تبیان، دستیار زندگی
مردی به دوستش گفت: مرد حسابی چرا به این و آن گفتهای که من آدم کم حافظهای هستم. دوستش گفت: «تو اشتباه میکنی، من چنین حرف نزدهام. تو این را از کی شنیدهای؟
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

کم حافظه
خنده

مردی به دوستش گفت: مرد حسابی چرا به این و آن گفتهای که من آدم کم حافظهای هستم. دوستش گفت: «تو اشتباه میکنی، من چنین حرف نزدهام. تو این را از کی شنیدهای؟

مرد گفت: چی را از کی شنیدهام؟

سالم

مرد اول گفت: من حافظهام ضعیف شده. نشانیها را فراموش میکنم.

مرد دوم گفت: من هم حافظهام ضعیف شده. معمولاً یادم می رود که چه چیزی را کجا گذاشتهام.

مرد سوم چند تقه به در خانه زد و گفت: من بزنم به تخته حافظهام هنوز کار میکند...

بعد از زدن تقهی سوم گفت: کیه داره در میزنه؟ بیا تو!

سوت

پسر کوچولویی که توی کوپهی قطار نشسته بود هی سرش را از پنجرهی قطار بیرون میبرد پدرش چند بار به او گفت: پسرم سرت را بیرون نبر. چون ممکن است باد کلاهت را ببرد.

اما پسر کوچولو گوش نمیداد. پدر که اینطور دید در یک لحظه که پسر، حواسش نبود کلاهش را از سرش برداشت و پشتش پنهان کرد. بعد به پسرش گفت: دیدی! باد کلاهت را برد.

پسر شروع کرد به گریه کردن. پدر که گریهی او را دید گفت: ناراحت نباش الان سوت میزنم، کلاهت میآید سرجایش.

بعد سوتی زد و کلاه را روی سر پسرش گذاشت. پسر که ذوق زده شده بود، سریع کلاه پدرش را از روی سر او برداشت و از قطار به بیرون پرت کرد و گفت: حالا سوت بزن تا کلاه خودت برگردد.

خنده

تنظیم:بخش کودک و نوجوان

**********************************

مطالب مرتبط

یک طنز بی‏مزه!

بیا با هم بخندیم!!!

مشاوره
مشاوره
در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید.