تبیان، دستیار زندگی
آقای عزیزم، همه ی اندیشه های خود را به دنیای درون خویش متوجه کنید و این اندیشه ها را به هر نام که می خواهید بخوانید. چه یاد دوران کودکی و چه آرزوی پرشور آینده باشد. در هر حال بدانچه از نهاد شما برمی آید توجه کنید و آنرا بر هر چه خارجی است مقدم بدارید...
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

نامه ی ششم(چندنامه)

به شاعری جوان

مقدمه ای از مترجم ، نامه ی نخستین ، نامه های سوم و چهارم

رم – 23 دسامبر 1903

نامه ی ششم(چند نامه)

خاصه اکنون که روزهای نوئل است و تحمل خلوت برای شما  رمیان جشن از همیشه دشوارتر خواهد من باید به شما سلام بفرستم. اگر این روزها می بینید که خلوت شما عظیم است شادمان باشید، زیرا خلوتی که بزرگ نباشد خلوت نیست. خلوت یکیست که همیشه بزرگ و تحمل آن دشوار است. همه ی ما چه بسا دقایقی به سر برده ایم که از تنهائی به جان آمده میل داشته ایم با هر ملاقاتی که پیش آید، اگرچه بسیار بی معنی و مبتذل باشد، و با مختصرترین برخورد با کسی، هر چند پست و ناچیز باشد، از خلوت درآئیم. اما شاید در همین دقایق است که خلوت نمو می کند زیرا رشد آن همچون رشد کودکان دردناک و مانند روزهای پیش از بهار غم انگیزست. از این باکی نداشته باشید. آنچه ضرورت دارد خلوتی بزرگ و درونی است. در خود فرورفتن و ساعتها کسی را ندیدن، به این مقام است که باید رسید. تنها باید شد، مانند کودکی که تنهاست آنگاه که بزرگها می آیند و می روند و به کارهائی مشغولند که در نظر طفل بزرگ می نماید، زیرا که بزرگها با آن سروکار دارند و کودک از کارشان سر در نمی آورد.

بنابراین روزی که بدانیم کارهای مردمان همه پست و مشغله ی ایشان خشک و بیروح است چرا باز مانند کودکان ایشان را بیگانه نشماریم و از خلوت خویش که خود یکسر نظم و کار و مشغله است بدیشان مانند بیگانگان نظر نکنیم؟ با آنکه خود می دانیم نفهمیدن خلوت گزیدن است ولی مشاجره و تحقیر شرکت در اموری است که می خواهیم از آنها کناره بگیریم.

آقای عزیزم، همه ی اندیشه های خود را به دنیای درون خویش متوجه کنید و این اندیشه ها را به هر نام که می خواهید بخوانید. چه یاد دوران کودکی و چه آرزوی پرشور آینده باشد. در هر حال بدانچه از نهاد شما برمی آید توجه کنید و آنرا بر هر چه خارجی است مقدم بدارید. امور درونی خودتان است که در خور دلبستگی شماست. کار ذهن خود را بدان منحصر کنید و بیهوده وقت و نیروی خویش را درباره ی روابط با دیگران مصرف ننمائید. اصلا با دیگران چه رابطه ای دارید؟ می دانم که شغل شما خشن است و از آن در رنج هستید. من شکوه های شما را پیش بینی می کردم و می دانستم که زبان به شکایت خواهید گشود و اکنون که شکایت آغاز کرده اید نمی توانم شما را دلداری بدهم. همینقدر می توانم به شما نصیحت کنم که از خود بپرسید: آیا نه هر پیشه ای همچنین دشوار و دشمن شخصیت و گوئی آغشته از کینه ی کسانیست که پیش وظیفه ی محض، بیچاره و ترشرو ایستاده اند؟

نامه ی ششم(چند نامه)

همه ی طرق زندگی، مانند طریقه ای که اکنون شما ناچار باید با آن آشنا شوید، پر از تکلف و تصنع و خطاست و هر چند بعضی از آنها بظاهر آزادی بیشتری برای مردمان بگذارد هیچ یک وسعت آنرا ندارد که عظمت های زندگی حقیقی را فراگیرد. اما مرد خلوت خود نیز تابع قوانین حقیقی زندگانیست و چون چنین مردی سپیده دمان از خانه در می آید یا شامگاهان که نکته ها در آنست به بیرون نظری می افکند و از آن نکته ها چیزی در می یابد، آنگاه مانند مردگان از همه ی قیود زندگی می رهد و حال آنکه زنده ی واقعی است.

اما درباره ی دشواریهای افسری... آقای عزیزم، بیگمان درهر پیشه ای از این مشکلات هست و اگر هیچ پیشه ای نداشتید باز در روابط ساده و عادی با جامعه همین قید و تکلف را حس می کردید. این دشواری ها همه جا هست اما جای هیچگونه اندوه و نگرانی نیست. اگر با مردمان آشنائی ندارید بکوشید تا به چیزهای نزدیک شوید؛ زیرا که آنها هرگز شما را ترک نخواهند کرد. شبها هست و بادها هست که کشورها را در می نوردد! در دنیا چیزها و جانواران حادثه ها هست که می توانید در آنها شرکت بجوئید. کودکان همیشه مانند کودکی که شما بودید غمگین و خوشبختند و اگر اندیشه را به زمان کودکی خود معطوف کنید می توانید باز با این خلوتیان خردسال بسر برید. بزرگها به چیزی نمی ارزند و متانت و وقار ایشان بسیار بیمقدار است.

اگر اندیشه ی زمان کودکی و سادگی و سکوتی که با آن همراه بوده است برای شما دشوار و دردناک است بسبب آنکه دیگر به خدا که آنجا در هر قدم جلوه می کند ایمان ندارید، آقای عزیزم، مبادا خدا را گم کرده باشید! هر چند از این معلوم می شود که هرگز او را درنیافته اید. راستی کی خدا را یافته بودید؟ مگر کودک می تواند او را دریابد؟ آنکه بار معرفتش بر مردان سنگین است و پشت پیران را خم می کند. گمان دارید کسی که او را یافت باز می تواند مانند سنگریزه ای گمش کند؟ نمی دانید که چون او را یافتید خود را در او گم می کنید؟

نامه ی ششم(چند نامه)

اما اگر گمان می برید که خدا در کودکی شما و پیش از شما نیز هرگز نبوده است؛ اگر به گمان شما مسیح مفتون شوق خویش و محمد فریفته ی کبریای خویش بوده، و اگر با وحشت حس می کنید که خدا در این دم که از او سخن می گوئیم نیز وجود ندارد، پس چگونه مانند امور گذشته که اثرشان باقی است دل خود را از او تهی می بینید و چرا مانند کسی که چیزی را گم کرده باشد جویای او هستید؟

چرا فکر نمی کنید که او کسی است که می آید؛ کسی است که از ازل موعود ما بوده است. اوست که آینده است و میوه ی رسیده ی درختی است که ما برگهای آن هستیم. چه مانع است که مقدم او را در آینده منتظر باشید و زندگانی خویش را در انتظار او مانند یکی از روزهای زیبا و دردناک دوران آبستنی بسر ببرید؟ آیا نمی دانید که هرچه پیش می آید آغاز است و ممکن است آینده آغاز او نیز باشد و آغاز همیشه پر از زیبائی است؟ چون او کمال محض است آیا بضرورت نباید هرچه پیش از وی می آید ناچیز باشد تا عظمت و کمال او از آنها فراهم گردد؟ آیا نباید او بعد از همه ی چیزهای دیگر بیاید تا همه را در بر بگیرد اگر آنکه جویای اوئیم در زمان گذشته بوده است پس تکاپوی ما از پی چیست؟ ما همچون زنبور عسل شیرین ترین جزء امور را فراهم می آوریم تا جلال او را از آن بنیاد کنیم. خردترین و حقیرترین چیزهائی که از عشق حاصل می شود مایه کار نخستین ماست. کار خود را با کوشش و آسایش، در خاموشی و شوق درونی آغاز می کنیم. آغاز می کنیم با کوشش خویش که از پایمردی و دستیاری دیگران بی نیازست. اما، البته در زندگانی خویش او را در نمی یابیم همچنانکه نیاکان ما در عمر خود ما را و او را درنیافتند. با اینهمه، آنانکه از دیرباز مرده اند، در ما، در میل و شوق ما و در گردش خون ما هنوز زنده اند. سرنوشت ما با ایشان بستگی دارد. ایشان موجی هستند که از آن کرانه ی زمان برخاسته است. پس چرا امیدوار نباشیم که ما نیز یکروز در او برسیم: آنکه کرانی ندارد، آنکه کمال محض است.

آقای کاپوس عزیزم، جشن نوئل را با این احساسات مخلصانه بگذرانید. همین اضطرابی که از زندگانی دارید مقدمه ی کارست. شاید این روزهای دشواری و تشویش که می گذرانید زمانی است که سراپای وجود شما جویای «او» است. آنگه که طفلی بودید نیز سراسیمه او را می جستید. شکیبا و با اراده باشید. کمترین کاری که در این راه از ما بر می آید آنست که پیش او پا نفشاریم، همچنانکه زمین، چون بهار می آید پیشش ایستادگی نمی کند.

شاد و با اعتماد باشید

راینر ماریا ریلکه

تنظیم:بخش ادبیات تبیان