بسم رب الشهدا از شهدا باید گفت
از فداکارترین قوم خدا باید گفت
عشق در دایره ی بسته
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :
تاریخ : پنج شنبه 1388/07/30
بسم رب الشهدا
بسم رب الشهدا از شهدا باید گفت |
از فداکارترین قوم خدا باید گفت |
عشق در دایره ی بسته ی آتش بس نیست |
از دل سوخته ی اهل صفا باید گفت |
افق شرعی احساس من و ساعت هشت |
آری از روشنی وقت دعا باید گفت |
دیگری هر چه دلش خواست بگوید شاعر |
شعری از حنجره ی سرخ شما باید گفت |
شعری از حنجره ی سرخ ورم کرده اتان |
که نیاموخته الفاظ ادا باید گفت |
می شود شعر سرود و سخن عشق نگفت ؟ |
یا فرم بست دم از گفتن و یا باید گفت |
بسم رب الشهدا زینت سر برگ صفاست |
غزلی سوخته از حیرت ما باید گفت |
های و هو گرچه همه زندگی ما شده است |
از سکوتی که گذشته ز صدا باید گفت |
و ز قد قامت العشقی که به اوج انجامید |
در نمازی به موازات بیا باید گفت |
آی شاعر ! تو که با حنجره ات می شکفی |
لخته لخته طپش حادثه را باید گفت |
ادبیات حماسه ، ادب قافیه هاست |
قطعه شعری به ردیف شهدا باید گفت |
افسر فاضلی شهربابکی
آنان که گم شدند سحرها یکی یکی
هی دست میرود به کمرها یکی یکی |
وقتی که میرسند خبرها یکی یکی |
خم گشته است قد پدرها دوتا دوتا |
وقتی که میرسند پسرها یکی یکی |
باب نیاز باب شهادت درِ بهشت |
روی تو باز شد همه درها یکی یکی |
سردار، بیسر آمدهای تا که خم شوند |
از روی دارها همه سرها یکی یکی |
رفتی که وا شوند پس از تو به چشم ما |
مشتِ پُر قضا و قدرها یکی یکی |
رفتی که بین مردم دنیا عوض شود |
دربارهی بهشت نظرها یکی یکی |
در آسمان دهیم به هم ما نشانشان |
آنان که گم شدند سحرها یکی یکی |
آنان که تا سحر به تماشای یادشان |
قد راست میکنند پدرها یکی یکی |
مهدی رحیمی
برادران غیور
اینک که شهر شعله ور بی خیالی است |
جای برادران غیورم چه خالی است |
جای برادران غیوری که بعدشان |
این شهر در محاصره خشکسالی است |
بی ادعا ز خویش گذشتند و پل شدند |
رد عبور صاعقه شان این حوالی است |
من حرف میزنم و دلم شعر می شود |
در واژه های من هیجانات لالی است |
طاعون گرفته ایم و کسی حس نمی کند |
تا آنکه زنده بودنمان احتمالی است |
آلوده است کوچه ، خیابان به زندگی |
چیزی که هست و نیست و حالی به حالی است |
بر من چه سخت می گذرند این غروب ها |
جای برادران غیورم چه خالی است ! |
پروانه نجاتی
منابع :
ماهنامه شمیم عشق
بانوی شعر شهدا
کتاب نیوز