است، نامشروع مي‌دانستند، اما برخي از آنها ناگزير بودند، بر اساس قاعده ضرورت، مصلحت و تقيه، به همكاري با شاهان صفويه و قاجاريه بپردازند و به اميد روزي بنشينند كه توانايي جايگزين كردن حكومت مبتني بر ولا‌يت فقيه را به جاي سلطنت سلطان عادل يا مشروطه پيدا كنند. براي فهم و درك اين مسأله، مروري بر آراي سياسي برخي از مهمترين فقهاي عصر صفويه و قاجاريه قابل توجه است. [6]


نويسنده: سید مهدی فقیهی 

تنظیم:امید واضحی آشتیانی_حوزه علمیه تبیان


[1]   رسول جعفريان ، دين و سياست در دوره صفوى، ص‏18.

[2]    همان ، ص‏186.

[3]   رسائل المحقق الكركى، ج‏1، ص‏142.

[4]   رسول جعفريان ، دين و سياست در دوره صفوى، ص‏33.

[5]   فرهاد شیخ فرشی ، عالمان شیعی در پیدایش انقلاب  / ص 13

[6]  محمد طاهري ، نگاهي به نقش علماي شيعه در حيات سياسي و اجتماعي ايران /ص34